معنویت در معنای متعالی آن (۲)

25 دسامبر, 2021
 
امانوئل کنت 

وظیفه اصلی ما گذر از مرحله بشری و پرورش دادن صفاتی است که از ما یک انسان واقعی می‌سازند. چالش اصلی این است که نگذاریم «حیوان درونمان» کنترل را در دست گیرد؛‌ حالتی که در بسیاری از رفتارهای ما مشاهده می‌شود.

اصل آنتروپی (آشفتگی) اخلاقی

معضل انحراف انسان به سطح حیوانی را باید در یک زمینه کلی‌تر بررسی کرد. همان‌طور که قبلا گفته شد، حیوان- بشر که مقدر است به مقام انسانی تحول یابد، دارای طبیعتی دوگانه است: یک بخش نفسانی – حیوانی و یک بخش روحانی – انسانی ( به مقاله قبل رجوع شود). اما اگر این مفهوم را در تعادلی ایستا ( یعنی۵۰٪ حیوان، و ۵۰٪ درصد انسان) در نظر بگیریم، دچار اشتباه شده‌ایم زیرا واقعیت به ترکیبی پویا (دینامیک) و ناپایدار نزدیک‌تر است،‌ حالتی که بونوبوی درونمان (حیوان درونمان) ما را دائماً تحت فشار قرار می‌دهد تا کنترل را در دست بگیرد.

بونوبو در واقع می‌تواند با استفاده از یک ترفند یا عدم تعادل بنیادین مرتباً در جهت منافعش پیش برود. «اید» که معرف بخش نفسانی – حیوانی ماست، حد و مرزی نمی‌شناسد و طبیعتاً توسعه‌طلب است. اگر به او میدان دهیم، خودبه خود رشد می‌کند و اثراتش در تمامی روان نقش می‌بندد. «خودبه‌خود» به این معنی است که به میل خود و گاهی به طور نامحسوس، بدون اینکه حتی متوجه شویم، اثراتش را منعکس می‌کند.

بنابراین، عملکرد بخش حیوانی ما خودبه خود و بدون نیاز به تلاش صورت می‌گیرد. حیوان درونمان بدون هیچ فشاری از جانب ما تغذیه و رشد می‌کند و اگر آن را به حال خود رها کنیم، تقویت می‌شود و به تدریج همه وجودمان را در اختیار می‌گیرد.

انرژی اخلاقی، اگر از تلاش خاص و حمایت بیرونی برخوردار نشود، خودبه خود ضایع می‌شود. اگر به بخش نفسانی -حیوانی بی‌توجه باشیم و آن را کنترل نکنیم، به تدریج به تمام حوزه روان نفوذ می‌کند. در این صورت چه اتفاقی می‌افتد؟ نداهای بخش روحانی – انسانی توسط سروصداهای بخش نفسانی – حیوانی پوشیده می‌شوند. یعنی ندایی که ما را به انسانیت فرامی‌خواند، به گوشمان نمی‌رسد و در برابر آن مقاومت می‌کنیم. در پایان این فرایند، خصوصیات یک حیوان را می‌گیریم و به طور خلاصه، چیزی بیش از یک «میمون‌سان انسان نما»( راهنمای عملی) نخواهیم بود. میمون‌سانی که در قالب مذکر یا مونث دیده می‌شود و هوش هم دارد. اگر با جدیت تلاش نکنیم، گرایش طبیعی‌مان ما را به چنین جایگاهی می‌برد. چالشی که با آن مواجهیم واضح است: به هر ترتیب شده نگذاریم حیوان درونمان اختیار را در دست بگیرد و بخش روحانی – انسانی‌مان را به حرف‌شنوی از دستوراتش وادار نماید و ما را به طور نامحسوس به «میمون‌سان انسان‌نما» تبدیل کند.

بدترین وضعیت را تصور کنید: میمون‌سان انسان‌نما

هرچند ممکن است اغراق‌آمیز به نظر برسد، اما به خوبی می‌دانیم که وقتی انسان‌ها توسط قوانین اجتماعی کنترل نمی‌شوند، چه اتفاقاتی می‌افتد. کافی است در اثر یک بحران مانند جنگ یا بلایای طبیعی و غیره قوانین اجتماعی اجرا نشوند. در چنین موقعیتی طبیعت حیوانات درنده در ما تشدید می‌شود و آشکارا بروز می‌کند. صحنه‌‌های غارت، در دوران وقوع فاجعه، که به طور دائم شاهد آن هستیم گواه غم‌انگیزی از این واقعیت است. بعد از اتمام بلای طبیعی(‌طوفان، گردباد، سیل …)، همدلی و تأثر جای خود را به هرج و مرج و طمع می‌دهد و این فقط به غارت مایحتاج اولیه ( غذا، کنسروها و غیره ) محدود نمی‌شود بلکه وسایل غیر ضروری (مانند کیف، تلویزیون‌ و غیره) را نیز شامل می‌شود.

