آینههایی برای نگرش خود
بعد هم با عصبانیت سوار ماشین شدم و حرکت کردم و برای اینکه کمی آرام شوم رادیو را روشن کردم. همان لحظه گوینده گفت: «خوب… برای امروز چه تصمیم خوبی گرفته اید؟» برای یک لحظه خشکم زد… کاملاً موضوع آینه را فراموش کرده بودم. سعی کردم مسئلهای که پیش آمده بود را بررسی کنم و ببینم چه چیزی را گوشزد میکند، ولی آنقدر عصبی بودم که اصلا نمیتوانستم… به خودم میگفتم : «من واقعاً فکر میکنم که این خانم زیاده روی میکند و همه چیز را بزرگ جلوه میدهد. چون فقط یک دقیقه ماشین را توی پیاده رو گذاشته بودم. تازه او میتوانست کمی به خودش زحمت بدهد و از جلوی ماشین رد شود. این کار چند ثانیه هم وقتش را نمیگرفت. نه، از این پیشامد نمیتوان هیچ درسی برای خودشناسی گرفت.» علیرغم این نتیجهگیری، هنوز احساس ناراحتی میکردم. چهرهی پیرزن که حتی با عصا هم به سختی راه میرفت و همچنین خیابان تنگ و باریک در نظرم مجسم شد که ماشینها در آن با سرعت حرکت میکردند، در نظرم مجسم شد. ماشینم را میدیدم که سد راه شده و آن پیرزن را مجبور به دور زدن و عبور از خیابان کرده… در همین افکار بودم که به محل کار رسیدم و رشتۀ افکارم پاره شد.
همین که وارد محل کارم شدم، منشی اداره، از اینکه روز قبل چند دقیقه جای او را گرفته بودم تا به بانک برود صمیمانه تشکر کرد و گفت: «شما همیشه دست کمک دارید. کمتر کسی این صفت را دارد. » من کاملاً این موضوع را فراموش کرده بودم. البته همه به من میگویند کمک کار دیگران هستم. وقتی سوار آسانسور شدم کمی روی میزان صداقتم موقع کمک به دیگران فکر کردم. دیدم که وقتی به منشی شرکتمان کمک کردم واقعا هیچ نفعی برای خودم در نظر نگرفته بودم و آن را به کلی فراموش کرده بودم و انتظار تشکر هم نداشتم. با این حال به خودم گفتم که باید موارد مشابه دیگر را نیز بررسی کنم تا ببینم که آیا همیشه و درهمۀ شرایط بدون چشمداشت به دیگران کمک میکنم یا نه؟
بعد وارد دفتر کارم شدم و تمام روز در گیر کارهای متعدد بودم. عصر که ساعت کاری تمام شد و دوباره سوار ماشین شدم خسته تر از آن بودم که به رفتار دیگران نسبت به خودم توجه کنم تا از طریق آن به خودشناسی برسم. رادیو را روشن کردم. گوینده میگفت که غالب تصادف ماشینها با عابرین پیاده در حد فاصل بین خیابان و پیاده رو صورت میگیرد. در اینجا یکهای خوردم و آن خانم پیر را در نظر آوردم که با جثۀ کوچک و خمیده خود عصا به دست آرام آرام راه میرود. سپس به خاطر آوردم که هر بار که من ماشینم را در پیادهرو پارک میکنم او مجبور است به جای اینکه در پیادهرو راه برود، وارد خیابان شود و مدام نگران این باشد که مبادا رانندۀ بیاحتیاطی با سرعت از آنجا بگذرد. همۀ اینها به خاطر این که همسایهی جوانش میل دارد بدون رعایت اصول اولیۀ انسانیت ماشینش را در پیاده رو پارک کند، جایی که محل عبور مردم است و مثلا بسیاری از مادران با کالسکه بچهشان از آنجا عبور میکنند. از خجالت آب شدم. بدین ترتیب عیب جدیدی را در خود پیدا کردم: خود خواهی. یا اگر بخواهیم مثبت فکر کنیم باید بگویم این شناخت مرا بر آن داشت تا سعی کنم صفت «خود را جای دیگری گذاشتن» را در خودم پرورش دهم.
نتیجهای که از تجربهی آن روز میتوانم به دست بیاورم این است که رفتار و عکس العمل دیگران نسبت به من میتواند ابزاری گرانبها برای خودشناسی باشد. عکس العمل دیگران، اعمالی را که در اثر تکرار برایم عادت شده و حتی ممکن است از آنها آگاه هم نباشم و فقط به بهانههای مختلف آنها را توجیه میکنم را به من نشان میدهند. البته منظورم این نیست که همیشه حق با دیگران است، ولی میتوانم به خودم بیایم و رفتارم را بررسی کنم و ببینم در آن لحظه چه فکری در سر داشتهام و نیتم چه بوده است. به نظر من این کار میتواند یکی از روشهای خودشناسی باشد.
