هفت اصل از اندیشه استاد الهی
سیر کمال
سیرکمال بیشک انگاره مرکزی و رشته هادی همه اندیشه استاد الهی است. اما باید بهخوبی دانست که سیرکمال مستلزم چه چیزی است. منظور فقط این نیست که استعدادها را پرورش دهیم، یا به کمالی در عرصه مهارت فنی دست یابیم. راههای گوناگونی برای بهبود صلاحیتهای بدنی، ذهنی و اجتماعی و جز آن هست. اما معنویت تنها با طبیعت یا با جوهر انسان کار دارد و در پی پرورش کیفیات سطحی نیست و میخواهد خودِ انسان را پرورش دهد.
پس پرسش چنین است: بهترین شدن به طور مطلق، نه به طور نسبی، در قابلیتهایی که بهلحاظ اجتماعی پذیرفته و ارزشمند است چه معنایی دارد؟ به کمال رساندن خود، زمانی که سخن نه از جنبههایی از وجود، که از«خود» در شکلِ بنفسه آن است، چه معنایی دارد؟ آیا فقط کافی است فهرست تمریناتی را برای خود آماده کنیم؟ چنانچه منظور کسب برخی صفات باشد، چگونه آنها را تشخیص دهیم؟ برای فهمیدن این مطلب، لازم است منظور از «خود» را بهدقت توضیح دهیم. چیزی که در وجودمان میتواند بگوید «من».
در این مورد، اندیشه استاد الهی به الهام فلسفی جریانهای بزرگی مرتبط میشود که از دوران باستان، در پی آن بودند که خیر را با برداشتی صرفاً خاص؛ جزئی جدایی ناپذیز از کمال توصیف کنند: محقق ساختن خیر در خود، بهترشدن و کاملترشدن، مستلزم سمتگیری کلیِ زندگی، در جهت خیر یا اندیشه آن است، چیزی که ما را از حیوانات هوشمند یعنی از زندگان میرا مجزا میکند. اما اندیشه کمال، در مورد انسان، اگر مستقیماً از مبنای غایت خاصی که متعلق به انسان است در نظر گرفته نشود، اندیشهای مبهم باقی خواهد ماند. موضوع کمال، با درک این که انسان چه میتواند بشود و به چه چیزی قادر است و این که طبیعت حقیقی «خود» او چیست، اندکاندک معنایی ملموستر مییابد. باری، هدف انسان و بالاترین امکان او چیست؟ این است که طبیعتش را تمام و کمال محقق سازد و همه تواناییهایی را که بدان قادر است در وجود خود به تحقق در آورد و در بالاترین حد، همه خصوصیات انسانی را در خود پرورش دهد. بدینترتیب، اندیشه تعالی معنایی عینی مییابد: نمیتوان این اندیشه را از تنشی که انسان را بهسمت حالت ممتاز تحقق خویش برمیانگیزد جدا دانست. انسان موجودی است قادر به تغییردادن جوهر وجودش تا جایی که همه صفات انسانیت حقیقی را در خود پرتوافکن سازد. اما باید دید که منظور از انسانیت و خود چیست.
اندیشه استاد الهی در هفت اصل
نوشته امانوئل کنت
اندیشه استاد الهی سیستم منطقی منظمی است که جنبههای نظری و عملی «معنویت فطری» را تشریح میکند. « فطری» را میتوان به دو معنا دریافت: به معنای معنویتی که با طبیعت حقیقی انسان و سرشت او و نیازهای درونی او منطبق است و نیز به معنای معنویتی مدرن، سازگار با روان و عادات انسان این زمان، که متفاوت است با معنویت سنتی که عرفا و قدیسین گذشته تجسم میبخشیدند و بنا بر اصول، شور و حال را بر امر عقلانی ممتاز میداشتند.
اندیشه استاد الهی بدانسبب که میکوشد معنای معنویت را با برگشت به آنچه بنیادهای آن را میسازد تدقیق کند، به این پرسش که چرا انسان نمیتواند از معنویت درگذرد، نیز پاسخ میدهد. ابتدا باید این مطلب مهم را بررسی کنیم تا بهتر دریابیم که استاد الهی چگونه موفق میشود معنویت را در چارچوب موجودیت انسان سامان بخشد.
استاد الهی کیست؟

پروفسور جیمز. و. موریس
استاد الهی، قاضی، موسیقیدان و فیلسوف به سال ۱۲۷۴ شمسی در کردستان ایران به دنیا آمد. بنا به سنت خانوادگی، دوران کودکی اش با ریاضت و تعمق سپری شد. از ۲۴ سالگی، بتدریج سنت پیشین را که از نظر او با این زمان مطابقت نمی کرد، به کنار نهاد. سپس به تحصیل علم پرداخت و زندگی اجتماعی فعالی را در بطن جامعه در پیش گرفت. شغل قضاوت برگزید و بر اساس تعهدات شغلی، در جنبش گسترده سکولارسازی جامعه ایران سهیم شد. استاد الهی خلاف مسیر جریان های رایج تعیین شده قدم نهاد: هدف او دوری گزیدن از اجتماع و یا بازگشت به روش سنتی نیست بلکه، به عکس، راه برد به عرصه زندگی مدرن و بسط اصول فعال موجود در خردهای قدیم به شکلی نو است. استاد الهی در عین حال موسیقیدانی استثنایی است. آهنگها و اجراهای او هنر تنبورنوازی را متحول نمود. شهرتش در تنبورنوازی سبب شد بعد ها استاد این ساز محسوب شود. استاد الهی در سال ۱۳۳۶ شمسی بازنشسته شد و از آن پس تمامی اوقات خود را صرف موسیقی، تحقیق و نگارش نمود. استاد الهی بینش اخلاقی و سیرکمال معنویِ حاصل از تجربیات زندگی خود را در چندین اثر در زمینۀ فلسفه و الهیات به نگارش درآورد. او در سال ۱۳۵۳ شمسی در تهران درگذشت.