آثارالحق

 
 

استاد الهی علاوه بر تألیفاتش، در اواخر زندگانی، تعلیمات خود را بیشتر به‌طور شفاهی و غیر رسمی در جمع خانوادگی و دوستان ارائه داده است. از سال ۱۳۴۳ ش تا یک‌سال پیش از درگذشتِ استاد الهی (۱۳۵۳ ش)، برخی از شاگردانش با دقت بسیار، یادداشت‌هایی از این تعلیمات برداشتند، تا بتوانند آموزه‌های او و همچنین اثرمعنوی آنها را منتقل کنند. گفتارهای شفاهی بعد‌ها در دو مجلد، به‌نام آثارالحق جلد اول (۱۳۵۶ ش)، و آثارالحق جلد دوم (۱۳۷۰ ش)، منتشر شدند.

آثارالحق بصورت گفتارهای کم و بیش طولانی بیان شده است. منظور استاد از بیان گفتارها، برانگیختن انگیزه و شوق حق‌پرستی در حاضران و توجه دادن آنان به مبدأ بود، نه ورود به مباحث فلسفی یا فقهی و کلامی. بنابراین، کتاب، برخلاف دیگر تألیفات استاد، به سبک محاوره‌ای و با بیان ساده‌ی همیشگی ایشان تنظیم شده است، بدون این که هیچ پیرایه، یا قالب ادبی و یا اسلوب نگارشی خاصی بر آن پوشانده شود.
 

معنویتی منطبق با عصر حاضر

 
 

در مقدمه کتاب «معنویت یک علم است» دکتر بهرام الهی، توضیح می‌دهد که برخورد ما با معنویت باید به همانگونه باشد که با سایر علوم: با اعتماد به جستجوی حقایق بپردازیم و پیشرفت نماییم.

در زمینه علوم مادی، انسان در طول زمان همواره در حال پیشرفت بوده و هر نسلی با تکیه بر دستاوردهای پیشینیان کوشیده است تا سنگ جدیدی بر بنای آن بیفزاید. در این روند که بسط روزافزون علوم و در نتیجه رفاه انسان را در پی داشته، استناد ما به گذشتگان نه بدان‌جهت است که به یافته‌های آنان اکتفا کنیم بلکه از آن‌روست که به دانش خود عمق بخشیم و کوشش خود را در کشف حقایق تازه‌ای به کار گیریم.

نظر انسان در هر زمینه‌ای، جز در معنویت، همواره معطوف به آینده بوده و هست. اما در مورد« علم معنویت» انسان منحصرا‌ً ناظر به گذشته است، چنان‌که گویی دیگر چیزی برای افزودن به گفته‌های پیشینیان باقی نمانده و امروزه کسی قادر نیست ضمن بهره گرفتن از منابع الهام گذشتگان، برای ارائه حقایق معنوی به صورت امروزی گامی بردارد و به حقایق تازه‌ای دست یابد. چنین به نظر می‌رسد که معنویت مقوله‌ای است دست نیافتنی که باید آن را در زمره اسرار شمرد.

 

هفت اصل از اندیشه استاد الهی (قسمت آخر)

 
 

[این مقاله ادامه مقاله «هفت اصل از اندیشه استاد الهی» می باشد]

اصول اخلاقی عملی : پرورش فکر و احترام به حقوق

فرایندهای جذب و رشد که «طب روح» در برمی‌گیرد، استعاره نیستند، بلکه معنایی عملی دارند و باید تجربه شوند. باری نیروی فعال عمل معنوی، پرورش فکر است و دلیل آن ساده است: جوهری که از آن ساخته شده‌ایم، این احساس که وجود داریم، آگاهی‌مان از اینکه یک « خود» هستیم، همه نیات‌ و ادراکات و احساسات یا دریافت‌هایی که در انسان به صورت اعمال ارادی، کلام و کنش بیان می‌شوند، چیزی جز فکر نیستند. از طریق محیط فکر است که از برخی انگاره‌ها یا برخی اصول تغذیه می‌شویم و خواسته‌ها و طرح‌هایی را شکل می‌دهیم؛ از مبنای جریان فکر به رفتارمان سمت‌وسو می‌دهیم و می‌توانیم خصوصیات‌مان را تغییر دهیم و عادات تازه‌ و قابلیت‌های تازه و صفات یا فضیلت‌هایی را در خود پرورش دهیم. پس لازم است متوجه باشیم برخی اصول و اندرزهای کنش چگونه قادرند بر روان ما تأثیر بگذارند و رفتار ما را تغییر دهند. هم‌چنین ضروری است از انگیزش‌ها یا نیات واقعی‌ای که از طریق اعمالمان بروز می‌یابند، آگاه باشیم.

