اندیشه استاد الهی در هفت اصل

5 ژوئن, 2009
 

نوشته امانوئل کنت

اندیشه استاد الهی سیستم منطقی منظمی است که جنبه‌های نظری و عملی «معنویت فطری» را تشریح می‌کند. « فطری» را می‌توان به دو معنا دریافت: به معنای معنویتی که با طبیعت حقیقی انسان و سرشت او و نیازهای درونی او منطبق است و نیز به معنای معنویتی مدرن، سازگار با روان و عادات انسان این زمان، که متفاوت است با معنویت سنتی که عرفا و قدیسین گذشته تجسم می‌بخشیدند و بنا بر اصول، شور و حال را بر امر عقلانی ممتاز می‌داشتند.

اندیشه استاد الهی بدان‌سبب که می‌کوشد معنای معنویت را با برگشت به آنچه بنیادهای آن را می‌سازد تدقیق کند، به این پرسش که چرا انسان نمی‌تواند از معنویت درگذرد، نیز پاسخ می‌دهد. ابتدا باید این مطلب مهم را بررسی کنیم تا بهتر دریابیم که استاد الهی چگونه موفق می‌شود معنویت را در چارچوب موجودیت انسان سامان بخشد.

مقدّمه : جایگاه معنویت کجاست؟

امروزه طرح موضوع جایگاه معنویت دیگر قطعیتی ندارد، البته نه بدین خاطرکه موضوع معنویت از افق دید ما محو شده است. بعکس در عصر حاضر پدیده‌هایی چون آشفتگی چارچوب مذهبی موجودیت انسان، افزایش سریع جریان‌های معنویت‌گرا یا فرقه‌ای درحاشیه ادیان یکتاپرست، سربرآوردن معنویتی «سفارشی» که هر کس چیزی را می‌یابد که بر بستر پریشانی، مناسب حال اوست، جستجوی توأم با نگرانی« ارزش‌ها» یا «معنا»، همۀ این پدیده‌ها به خوبی نشان می‌دهد که احساس عدم رضایت و کمبودی که انسان‌های قدیم را به سمت شکل‌های سنتی دین سوق می‌داد، هرگز دست از فرسودن انسان‌ها برنداشته است، حتی اگر به شکلی کاذب یا انحرافی بیان شود. در این‌حال، نه کاربرد واژه «معنوی»، نه حتی استناد به اصول یا احکام جزمی دینی، به‌تنهایی نمی‌تواند روندی معنوی را توصیف کند؛ پس، هیچ تضمینی نیست تا رویه‌ای که بر چنین احکام جزمی و چنین اصولی تکیه دارد برای کسی که آن را به‌کار می‌اندازد، سودمند باشد. بنابراین واژه «معنویت» در این مورد می‌تواند به هر امر ضد و نقیضی اطلاق گردد. پس، ابتدا باید دید چه انتظاری از معنویت می‌توان داشت و در زندگی خود چه نقشی را می‌توان برای آن قائل شد.

یکی از برجستگی‌های تفکر استاد الهی این است که امکان می‌دهد قبل از پرداختن به محتوای معنویت، شکل یا در صورت رجحان، جایگاه و عملکرد آن را تعریف کنیم. زندگی استاد الهی، و دیدگاهی که از ورای نوشته‌هایش استنباط می‌شود، گواه بر این نکته‌ است که، برخلاف برداشتی رایج، زندگی معنوی را نمی‌توان جای‌گزینی برای زندگی مادی تصور کرد و آن را به‌کنار از زندگی مادی پیش برد، خواه با چشم‌پوشی قطعی از امور دنیوی و خواه با کناره‌گیری موقت از آن برای «تقویت» خود. سمت‌وسویی که برخی از عارفان گذشته را رهنمون می‌شد تا به‌طور کامل از امتیازات مادی و موقعیت اجتماعی خود چشم بپوشند و زندگی در تنهایی و انزوا را در پیش بگیرند، در اساس درست بود و، اگر چه در حد افراط،، بیانگر این نکته بود که در زندگی اجتماعی ما به‌عنوان حیوان ـ انسان کاستی‌ جبران‌ناپذیری وجود دارد. اما چنین مثالی امروزه ممکن است این اندیشه نادرست را به ذهن متبادر کند که بهتر است روند معنوی جدا، از زندگی «عادی» مردم تعریف شود.

از آنجا که تصور می‌شود، معنویت عرصه‌ای مجزاست، گاهی این فکر پیش می‌آید که معنویت مبتنی بر شناختی باطنی است و فقط در اختیار برگزیدگان می‌باشد و یا اینکه مستلزم پرورش قابلیت‌های خاصی است. انحرافاتی چون اطاعت کورکورانه از مرشدان، تمایل به شگردها و پدیده های‌غیر عادی ‌و حالات و جذبه‌های «کاذب» و غیره نیز از همین طرز فکر غلط ناشی می‌گردند. تمایل انسان به امور خفیه بدون شک ناشی از انگیزشی عمیق است، ولی اَشکال مختلف معنویت نمایشی و انحرافی را تقویت می‌کند. و اما این اندیشه که معنویت از تجملات و نوعی مکمل برای روح و یا روان درمانی برای سبک‌کردن فشارهای سنگین زندگی‌ است، بیانگر برداشتی دنیایی و در نهایت بسیار مادی ـ اگر نگوییم مادیگرایانه ـ از معنویت می‌باشد. زیرا در جستجوی آرامش و امنیت روانی نسبی‌ای است که بتواند دردهای زندگی مدرن را تسکین بخشد، درست مثل اینکه بخواهیم از معنویات بعنوان غذای ارگانیک استفاده کنیم.