خوشبختانه، این گونه سو‌ءاستفاده‌ها عمومی نیست و چنین شرایطی به بعضی افراد حتی فرصت از خودگذشتگی و فداکاری می‌دهد. البته این لحظات همبستگی و انسانیت، تنها به محکوم کردن فضای وحشی‌گری که به محض وقوع بلای طبیعی شروع می‌شود و به ناراحتی عمومی می‌افزاید، اکتفا می‌کند. ولی هر کس، چه قربانیان فاجعه چه شاهدان آن، می‌تواند این سوال را از خود بپرسد: در چنین شرایطی که رفتارم پیامد و مجازاتی به همراه ندارد چگونه عمل می‌کنم؟ به چه میزان خصوصیات میمون‌سان انسان‌نما را در رفتار خود مشاهده می‌کنم؟

انزجار یا عدم انزجاری که از « کارهای پَست» احساس می‌کنیم و به طور کلی تنفر ذاتی از اعمالی که « برخلاف وجدان و شرافت» هستند، معیاری مفید برای ارزیابی خود محسوب می‌شود. (ب گ، گ ۲۷۷) استاد الهی توضیح می‌دهد که این احساس انزجار دقیقاً یکی از خصوصیات انسان واقعی بودن است. ما می‌توانیم این موضوع را به درجات مختلف، خواه مستقیم (در رویارویی با اتفاقات) خواه غیر مستقیم (با مشاهده رویدادی) تجربه کنیم و این اولین شاخص محسوب می‌شود.

سپس هر یک از ما باید از مثال‌هایی که واقعاً زننده و تکان‌دهنده هستند فراتر برویم و به درون‌نگری عمیق‌تری بپردازیم و سعی کنیم در خود نشانه‌های وحشی‌گری را شناسایی کنیم؛ یعنی انگیزش‌های پنهان و ظاهراً بی‌آزاری که به خوبی می‌دانیم اگر فشار از حدی معین کمی شدیدتر شود بدون هیچ‌گونه ظاهرسازی در قالب رفتاری وحشیانه بروز می‌کنند. اینها، در درازمدت، ما را شکننده می‌کنند و تمام وجودمان را فرا می‌گیرند و به رفتارهای ناشایست میدان می‌دهند. بدون هشیاری و مراقبت مداوم، در نهایت در دامشان می‌افتیم و آسیب‌پذیر می‌شویم و همین، زمینه مساعدی را برای بروزات شدیدتر و زیان‌بارتر فراهم می‌کند. این امر طبیعتاً از ساختار« دو بُعدی» انسان و عدم تعادل آن ناشی می‌شود: اگر این عدم تعادل به حال خود رها شود، خصوصیات حیوانات درنده در ما تشدید می‌شود و به تدریج ما را کاملاُ تحت کنترل خود می‌گیرد.

برای این فرایند هشیاری، در نظر داشتن چهره نفرت‌انگیز میمون‌سان انسان‌‌نما بسیار مفید است. به جز موارد درندگی که در شرایط استثنایی پیش می‌آید و در بالا به آنها اشاره شد، در اخبار روزمره موارد مشابهی مشاهده می‌شود. مثلاً شخصی که مورد تمسخر همکارش قرار می‌گیرد، آنقدر عصبانی می‌شود که به او ناسزا می‌گوید یا حتی او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. در اینجا خصوصیات حیوانات درنده، به زننده‌ترین شکل نمایان می‌شود. البته باید در برابر سایر ویژگی‌های حیوانی نیز هشیار بود، هر چند خشونت کمتری در آنها مشاهده می‌شود ولی خوشایند نیستند. کلاً اگر انسان طبیعت خود را رام نکرده باشد، تحت تأثیر انگیزش‌های طبیعت حیوانی، گاه تصمیم می‌گیرد با سکوت کردن مشکل را حل و فصل کند و افکار منفی را در ذهنش نشخوار می‌کند، گاه به ترس و بزدلی روی می‌اورد و گاه به دسیسه و حیله‌گری متمایل می‌شود. هر کس می‌تواند مثال‌هایی از این نوع گرایش‌ها را در خود پیدا کند. اما نکته مهم این است که به خود بیاییم و متوجه شویم که این موارد ناجور و کارهای ناشایسته‌ای که معمولاً در دیگران مشاهده می‌کنیم، فقط نمایی است از رفتارهای روزمره که ما نیز با میدان دادن به عصبانیت یا ترس غیر منطقی، تنبلی یا شهوت، به خود اجازه می‌دهیم آنها را انجام دهیم. این رفتارها ممکن است پیامد بیرونی نداشته باشند، حتی اجتماع بعضی از این نقاط ضعف را به بهانه شخصیت قوی داشتن گاهی نادیده بگیرد یا آنها را تشویق و ترغیب ‌کند. در اوج عصبانیت، همیشه بخش حیوانی است که صحبت می‌کند. در موارد ساده‌تر (با بی‌تفاوتی جواب کسی را دادن، یا به جای کمک یا توجه به کسی به او فهماندن که « مزاحم نشود» ) باز هم بخش حیوانی است که صحبت می‌کند.