یکی از دامهایی که در این کار مانع از دیدن افراد به عنوان آینه میشود این است که به خود بگوییم آنها نیز رفتار ناخوشایندی با من داشتهاند و عیوب خود را دارند. مثلا آن خانم پیر، رفتاری ناخوشایند و توأم با عصبانیت داشت. بنابراین من هیچ دلیلی نمیدیدم که خود را زیر سؤال ببرم. ولی باید در نظر بگیرم که کار من بالقوه میتوانست منجر به ضرر بیشتری شود.
در ضمن من متوجه شده ام که اگر دقت کنم میتوانم از هر رفتار و حرفی به عنوان شاخصی برای ارزیابی و شناخت خودم استفاده کنم. مثل حرفهایی که به طور اتفاقی از رادیو شنیدم. وقتی این موضوع را تعمیم میدهم به نظر میرسد که فقط رفتار یا حرف های دیگران نیست که سر نخی به ما میدهد. در عمل هر پیشامدی میتواند برای من رهنمودی باشد. فقط باید لحظهای تأمل کرده و از خود بپرسم از این اتفاق چه درسی میتوانم بگیرم. بررسی این افکار شاید بتواند مرا در شناخت خود یاری دهد.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
مثال بسیار خوبی بود همه مادر طول روزبا اتفاقات اینچنینی روبرو میشویم با این مثال بیشتر به رفتار دیگران نه به خاطر عیبجویی بلکه بخاطر گرفتن پیام برای تمیز کردن افکار ودرنتیجه اعمالمان توجه بیشتری میکنیم متشکرم.
سلام
متیس عزیز مثل همیشه از زحمات شما و همراهانتان سپاسگزاریم، مقاله بسیار زیبا وکاربردی بود.
روش جالب و عینی ای در مقاله ذکر شده که میتوان در زندگی
روزمره به خوبی آن را به کار گرفت.
باتشکر از متیس عزیز
من لیاقت این را ندارم که برای راهنمایی ام فرشته ای برایم پیغام بیاورد همینکه دیگران ناخواسته درپی عکس العمل رفتارم به من تذکر میدهند جای شکر دارد . اگر هواسم باشد وگیرنده ام روشن باشد وآن رفتار را حواله از عالم معنی بدانم برنده ام ولی اگر به خاطر هر رفتار ناخواسته دیگران عصبانی شوم وعکس العمل منفی نشان دهم ،نفس اماره ام برنده ست
سلام با سپاس از متیس عزیز از مقاله ای که روی سایت گذاشتید امیدوارم که انسان در همه حال اگاه وبیدار نسبت به رفتار و گفتارو اعمال خود باشد واز هر اتفاقی که برایش رخ می دهد بتواند درس خدا را بگیردو ناشکری نکند
باسلام وتشکر از زحمت متیس عزیز
بدون صبر حقیقتأ قادرنخواهیم بود از درسهایى
که زندگى سرراهمون قرار مى ده چیزى یاد بگیریم
وروى اونچه که مى خوایم کار کنیم
با تشکر إز متیس بلاگ
با این روش کار وجود خدای پرروش دهنده را حس میکنم در روز مرتب بخاطر إحساسی بو دن و عمل بدون فکر یادر أفراط هستم یا در تفریط ولی خدای زمان با صبر ورحمت و هدایت تربیتم می کند
او با ما مرتب در تماس است و علا متش این است که در روز هر چه برایم پیش می اید روی ضعف خودم دور میز ند وقتی با خود صا د قانه فکر میکنم مشکلاتم را نشا نم میدهد مرسی
با سلام به همه عزیزان وتشکر فراوان از متیس .
با عرض سلام وتشکر من هم تجربه مشابه ای داشتم با اختلافاتی که با همکارانم دارم دو روز در جهنم به سر بردم و مرتب ان ها را متهم میکردم . ناگهان به خودم گفتم تو چه کردی که در چنین مو قعیتی قرار گرفتی فورا اقکارم را درست کردم و تصممیم گرفتم روز دوشنبه رفتار دیگری پیشه کنم و مطمن هستم با این قدم نظر الهی هم شامل من میشود ومی توانم معضلات را حل کنم.
با سلام و تشکر از متیس عزیز، که یک بار دیگه ابزاری مجانی در اختیارمون گذاشت، که با کمکش بتونیم گامی ملموس در خودشناسی برداریم. برای من با توجه به تجربیات روزمرّه مسجّل شده که تقریبا هیچوقت عکسالعمل دیگران در رفتار ما ناشی از خصوصیات منفیای که احتمالا آن شخص داره، یا ما بهش نسبت میدیم، بستگی نداره، بلکه عمدتاً بصورت طبیعی و فیالبداهه این نوع عکسالعملها از اونا سر میزنه. بنابرین با سناریویی که این خانم در این مقاله تصویر کردند، میتونیم واقعا از دیگران به عنوان آیینهای برای خودشناسی استفاده کنیم.
