معنویتی منطبق با عصر حاضر

18 ژوئن, 2009
 

در مقدمه کتاب «معنویت یک علم است» دکتر بهرام الهی، توضیح می‌دهد که برخورد ما با معنویت باید به همانگونه باشد که با سایر علوم: با اعتماد به جستجوی حقایق بپردازیم و پیشرفت نماییم.

در زمینه علوم مادی، انسان در طول زمان همواره در حال پیشرفت بوده و هر نسلی با تکیه بر دستاوردهای پیشینیان کوشیده است تا سنگ جدیدی بر بنای آن بیفزاید. در این روند که بسط روزافزون علوم و در نتیجه رفاه انسان را در پی داشته، استناد ما به گذشتگان نه بدان‌جهت است که به یافته‌های آنان اکتفا کنیم بلکه از آن‌روست که به دانش خود عمق بخشیم و کوشش خود را در کشف حقایق تازه‌ای به کار گیریم.

نظر انسان در هر زمینه‌ای، جز در معنویت، همواره معطوف به آینده بوده و هست. اما در مورد« علم معنویت» انسان منحصرا‌ً ناظر به گذشته است، چنان‌که گویی دیگر چیزی برای افزودن به گفته‌های پیشینیان باقی نمانده و امروزه کسی قادر نیست ضمن بهره گرفتن از منابع الهام گذشتگان، برای ارائه حقایق معنوی به صورت امروزی گامی بردارد و به حقایق تازه‌ای دست یابد. چنین به نظر می‌رسد که معنویت مقوله‌ای است دست نیافتنی که باید آن را در زمره اسرار شمرد.

می‌توان گفت که در مورد معنویت، همگی تحت تأثیر حالتی هستیم که می‌توان آن را« پس‌نگری» نامید. این طرز فکر، نسل اندر نسل به ما القا شده و چنان ریشه دوانده است که حتی می‌توان آن را از عوامل ژنتیک دانست که در مورد کشف یا بررسی مجدد حقایق مربوط به معنای هستی، زندگی آینده یا دنیای دیگر، ما را دچار یک احساس ناتوانی فلج کننده می‌سازد. گرچه مردم امروز هیچ‌یک، پیامبران دیرین را ندیده و سخنانشان را نشنیده و حتی هرگز متنی را که دست‌‌نوشته آنان باشد نخوانده‌اند، با این حال پذیرفتن برخی اصول که از طریق گذشتگان به ما رسیده و اصالت‌ آن به طور یقین محرز نیست، عموما‌ امری طبیعی جلوه می‌کند. برعکس اگر کسی از معاصران یک اصل معنوی را که گذشتگان به آن اشاره صریح نکرده‌اند مطرح کند، بی تأمل آن را مردود می‌شماریم، چنان‌که گویی سرچشمه دانش معنوی خشکیده یا دیگر دسترسی به آن ممکن نیست.

چنین است که شناخت انسان از معنویت در چند قرن اخیر چندان پیشرفتی نداشته، حال آنکه در همین مدت، توانایی ذهنی آنها از رشد قابل ملاحظه‌ای برخوردار شده است و امروزه دیگر کسی به معنویت به روشی که قرن‌ها به آن عمل می‌شده و در واقع منطبق با روحیه مردمان آن زمان بوده، راضی نمی‌شود. حاصل آنکه میان سطح فکری انسان و اصول معنوی به صورتی که امروزه ارائه می‌شود فاصله‌ای روزافزون به وجود آمده و همین فاصله است که علاوه بر عوامل دیگر، سبب نوعی سردرگمی در معنویت گردیده که همه شاهد آن هستیم.

اگر بر این باور بمانیم که دیگر هیچ‌کس قادر به پیشبرد دانش معنوی یا حتی تشخیص اصالت برخی اصول برگرفته از گذشتگان نیست، در واقع عدالت و رحمت خدا را نفی کرده‌ایم؛ خدایی که ضمن رعایت اصل عدالت و مساوات، همواره از سر رحمت ناظر بر سرنوشت مخلوقات خویش است. در گذشته انبیا و اولیای حقیقی، که می‌توان آنان را دانشمندان یا نوابغ علم معنویت دانست، هر یک کشفیات معنوی مفیدی برای مردمان عصر خود انجام داده‌اند. تصور اینکه امروز دیگر هیچ عالم معنوی و یا اولیاالله حقیقی یافت نمی‌شود، مغایر با اصل رحمت و عدالت خداوند است.