قدم اول: کنترل خود

چه راهکاری در پیش بگیریم تا « حیوان درونمان» نتواند بر ما مسلط شود. راه حل آن در یک اصل ساده خلاصه می‌شود: با تکیه بر اراده، دستورات هادی درون را بر طبیعت حیوانی (اید) تحمیل کنیم و آنقدر با نفس اماره مبارزه کنیم تا بتوانیم صفات حیوانی خود را رام و کنترل کنیم. (راهنمای عملی ص ۱۸۲) اما در عمل چگونه می‌توانیم به چنین حالتی برسیم؟ دیسیپلین‌های (برنامه‌های) کوچک تعیین کنیم و سعی کنیم، آنها را با دقت انجام دهیم. استاد در این مورد می‌فرماید: « وقتی کاری را از مستحب، جزء وجوب آوردم، حتماً آن را انجام خواهم داد.» (برگزیده، گ ۴۶۸). مثلاً: برنامه‌ ورزشی مرتب، اشیا را سر جای خود گذاشتن و غیره. به عبارت دیگر با انجام برنامه‌هایی که برای خود تعیین می‌کنیم، با تعیین محدودیت‌های کوچک، «اید» را بهتر می‌توان در یک چارچوب کنترل کرد. چرا؟ زیرا اجرای این روش، تمایل طبیعی‌ به خصوصیات حیوانی را کاهش می‌دهد. تمایلاتی که در صورت مهار نشدن در نهایت به نفس اماره می‌انجامند.
سیر کمال در مشی فکری استاد به معنای ریاضت‌کشی، حداقل در معنای رایج آن نیست. «اید» را نباید با ریاضت‌ یا کارهایی از این قبیل تضعیف کرد. اید، حتی اگر به افراط هم بگراید، باز هم منجر به ایجاد نقطه ضعف نمی‌شود. اید در صورتی نفس اماره تولید می‌کند که در اثر افراط و تفریط به پایمال کردن حق و حقوقی بینجامد. بنابراین قبل از اینکه به نفس اماره تبدیل شود و نقاط ضعف صفاتی را در ما فعال کند، باید با جدیت روی آن کار کنیم و عملکردش را تحت کنترل درآوریم. این دقیقا همان معنای « ریاضت کوچک» است که در بالا به ان اشاره شد.

مثال دیگر: استاد توصیه می‌کند قبل از سیر شدن دست از خوردن بکشیم، حتی یک لقمه هم شده کمتر بخوریم. این توصیه، ساده به نظر می‌رسد ولی عمل به آن کار آسانی نیست. این گفتار نشان می‌دهد تسلیم شدن مداوم در برابر وسوسه پرخوری‌، راهی به سمت افراط‌های جدی‌تر باز می‌کند، انحرافاتی که بالقوه می‌توانند برای جسم مضر باشند و حقش را پایمال کنند. خویشتن‌داری در این موارد، حداقل هر چند وقت یکبار، نه تنها باعث کنترل اید می‌شود، بلکه روش فوق‌العاده‌ای برای حفظ سلامتی است. این مطلب توسط متخصصان تغذیه نیز تأیید شده است.

به طور کلی، برنامه‌‌های کوچکی که با پشتکار دنبال می‌شوند به تدریج اراده را تقویت می‌کنند. تمرین کردن نوعی ورزش است. با رام کردن حیوان درونمان (میمون‌سان انسان‌نما) حتی در پس چهره چاپلوسانه‌ای که گاهی از خود نشان می‌دهد، منیت خودخواهانه که خاص انسان- بشر است را تعدیل می‌کنیم و زمینه‌ای مناسب برای مبارزه با نفس اماره فراهم می‌نماییم: مبارزه‌ای که بیشترین جنبه مثبت و مفیدش پرورش دادن صفات انسانی در ماست. صفاتی که به تدریج از ما یک انسان واقعی، انسانی شایسته این نام می‌سازد.