نکته جالب دیگه اینکه وقتی ما تصمیم میگیریم در جهت اصلاح خودمون اقدامی بکنیم و یا قدمی برداریم، چون این قدم رو با نیّت معنوی برمیداریم، غالباً در جهت تایید و یا اصلاح رفتارمون شواهدی سر راهمون قرار میگیره (گوینده رادیو، منشی، …) که مارو در تصمیممون استوارتر میکنه. درست مثل اینکه شب یلدا با نییتی، تفألی به حافظ میزنیم و بعد از خوندن غزل “فالمون”، دو بیت هم از غزل بعدی به عنوان “شاهد” یا تایید آن غزل میخونیم، و این یک اطمینان قلبی به ما میده که توصیه حافظ رو جدی بگیریم! البته در مثل مناقشه نیست، ولی میخواستم به این نکته تاکید کنم که اگه آنتن هامون رو باز نگاه داریم، همیشه به یک طریقی -الهام گونه- راهنمایی لازم در جهت اصلاح رفتارمون رو دریافت خواهیم کرد. این خودش نعمتیه که در اختیار همه کسانی که با نیّت معنوی همراه با توجه به مبدأ، میخوان قدمی در معنویت به پیش بگذارن، قرار داره.
باسلام و عرض خدا قوت به عزیزان متیس بسیار عالی بود.متشکرم
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ و ﺗﺸﻜﺮ. ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ و ﺯﻳﺒﺎ.
ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﺎﻣﺪﻫﺎ و اﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺁﻳﻨﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﺸﻮﻥ ﺩاﺩﻥ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ اﺳﺘﺎﺩ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ ” ﺗﺼﺎﺩﻑ و اﺗﻔﺎﻕ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ و ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻋﻠﺖ و ﺳﺒﺒﻲ ﺩاﺭﺩ”
با سلام و تشکر از زحمات دست اندر کاران
همانطور که در مقاله و نظرات دوستان آمده است اول باید به قدری هوشیار باشیم که به علاثمی که از طرف ” او ” و از طریق کانال های علی به ما داده میشود توجه کنیم و ببینیم پیغامش برای ما چیست–
برای من تنها راه هشیار کردن روحم از طریق عمل به تمرین فکر و ذکر بوده است این تمرین را با توفیق خودش حدود دوسالی است که انجام میدهم و از اثرات معجزه وارش برای شناخت خودم کمک بسیاری گرفته ام مثل دری که به روی درون خودم گشوده شده باشد.مواقعی شده که از این همه اشکال در وجود خودم و آگاه نبودن به انها تعجب کرده ام ولی همراه این تعجب خوشحال نیز هستم که حداقل فدم در راه شناخت خودم گذاشته ام .
با ارزوی توفیق عمل برای همه
با تشکر وقدر دانی از زحمات شما از اینکه تجربیاتتان را در اختیارمان می گذارید سپاسگذارم این مقالات تلنگری است برایم که من هم باید تلاش کنم و فرصت را از دست ندهم
یک نکته هم من یادگرفته ام وگاهی عمل می کنم ونتایج خوبی دارد وآن این است وقتی مشکل و ناراحتی ای برایمان پیش می آید دنبال دلیل بگردیم و در مواقع مشابه دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم ودچار مشکل نشوم روزی کارهایم زیاد بود از یکی از افراد خانواده خواستم حداقل وسایل خودش را جمع کند عصبانی شد و گفت من خسته ام …یکی دوماه بعد روزی که کارهایم زیاد بود و امکان داشت مهمان هم بیاید خواستم از او بخواهم کمکم کند یاد تجربه تلخم افتادم و چیزی نگفتم پیش خود گفتم شروع به کار میکنم تا هر جا که رسیدم کارها را انجام میدهم وقتی شروع کردم او هم آمد و حتی بیشتر از من کار کرد
با سلام
و تشکر از متیس عزیز و نظریات مفید دوستان.
این مقاله از این جهت برام جالب بود که به من یاد میدهد: – از رفتار دیگران جبهه نگیر، از اونها درس بگیر… –
ممنون
با سلام و تشکر از متیس .
خوندن این مقاله باعث شد امروز به رفتار و طرز فکرم بیشتر توجه کنم و همینطور رعایت حقوق دیگران .
ممنونم .