با اینکه معنویت فطری می‌تواند به شکلی از آرامش و آسودگی خاطر رهنمون شود، اما این هدف اصلی و انگیزۀ عمل به آن نیست. از نظر استاد الهی معنویت شیوه‌ای برای کسب آرامش نیست که انسان در استفاده از آن مختار باشد، و یا روش‌های دیگری با اثرات مداوم برای جایگزینی آن وجود داشته باشد. بلکه هدف معنویت چیز دیگری است که واژه کمال بهتر آن را توصیف می‌کند.

استاد الهی، با ارائه تعریفی دوباره از معنای معنویت، آن را بار دیگر در قلب ماجرا قرار می‌دهد. بنابراین معنویت نه تجمل یا راحتی خیال است که « علاوه بر» چیزی شود و نه گوشه‌گیری از اجتماع که «درحاشیه» به‌کار برود؛ معنویت در مرکز است، یا بهتر بگوییم در همه‌جا و با هر لحظه از زندگی همراه است. به‌عبارتی جای انتخاب نیست. می‌توان آنچه را به بُعد معنوی وجود مربوط می‌شود نادیده انگاشت؛ اما هرگز نمی‌توان تماماً از آن شانه خالی کرد.

منظور از معنویت تنها ارائه اصولی چند نیست. از نظر استاد الهی جایگاه معنویت در زندگی انسان از طریق عمل و شرایط عملی آن توجیه می‌گردد. اگر معنویت باید در مرکز قرار بگیرد، برای آن است که در واقع علم تجربی است، و انسان به‌کمک آن و استفاده از اصول صحیح و عقل سالم می‌تواند وجود خود را تغییر دهد و جوهر آن را کمال بخشد. همانطور که خواهیم دید، این غایتی است طبیعی برای هر بشری، زیرا با اندیشه خوشبختی مطلق و خالص تلاقی می‌کند که هر فردی خواهان آن ‌است. اما چنانچه خودمان همان موجود نگران و ناکاملی باقی بمانیم که در جریان عادی زندگی هستیم، شرایطِ بیرونیِ بزرگ‌ترین خوشبختی نیز نمی‌تواند خوشحال‌مان کند. برای رسیدن به خوشبختی مطلق می‌بایست قابلیت‌هایی را که به ما امکان می‌دهد آن خوشبختی را بچشیم در خود تقویت کنیم، یعنی اثرات هر چیز را تمام و کمال درک کنیم. به عبارت دیگر با به کمال رساندن خود، به آن خوشبختی مطلق دست یابیم. انسان با همه برنامه‌ها و اهداف کوتاه و دراز مدتی که در زندگی برای خود تعیین می‌کند اگر اندکی به معنا و عاقبت هستی فکر کند سرانجام در برابر سؤالی قرار می‌گیرد، که از خود نمی‌پرسد: « چه خواهم شد؟» بلکه در برایر سؤال عمیق‌تری قرار می‌گیرد و می‌پرسد: «با این‌”من“ چه می‌توان کرد؟»، « چه استعدادهایی را می‌توان در خود پرورش داد؟» و «اصلا این ”من“ کیست؟»

به طور خلاصه، یک زندگی انسانیِ درخور چنین نامی به مشغله زندگی معمولی فرونکاهد. و این نشان دهندۀ ضرورت رجوع به بُعدی از تعالی است. اصطلاح به‌کاربرده، خدا و معنا و جز آن، چندان مهم نیست. این نیازی که به‌طور سنتی دین‌ها بر عهده دارند، امروزه به شکل‌های مختلف بروز می‌یابد. اما نکته مهم این است که بُعد تعالی به هیچ‌روی مستلزم آن نیست که معنویت عرصه‌ای ویژه یا جدا باشد. به‌عکس، معنویت محور محرکۀ تمام هستی انسان است، مادامی‌که انسان، به‌عنوان موجود کمال‌یافتنی جوهر وجود خود را تغییر دهد و خود را از هرآنچه او را از رسالت حقیقی‌اش منحرف می‌سازد، جدا سازد.

بنابراین، نخستین نکته‌ای که باید بررسی کرد، مفهوم کمال یا به عبارتی سیرتکامل است. زیرا مفاهیم دیگر از آن ناشی می‌شود. همین‌که پذیرفتیم حرکت سیر کمال محور محرکه وجود است، باید از خود بپرسیم که چه چیزی تکامل می‌یابد و بنا بر چه فرایندی. به عبارت دیگر، باید این را مطرح کرد که چه چیزی طبیعت حقیقی انسان، ذات او و «منِ» واقعی او را می‌سازد. سپس این سوأل پیش می‌آید که در مراحل عملی، سیرتکامل به چه صورتی است و رابطه آن با آنچه معمولاً از اصول اخلاقی استنباط می‌شود چیست؟ استاد الهی سیرتکامل را به صورت عمل یا کار در نظر می‌گیرد. سرانجام باید از خود پرسید که حرکت سیرکمال و نقشی که زندگی خاکی در آن ایفا می‌کند، در صحنه وسیع‌تری که در آن معنا می‌یابد، به چه شکلی در می‌آید.

هفت اصل به‌طور کلی جنبه‌های مختلف اندیشه استاد الهی را خلاصه می‌کند:

۱ – سیرکمال ۲ – انسان موجودی دو بُعدی است ۳ – معنویت به منزله طب روح و کمال ۴ – اصول اخلاقی عملی : پرورش فکر و احترام به حقوق ۵ – ادراک معنوی و سیستم علّی ۶ – عوالم، برزخ، زندگی‌های متوالی ۷ – مقام الوهیت:رابطه با مبدأ‌.

ادامه دارد….

برگرفته از سایتe-ostadelahi.fr