چند هزاره پیش که کره زمین ساکنانی کمتر از امروز داشت، وجود پیامبرانی نظیر نوح و ابراهیم و یعقوب و موسی، یا زرتشت و بودا و عیسی و محمد( ص) و اوصیای آنان همواره گواه بر تداوم رابطه‌ا‌ی بود که خداوند را با مردمان پیوند می‌داد. اکنون با توجه به تعداد ساکنان جهان که به مراتب بیش ازپیش است باید مطمئن بود خداوندی که عادل و مهربان و پروردگار جمیع مخلوقات است و در گذشته هزاران پیامبر و ولی و عالم معنوی به این جهان فرستاده، انسان عصر حاضر را محروم از اولیا و اوصیایی که بتوانند حقایق معنوی را تعلیم دهند، رها نمی‌کند.

البته ممکن است گفته شود که معنویت یک نکته بیش نیست و انبیای سلف و دانشمندان معنوی گذشته، یک‌بار برای همیشه آموزشهای مفید و لازم معنوی را به انسانها داده و اصول آن را مشخص کرده‌اند و دیگر به تدوین اصول جدید نیازی نیست. این نظریه در صورتی می‌توانست قانع کننده باشد که اصول کهن بی کم و کاست، بی آنکه چیزی از آنها حذف یا معنای حقیقی‌شان تحریف شده باشد، به‌دست ما رسیده بود، یا آنکه می‌توانستیم رمزها و تمثیل‌هایی که این اصول در قالب آنها ارائه شده و به زمانی دیگر تعلق دارند را به روشنی بفهمیم. اصول معنویت اگر توسط عالمان معنوی که مستقیماً با مبدأ مرتبطند بیان شود، واضح و شفاف و قابل درک برای انسانهای آن عصر است. اما ضمن انتقال در طول نسل‌ها، ناگزیر رنگ آدمیان را به‌خود می‌گیرد و تدریجا‌ وضوح و شفافیت خود را از دست می‌دهد و از معنای اصلی‌اش فاصله می‌گیرد. مهمتر آنکه شیوه کاربرد قوانین الهی به اقتضای هر عصر تغییر می‌کند. مثلا‌ شیوه انجام عبادت که یکی از پایه‌های معنویت است، در ادوار مختلف مشمول تغییرات زیادی شده است.

شواهد نشان می‌دهد که پیامبران همواره مردم را به زبان ویژه آن قوم و مطابق با روحیات و فرهنگ خاص آنان مورد خطاب قرار داده‌اند. اکنون نیز تعلیمات پیامبران در مورد مبانی معنویت همچنان معتبر است، اما شیوه ارائه آن نیز باید متناسب با طرز فکر و روحیه مردم این دوران باشد. یک معلم باتجربه همیشه موضوع درس خود را با سطح فکر و روحیات شاگردان تطبیق می‌دهد. به همین ترتیب، یک مربی معنوی حقیقی ضمن حفظ اصول واقعی، باید مردمان زمان خود را مخاطب قرار دهد و تعلیمات و استدلال‌هایش با طرز فکر و شیوه زندگی عصر آنان متناسب باشد. به همین قیاس معجزات مأمورین خدا نیز که لازمه هر معنویت واقعی است، باید مطابق و متناسب با رشد فکری و احوال مخاطبان باشد. اگر امروزه کسی عصایی را بدل به مار کند، بیمار لاعلاجی را شفا دهد یا حتی مرده‌ای را زنده کند، همه به حساب علم و تکنیک یا ایجاد توهم و تردستی گذاشته خواهد شد. مسلماً‌ این‌گونه هنرنمایی‌های معنوی شگفتی برخواهد انگیخت، اما باعث اعتقاد انسان امروز به مبدأ و معاد نخواهد شد. معجز این عصر باید با عقل و رشد فکری و سطح دانش مردم امروز تطبیق کند.