اساس مبارزه

در این مرحله همه چیز به طور خاصی پیچیده می‌شود زیرا نفس اماره که به طور خلاصه حاصل پیچیدگی طبیعت حیوانی‌مان در تماس با روح ملکوتی است ما را وارد مبحث حق، یا به عبارت دیگر، درست و نادرست، مشروع و نامشروع می‌کند. در مورد نفس اماره، موضوع صرفاً در مهار کردن طبیعت بشری و شناسایی فرضیه‌هایش و جلوگیری از بیان صریح آنها خلاصه نمی‌شود، بلکه هدف رویارویی با نیرویی است متکی بر انگیزش و استدلال که چنان ما را فریب می‌دهد که حتی گاهی اعمال غیر انسانی‌مان در نظرمان کاملاً موجه جلوه می‌کنند.

برای تمرین مبارزه با نفس اماره و آشنایی با‌ آن، می‌توان به آنچه استاد الهی همواره آن را به عنوان اصل راهنمای اخلاقی معرفی کرده است رجوع کرد. برای کامل کردن انسانیت خود، باید مطابق وجدان عمل کنیم یعنی خودخواهی را از خود دور کنیم. روش انجام این کار هم کاملاُ مشخص و ثابت است: در هر شرایطی سعی کنیم آنچه برای خود خوب می‌دانیم برای دیگران هم همان را در نظر بگیریم و آنچه بر خود نمی‌پسندیم برای دیگران هم نخواهیم (برگزیده، گ ۱۲۹ و ۳۳۳).

برای کسی که می‌خواهد در مسیر انسان واقعی بودن قدم بردارد، این قانون که گاهی قانون طلایی نیز نامیده می‌شود، اساس مبارزه محسوب می‌شود. بدین معنی که در نگرش ما به چیزها تحول ایجاد می‌کند؛ یعنی به جای یک نگرش کاملاُ خودمحورانه، سعی می‌کنیم تا حد امکان نگرش دیگران را در نظر بگیریم و علاوه بر آن به افکار و احساساتشان هم توجه کنیم. یعنی سعی کنیم از نگرش خودخواهانه «خود محوری» خارج شویم و خود را جای دیگران بگذاریم و پیامی کاملاً متفاوت به آنها منتقل کنیم و جمله « من به دیگران کاری ندارم» را با جمله « من آماده کمک هستم، ولو آسان هم نباشد» جایگزین کنیم.

یک نمونه عملی

استاد در گفتاری در مورد یک موقعیت معمولی و در عین حال حساس تصویر جالبی را ارائه می‌دهد و آن مورد حسادت واقع شدن است. در نگاه اول، هیچ چیزی منفورتر از شخص حسود نیست. کسی که بدخواه است و آشکارا به ما تهمت می‌زند. از مشکلات ما لذت می‌برد، و گاهی هم از ما بدگویی می‌کند. هیچ کس نمی‌تواند شخص حسود را دوست داشته باشد. رفتار طبیعی در مقابل شخص حسود، این است که به هر ترتیبی شده از او دوری کنیم. این طرز رفتار ناشی از غریزه حیوانی دفاع از خود است. حسادت، همانطور که استاد الهی هم تصدیق کرده « سّم کشنده» است ولی حسادت برای چه کسی سَّم محسوب می‌شود؟ استاد پاسخ می‌دهد: « برای شخص حسود» «چند چیز است که خود شخص را بیشتر از دیگران اذیت می‌کند» (برگزیده، گ ۳۳۹) ، سپس می‌افزاید، زیان حسادت این است که « حسود خودش دائماً ناراحت است»( برگزیده، گ۳۱۸).

ارائه اتفاقات زندگی به این روش، مستلزم تحولی کامل در نگرش است. استاد ما را تشویق می‌کند که توجه خود را نه بر حسادت بلکه بر شخص حسود متمرکز کنیم. شخصی که در چنگال حسادت است و خودش بیشتر از همه از آن رنج می‌برد: « مثلاً یک شخص حسود مثل همان آب تلخ است، خودش تلخکام‌تر از دیگران است، چون تا درونش تلخ و ناراحت نشود و ناراحتی بر وجودش غلبه نکند، حسادت و بخالت نمی‌کند.» (ب گ، گ ۳۱۱ ). «سّم مهلکی بدتر از حسادت نیست. حسود هیچ‌وقت از حسادت خود سودی نمی‌برد، مع‌ذلک به حسادتش ادامه می‌دهد.» (ب گ، گ۳۳۹).