بدین‌ترتیب، عمل معنوی دارای دو رویه است. رویه نخست به‌سمت« خود» و خودشناسی است. بخشی از این شناخت، روان‌شناختی است: منظور آگاهی‌یافتن از غرایز‌ و امیال و بهتر تمیزدادن گرایش‌های روان، آرزوهای عمیق، اعتقادها، تردیدها، صفات و ضعف‌های خویش است. اما بیش از آن باید با مشاهده‌ای روزانه، به ساخت‌وکارهایی توجه دقیق کرد که از طریق در خواست‌های روانی (یا روحی- روانی) و اَشکال گوناگون وجدان اخلاقی در جریان افکار و کنش‌هایمان دخالت می‌کنند. این آگاهی مربوط می‌شود به من آگاهِ عمیق، که نباید آن را با من آگاهِ در سطح، که هویت روانی و اجتماعی ما معمولاً بدان وابسته است اشتباه کرد. این شناختی فعالانه نیز هست که، در واقع، حاصل آن تسلط بیشتر بر بخش انگیزشی و آمرانه «خود» ماست.

 

هفت اصل از اندیشه استاد الهی

 
 
[این مقاله ادامه مقاله «اندیشه استاد الهی»می باشد]

سیر کمال
سیرکمال بی‌شک انگاره مرکزی و رشته هادی همه اندیشه استاد الهی است. اما باید به‌خوبی دانست که سیرکمال مستلزم چه چیزی است. منظور فقط این نیست که استعدادها را پرورش دهیم، یا به کمالی در عرصه مهارت فنی دست یابیم. راه‌های گوناگونی برای بهبود صلاحیت‌های بدنی، ذهنی و اجتماعی و جز آن هست. اما معنویت تنها با طبیعت یا با جوهر انسان کار دارد و در پی پرورش کیفیات سطحی نیست و می‌خواهد خودِ انسان را پرورش دهد.

پس پرسش چنین است: بهترین شدن به طور مطلق، نه به طور نسبی، در قابلیت‌هایی که به‌لحاظ اجتماعی پذیرفته و ارزشمند است چه معنایی دارد؟ به کمال رساندن خود، زمانی که سخن نه از جنبه‌هایی از وجود، که از«خود» در شکلِ بنفسه آن است، چه معنایی دارد؟ آیا فقط کافی است فهرست تمریناتی را برای خود آماده کنیم؟ چنانچه منظور کسب برخی صفات باشد، چگونه آن‌ها را تشخیص دهیم؟ برای فهمیدن این مطلب، لازم است منظور از «خود» را به‌دقت توضیح دهیم. چیزی که در وجودمان می‌تواند بگوید «من».

در این مورد، اندیشه استاد الهی به الهام فلسفی جریان‌های بزرگی مرتبط می‌شود که از دوران باستان، در پی آن بودند که خیر را با برداشتی صرفاً خاص؛ جزئی جدایی ناپذیز از کمال توصیف کنند: محقق‌ ساختن خیر در خود، بهترشدن و کامل‌ترشدن، مستلزم سمت‌گیری کلیِ زندگی، در جهت خیر یا اندیشه آن است، چیزی که ما را از حیوانات هوشمند یعنی از زندگان میرا مجزا می‌کند. اما اندیشه کمال، در مورد انسان، اگر مستقیماً از مبنای غایت خاصی که متعلق به انسان است در نظر گرفته نشود، اندیشه‌ای مبهم باقی خواهد ماند. موضوع کمال، با درک این که انسان چه می‌تواند بشود و به چه چیزی قادر است و این ‌که طبیعت حقیقی «خود» او چیست، اندک‌اندک معنایی ملموس‌تر می‌یابد. باری، هدف انسان و بالاترین امکان او چیست؟ این است ‌که طبیعتش را تمام ‌و کمال محقق سازد و همه توانایی‌هایی را که بدان قادر است در وجود خود به تحقق در آورد و در بالاترین حد، همه خصوصیات انسانی را در خود پرورش دهد. بدین‌ترتیب، اندیشه تعالی معنایی عینی می‌یابد: نمی‌توان این اندیشه را از تنشی که انسان را به‌سمت حالت ممتاز تحقق خویش برمی‌انگیزد جدا دانست. انسان موجودی است قادر به تغییردادن جوهر وجودش تا جایی که همه صفات انسانیت حقیقی را در خود پرتوافکن سازد. اما باید دید که منظور از انسانیت و خود چیست.

