ورای مغز: به سوی مدل سازی ریاضی احساسات و عواطف

 
 
 

مقاله زیر موضوع تحقیق محقق آمبرسیو در دانشگاه لوهاور نرماندی‌ (فرانسه) است. همان‌گونه که از سبک نگارش آن مشخص است موضوع آن برای متخصصین در رشته کنترل اتوماتیک و آمار ارائه شده است. از این رو، درک آن برای خواننده غیر متخصص که با فرمول‌های ریاضی آشنایی ندارد، دشوار خواهد بود. هدف از انتشار این مقاله بررسی یا درک فرمول‌های ریاضی نیست، بلکه اشاره به این مطلب است که موضوع معنویت توجه دانشمندان علوم ریاضی را نیز به خود جلب کرده است.
این محقق ریاضی سعی دارد، روشی را طرح ریزی کند که به کمک آن بتواند احساسات را که همواره موضوع مطالعه دانشمندان علوم انسانی بوده از جنبه ریاضی نیز بررسی کند. واضح است که این روش تحقیق در حال حاضر جنبه تئوری دارد و کاربُرد عملی آن پیشنهاد نشده است. اما این چنین بررسی‌هایی زمینه را برای تفکر فراهم می‌کند، به خصوص که اکثریت مردم معنویت را به عنوان علم درنظر نمی‌گیرند و به روش فلسفی برای درک معنویت ارجحیت می‌دهند. این گونه بررسی علمی همان‌طور که نویسنده آن گفته است، پیش‌بینی می‌شود در آینده به ابزاری مهم برای توصیف احساسات و رفتارهای متعاقب آن تبدیل شود.
 

معنویت در معنای متعالی آن (۲)

 
 
امانوئل کنت 

وظیفه اصلی ما گذر از مرحله بشری و پرورش دادن صفاتی است که از ما یک انسان واقعی می‌سازند. چالش اصلی این است که نگذاریم «حیوان درونمان» کنترل را در دست گیرد؛‌ حالتی که در بسیاری از رفتارهای ما مشاهده می‌شود.

اصل آنتروپی (آشفتگی) اخلاقی

معضل انحراف انسان به سطح حیوانی را باید در یک زمینه کلی‌تر بررسی کرد. همان‌طور که قبلا گفته شد، حیوان- بشر که مقدر است به مقام انسانی تحول یابد، دارای طبیعتی دوگانه است: یک بخش نفسانی – حیوانی و یک بخش روحانی – انسانی ( به مقاله قبل رجوع شود). اما اگر این مفهوم را در تعادلی ایستا ( یعنی۵۰٪ حیوان، و ۵۰٪ درصد انسان) در نظر بگیریم، دچار اشتباه شده‌ایم زیرا واقعیت به ترکیبی پویا (دینامیک) و ناپایدار نزدیک‌تر است،‌ حالتی که بونوبوی درونمان (حیوان درونمان) ما را دائماً تحت فشار قرار می‌دهد تا کنترل را در دست بگیرد.

بونوبو در واقع می‌تواند با استفاده از یک ترفند یا عدم تعادل بنیادین مرتباً در جهت منافعش پیش برود. «اید» که معرف بخش نفسانی – حیوانی ماست، حد و مرزی نمی‌شناسد و طبیعتاً توسعه‌طلب است. اگر به او میدان دهیم، خودبه خود رشد می‌کند و اثراتش در تمامی روان نقش می‌بندد. «خودبه‌خود» به این معنی است که به میل خود و گاهی به طور نامحسوس، بدون اینکه حتی متوجه شویم، اثراتش را منعکس می‌کند.
 

معنویت در معنای متعالی آن (۱)

 
 
نوشته: امانوئل کنت 
«اخلاقیات خود مایه‌ روحیات است. انسان در اخلاقیات باید خیلی عالِم باشد.»١
گوینده این گفتار کاملاً می‌داند درباره چه سخن می‌گوید. هر چند هنوز جایزه نوبل برای تحقیقات اخلاقی در نظر گرفته نشده، اما استاد الهی را بی‌شک می‌توان محققی با تجربه و ماهر در زمینه اخلاق محسوب کرد.

ابتدا باید دید «محقق» در اینجا به چه معنایی است؟
محقق به معنای کسی نیست که دانش زیادی دارد، بلکه کسی است که با تلاش خود و نه صرفاً از طریق دانش نظری به شناخت عینی یک موضوع دست یافته و آن را کاملاً درک کرده است. درک کردن یعنی آزمودن، لمس و شناخت کامل یک حقیقت.
 

نفس اماره (۱)

 
 

نویسنده: ایزابل نژار

«نفس اماره یک انرژی روانی قوی و مُضّر برای روح است. این انرژی بر اثر فعالیت‌های نقاط ضعف‌ صفاتیِ ما دائماً تولید می‌شود و در سطح ایگومان به صورت انگیزش‌ها و امیال ضد اخلاقی و ضد الهی بروز می‌کند.»١

اِشکالی که در اینجا ممکن است به نظر برسد اینست که وجود نفس اماره علی‌رغم مقاومت شدید در مقابل تلاش‌های اخلاقی ما، شرط لازم برای پیشرفت در سیر کمال روحی معرفی شده است. از این نقطه نظر نفس اماره را می‌توان بهترین دشمن به شمار آورد! بنابراین، شناخت نفس اماره اهمیت خاصی پیدا می‌کند. برای این‌کار ابتدا باید با بروزات گوناگون آن آشنا شویم. تجربه نشان می‌دهد که نفس اماره دائما به شکل‌های گوناگونی نمایان می‌شود. به محض اینکه فکر می‌کنیم یکی از بروزات آن را شکست داده‌ایم، دوباره به صورتی دیگر پدیدار می‌شود. پس چگونه می‌توان خصوصیات آن را تشخیص داد؟ چگونه می‌توان چهره‌های گوناگون آن را شناسایی کرد؟ قبل از پاسخ به این سوال، لازم است معنای اخلاق و رفتار اخلاقی را روشن کنیم.
 