این گفتارها به تشخیص روانی و اخلاقی مضرات حسادت اکتفا نمی‌کند، بلکه ما را تشویق می‌کند خود را در جایگاه شخص حسود قرار دهیم و از دید او به موضوع نگاه کنیم. این کار ما را به سمت همدردی و دلسوزی با او می‌کشاند، زیرا خود ما هم در موقعیت‌های دیگری به دیگران حسادت ورزیده‌ایم.

در مواجهه با شخص حسود، رفتار انسانی این نیست که به هر ترتیبی شده خود را از شّر اثرات او محافظت کنیم به این امید که وضعیت در نهایت بهبود خواهد یافت، بلکه باید سعی کنیم خود را جای شخص حسود قرار دهیم و صادقانه با او همدردی کنیم. و این فقط یک تمرینی ذهنی نیست، که به صورت این‌ویترو انجام شود. بلکه همدردی واقعی باید از تمرین ذهنی فراتر رود و تغییری در رفتار ما ایجاد کند که شخص حسود را کمتر بیازارد. «در زندگانی طوری باشید که موجب حسادت و سبب بغض همنوع خود نشوید و سعی کنید به درد دل مردم برسید… کسی که انسانیت داشته باشد بر او لازم است طوری در میان جامعه رفتار کند که سبب برانگیختن حسادت دیگران نشود. »(ب گ، گ۳۳۹).

با أگاه شدن از منشأ حسادت در دیگران ، می‌توانیم بر خود تمرکز کنیم و ببینیم چه رفتاری در ما موجب رنج دیگران می‌شود و حسادتشان را برمی‌انگیزد. و در اینجاست که اصل « … [انسان] علت را همیشه باید در خود بیابد» (ب گ، گ۲۲۵). معنایی ملموس می‌یابد.

در مواجهه با مشکلات اگر صادقانه بپذیریم که خود ما نیز تا حدودی در ایجاد آنها نقش داشته‌ایم فضایی برای علاج آنها ایجاد می‌‌شود. شناخت علل شرّ باید ما را به سمت انجام اقدامات لازم برای تسکین رنج حسود هدایت کند. یعنی حسادت او را در مواردی که نسبت به آن حساس است تحریک نکند. مثلاً ثروت، موفقیت مادی، خانوادگی یا اجتماعی خود را به رخ شخصی که از این مزایا محروم است یا در سطح پایین‌تری است نکشد. از ایجاد موقعیت‌هایی که ممکن است شخص را تحریک کند دوری کند و این کار را نه صرفاً برای حفظ موقعیت خود بلکه برای همدری و تسکین رنج شخص حسود انجام دهد.

معنویت متعالی

مطالب بالا نشان می‌دهد که عمل ملموس به گفتار«خود را به جای دیگران گذاشتن» که هزاران بار تکرار شده است، مستلزم عزم راسخ و پایداری در عمل است. خود را جای دیگران گذاشتن «ولو دشمن هم باشد»، نسخه « کاملی» از قانون طلایی است که از نظر استاد الهی پایه سیر کمال محسوب می‌شود: «نیکویی به خلق خدا، به هر صورت که باشد؛ حتی اگر دشمن باشد.» (ب گ، گ ۲۲). رویکرد این‌ویوُیی که استاد در مورد شخص حسود توصیه می‌کند، کاملا خلاف طبیعت حیوانی است. دلسوزی نسبت به شخص حسود، و بالاتر از آن خِیر او را خواستن، مستلزم توانایی‌های فراانسانی است، با این حال، در چنین سطحی است که جایگاه انسانیت واقعی از منظر «معنویت متعالی» مشخص می‌شود:
«انسان باید وجودش مانند انگبین شیرین باشد تا همیشه خیرش به ‌دیگران برسد. همان‌طور که انگبین از شیرینی اشباع شده است، انسان هم باید آن‌قدر خوبی و نیکی در خودش حل کند تا وجودش مانند انگبین از نیکی اشباع شود. اصولاً اگر انسان خوب باشد و خیرش به ‌دیگران برسد، یعنی نیک بین، نیک گو و نیک کردار باشد، اول، خیرش به خودش می‌رسد، یعنی همیشه خوشحال است، بعداً، فایده‌اش به مردم سرایت می‌کند.» (ب گ، گ ۳۴).



برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr


********************