بر حسب این دلایل،« رب الناس» به اقتضای زمان و همراه با تغییر تمدن، اصول بنیادینی را که در طول زمان از یاد رفته یا دچار تحریف شده دوباره یادآور می‌شود و علاوه بر این، قواعد تکمیلی تازه‌ای را به انسان می‌آموزد که لازمه سیرکمال و متناسب با ضروریات عصر اوست. نه خالق تغییر کرده است و نه فطرت اصلی انسان؛ یعنی همچنان که انسان در گذشته نیازمند هدایت بوده، اکنون نیز به هدایت نیازمند است و به دور از عدالت است که از این نعمت بی‌بهره بماند و به حال خود رها شود. پس می‌توان توقع داشت که در این زمان نیز مردان خدایی وجود داشته باشند و بتوانند مردم را از اصول معنویت واقعی آگاه سازند.

سطحی‌نگری به چنین مطلبی، یحتمل باعث دور شدن از واقعیات می‌شود. پس سعی کنیم پرده ضخیم« پس‌نگری» را از جلوی دید کنار زنیم و این احساس ضعف و حقارت موروثی که ما را در مورد معنویت به« پس‌نگری» می‌کشاند و نمی‌گذارد حقیقت را در جایی که هست بجوییم، در خود ریشه‌کن کنیم. به خود اعتماد کنیم و به حال بنگریم. اگر در میان گذشتگان اولیا و نوابغ معنوی بوده‌اند، در میان ما نیز باید چنین افرادی باشند و همین‌ها هستند که قادرند نه تنها حقایق جاوید معنوی را احیا و به انسان منتقل کنند، بلکه می‌توانند اصول معنوی سازگار با احوال امروز را کشف کرده و به روشی قابل قبول تعلیم دهند.

ممکن است به نظر برسد که چنین استدلالی احتمالا‌ باعث سوءاستفاده فرصت‌طلبان می‌شود، اما ازطرفی فرصت‌‌طلبان همیشه وجود داشته‌اند، ازطرف دیگر انسان در برابر آنها مجهز است. خالق در وجود انسان قوه‌ای به نام عقل اعلیا گذاشته که اگر طبق اصول الهی واقعی پرورش یابد، خواهد توانست در این زمینه، حق را از باطل تمیز دهد. با اتکا بر این قوه و به کمک معیارهای مطمئنی که از طریق تعلیمات دانشمندان معنوی گذشته آنان که در اصالتشان شک نیست به انسان منتقل شده است، می‌توان فرصت‌‌طلبان را شناخت. اگر مطالب آنها با اصول بنیادی مؤکد پیامبران الهی مغایرت داشت به روشنی خواهیم دانست که چه باید بکنیم. در اینجا نیز می‌توان یقین داشت که خداوند به دلیل رحمانیت و عدالت خود، طالب حقیقت را در برابر آنچه او را از رسیدن به مقصد نهایی باز می‌دارد یا منحرف می‌کند، هرگز سرگردان و بی راهنما رها نخواهد کرد.

من شخصا‌ً نقطه اتکای خود را در تعلیمات استاد الهی یافته‌ام. آنچه در این مباحث آمده همه برگرفته از تعلیمات اوست. استاد در عین بهره‌گیری از کشفیات و تعلیمات دانشمندان معنوی دیرین، خود نیز به کشفیاتی نایل شد و مجموعه آنها را به صورت یک سیستم کامل و منسجم، مدون ساخت و در اختیار طالبانی قرار داد که مادیات تنها، برایشان ارضا کننده نیست و روحا‌ در جستجوی معنویات واقعی هستند.

وسعت معنویت غیرقابل تصور است. تنها اولیاالله واقعی آنهم هر کدام به میزان ظرفیت‌شان قادر به سنجیدن عمق این علم بی‌انتها هستند. از این لحاظ، آنچه را که تحت عنوان مبانی معنویت فطری آمده نباید چیزی فراتر از آشنایی مقدماتی با مفاهیم معنویت دانست. همچنان که از عنوان کتاب پیداست، مقصود ارائه ارکانی است که بنای معنویت علمی و عملی باید روزی بر آنها استوار شود. هدایت حق در همه جا برقرار است و قائم به شخص خاصی نیست و طالب حقیقت هر کجا باشد، صرف‌نظر از نژاد، مذهب و فرهنگ، می‌تواند از آن برخوردار شود.