استاد الهی، انسانیت و اندیشۀ آزاد

 
 

امانوئل کنت

در شأن یک انسان واقعی فکر و عمل کردن چگونه است؟ این مفهوم بنیادینی است که در طب جدید روح مطرح می‌شود. استاد در شرح و تفسیر تجربیات زندگی‌ شخصی خود، به این سؤال پاسخ می‌دهد. در این مقاله به شرح معنویتی می‌پردازیم که مبتنی بر آزادی تفکر است و تحمیل عقیدتی در آن جایگاهی ندارد.

در تعلیمات استاد الهی، آنچه در ابتدا جلب توجه می‌کند، روشی است که در آن دو عامل به ظاهر متغایر با یکدیگر – سخت‌گیری و آزادی عمل – با هم تلفیق شده‌اند:
دقت و سخت‌گیری در ارائۀ اصول بنیادین و نحوۀ عمل به آنها، آزادی عمل، در روش اجرای جنبه‌های بیرونی آنها که بر حسب محیط اجتماعی، فرهنگی و شرایط فردی تغییر می‌کند.
 

عجز مخلوق: دلیلی بر وجود خدا

 
 

نویسنده امانوئل کنت

دلائلی که در اثبات وجود خدا ارائه می‌شوند فقط در قالب استدلال‌های قاطع و برگرفته از منطق صرف نیستند. بلکه خدایی را می‌توان در نظر ‌گرفت که «قلب آن را احساس می‌کند». تاریخ متافیزیک مملو است ازدلایل منطقی بر اثبات وجود خدا، از جمله «علت العلل اصلی»، «واجب الوجود بالذات» وغیره. اما وجود خدا را مشکل بتوان با دلایل و براهین احساس کرد. چگونه می‌توان خدایِ حیّ – خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب – را با چنین استدلال‌هایی مجسم کرد؟ آیا می‌توان گفت می‌خواهم علت‌العلل خود را عبادت و پرستش کنم؟ آیا می‌توان در مقابل نامتناهی یا وجودی مطلق به زانو افتاد؟

باید در نظر داشت که احساس «قلبی» مبهم نیست و مغایرتی با عقل ندارد. بلکه آن را حمایت می‌کند. در واقع، دلایلی که قلب آن را احساس می‌کند، بلافاصله بُعدی «عملی»به خود می‌گیرند، زیرا دست خدا را در زندگی ما نشان می‌دهند. این دلایل وجود او را به طور ملموس به ما نشان می‌دهند. استاد الهی در کتاب معرفت‌الروح مثال مؤثر و روشنی را ارائه می‌دهد. در فصل اول این کتاب دلایلی بر اثبات «صانع» ذکر شده است. بعضی از آنها فوق العاده پیچیده‌اند و مفاهیم فلسفی خشک و بی‌روحی را مطرح می‌‌کنند (از جمله مفهوم واجب الوجود بالذات) و برعکس بعضی دیگر کاملاً مربوط به احساس انسان هستند که نمونۀ بارز آن موضوع «عجز مخلوق» است.
 

راه کمال از دیدگاه استاد الهی

 
 
نویسنده: مارک آلپوزو۱
در این بلاگ بارها به موضوع دین و زندگی معرفت‌محور پرداخته‌ام و تقریباً همیشه آن را از دیدگاه مسیحیت بررسی کرده‌ام. اما نباید نسبت به ادیان و اعتقادات دیگر هم بی‌اعتنا باشیم زیرا این ‌کار ممکن است بخش بزرگی از تعلیمات و آینده معنوی‌مان‌ را به خطر بیندازد. دکتر بهرام الهی، در کتاب راه کمال، مقدمه‌ای روشن و برجسته از مشی فکری پدرش، استاد الهی و مراحل مختلف لازم برای سیر کمال را ورای هرگونه جزم‌گرایی یا تعصب دینی تشریح می‌کند و تصویر زنده‌ای از معنویت را ارائه می‌دهد.

از نظر من هیچ‌چیز ویران‌کننده‌تر از بیابان معنوی‌ای نیست که چندین دهه است وارد آن شده‌ایم. خداناباوری، دگماتیسمی (جزم‌‌گرایی‌) است مانند سایر دگماتیسم‌ها و از این نقطه نظر تفاوتی با آنها ندارد. و فلسفه‌های ماده‌گرایِ خداناباوری، مانند فلسفه میشل انفره، از اعتبار بیشتر یا کمتری نسبت به سایر فلسفه‌ها یا اعتقادات برخوردار نیستند. آنها محوری، مثلاً قدسی‌گونه، را معرفی می‌کنند که غالباً دور آن می‌چرخند، بی‌آنکه تفکر انتقادی مناسبی به آن اضافه کنند.