 

اندیشه استاد الهی در هفت اصل

 
 

نوشته امانوئل کنت

اندیشه استاد الهی سیستم منطقی منظمی است که جنبه‌های نظری و عملی «معنویت فطری» را تشریح می‌کند. « فطری» را می‌توان به دو معنا دریافت: به معنای معنویتی که با طبیعت حقیقی انسان و سرشت او و نیازهای درونی او منطبق است و نیز به معنای معنویتی مدرن، سازگار با روان و عادات انسان این زمان، که متفاوت است با معنویت سنتی که عرفا و قدیسین گذشته تجسم می‌بخشیدند و بنا بر اصول، شور و حال را بر امر عقلانی ممتاز می‌داشتند.

اندیشه استاد الهی بدان‌سبب که می‌کوشد معنای معنویت را با برگشت به آنچه بنیادهای آن را می‌سازد تدقیق کند، به این پرسش که چرا انسان نمی‌تواند از معنویت درگذرد، نیز پاسخ می‌دهد. ابتدا باید این مطلب مهم را بررسی کنیم تا بهتر دریابیم که استاد الهی چگونه موفق می‌شود معنویت را در چارچوب موجودیت انسان سامان بخشد.

 

استاد الهی کیست؟

 
 
توصیف استاد الهی تنها به عنوان فیلسوف تعریف نادرستی از شخصیت او به دست می دهد. الهیات و فلسفه در فرهنگ گسترده استاد الهی- میراث دار از افلاطون و ارسطو از گذر فلسفه عرب و معرفت اسلامی- تنها در صورتی معنای خود را باز می یابد که در چارچوب تفکر اخلاقی و رویّه زندگی به کار آید.

پروفسور جیمز. و. موریس


استاد الهی، قاضی، موسیقیدان و فیلسوف به سال ۱۲۷۴ شمسی در کردستان ایران به دنیا آمد. بنا به سنت خانوادگی، دوران کودکی اش با ریاضت و تعمق سپری شد. از ۲۴ سالگی، بتدریج سنت پیشین را که از نظر او با این زمان مطابقت نمی کرد، به کنار نهاد. سپس به تحصیل علم پرداخت و زندگی اجتماعی فعالی را در بطن جامعه در پیش گرفت. شغل قضاوت برگزید و بر اساس تعهدات شغلی، در جنبش گسترده سکولارسازی جامعه ایران سهیم شد. استاد الهی خلاف مسیر جریان های رایج تعیین شده قدم نهاد: هدف او دوری گزیدن از اجتماع و یا بازگشت به روش سنتی نیست بلکه، به عکس، راه برد به عرصه زندگی مدرن و بسط اصول فعال موجود در خردهای قدیم به شکلی نو است. استاد الهی در عین حال موسیقیدانی استثنایی است. آهنگها و اجراهای او هنر تنبورنوازی را متحول نمود. شهرتش در تنبورنوازی سبب شد بعد ها استاد این ساز محسوب شود. استاد الهی در سال ۱۳۳۶ شمسی بازنشسته شد و از آن پس تمامی اوقات خود را صرف موسیقی، تحقیق و نگارش نمود. استاد الهی بینش اخلاقی و سیرکمال معنویِ حاصل از تجربیات زندگی خود را در چندین اثر در زمینۀ فلسفه و الهیات به نگارش درآورد. او در سال ۱۳۵۳ شمسی در تهران درگذشت.