با عرض سلام وتشکر از متیس عزیز و همه عزیزانی که زحمت میکشند.وقتی رفتار دیگران را آینه برای خود قرار دادم متوجه شدم:که هر لحظه دیگران را قضاوت میکنم و یا غیبت و از همه بدتر حسادت و غیره.اینها باعث شده اندکه نتوانم درست فکر کنم و وارد هادی درونم شوم.نیت ام را گم کردم به دنبال نیت واقعی ام نیستم مرتب خودم را توجیه میکنم.لطفا کمکم کنید وبا تجربیات مفیدتان راهنماییم کنید.
تشکر
با سلام به متیس عزیز و دوستان ما اگر قانون علیت را درست درک کنیم متوجه میشیم که هیچ چیزی بی دلیل اتفاق نمی افته فقط کمی تامل می خواد که دلیل اتفاقات رو در خودمون جستجو کنیم و فکر نکنیم رویکرد ها در مورد ما اشتباه است هیچ کس اتفاقی در زندگی ما قرار نمی گیرد در هر برخورد واتقاق درسی برایمان فرستاده شده که باید ان را صحیح دریافت کنیم و بی تفاوت از ان نگذریم.
با سلام به همه دوستان و متیس عزیز، دستتون درد نکنه مطلب بسیار ملموس و قابل عمل در اجتماع است.بنده بسیار تجربه در این زمینه دارم واقعا خوشایند روح و شیرین و قابل اجرااست.البته با کمک خدای عزیز
با سلام
از ابتدای خواندن مطلب به یاد گفتاری بودم که هر چه برای خودت نمی پسندی برای دیگران نپسند .همینطور است اگر در ابتدای هر گفتاری یا عملی به این فکر کنیم که آیا دوست دارم عین اینکار برای من باشد و آیا خدا راضی است؟ فکر میکنم آنموقع رفتار و گفتارمان کنترل شده تر باشد .
با سلام و تشکر از متیس عزیز
گاهی اوقات پیدا کردن نقطه ضعفی که نشانه گرفته شده و ما باید از رفتار دیگران بفهمیم پیچیده است. فکر می کنم باید دائم یک گفتگوی درونی با یکتا داشته باشیم که بتونیم دلیل حادثه ها و نقطه ضعفهایی که نشانه گرفته شده اند را بفهمیم. این سایت و مقالات و نظرات دوستان عزیز خیلی راهگشا و کمک کننده است و من دائم برای راهنمایی گرفتن و کمک شدن به سایت رجوع می کنم.
واقعا ممنونم از شما به خاطر این کمک و یاری
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ و ﺗﺸﻜﺮ .
ﻋﺰﻳﺰ jaleh. ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻳﺎ ﺧﻴﺮ, اﮔﺮ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ. ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻣﻮاﻗﻊ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﺴﻲ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﻨﻢ, ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺧﺪاﻭﻧﺪ اﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺭﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ و ﻳﺎ ﻣﺜﻼ ﺑﺎ ﺻﻔﺖ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻨﻢ و ﻏﻴﺮﻩ. و اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﻛﻪ اﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻮﭼﻚ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ اﺛﺮ شﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺗﺮﺑﻮﺩ. ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﻢ و ﺷﺨﺼﻲ اﺯ ﺳﺎﻟﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﻴﺨﻮاﺩ, ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﮕﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﻴﺪﻩ, ﺑﺨﻮدﻡ ﻣﻴﮕﻢ. اﻣﺮﻭﺯ ﺧﺪا اﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺭﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺻﻔﺖ ﻧﻮﻉ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺑﺪﻡ. ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪﺑﺎﺗﻮﻓﻴﻖ ﺧﻮاﺳﺘﻦ اﺯ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﻛﺎﺭﻡ ﺭاﺣﺘﺘﺮه و ﮔﻬﮕﺎﻫﻲ اﺯ اﻭﻥ اﺷﺨﺎﺹ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ ﺗﺸﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ .
با سلام
marmarعزیز من هم گاهی اوقات بر اساس همین گفتار می خوام عمل کنم (هر چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند)ولی نفس خیلی زرنگ و از همین ذهنیت به ضررام استفاده می کنه (اگه همین رویداد بالا رو در نظر بگیریم)به من میگه خوب تو اگه بودی بدون هیچ اعتراضی از کنار ماشین رد می شدی و سریع حق رو به من می ده و کار طرف مقابل رو اشتباه اعلام میکنه در صورتی که من باید تمامی اون شرایط پیرزن رو برای خودم در نظر بگیرم و ببینم واقعا با داشتن اون موقعیت چه توقعی از همسایه ام دارم یعنی در واقع باید حاق واقع این گفتار رو در خودمون حل کنیم
با عرض سلام و تشکر مطلب جالب و در خور توجهی ارائه شده .دقیقا در زندگی همه بارها اتفاق میافتد و به ان توجهی نداریم که چگونه حق الناس به گردن گرفته ایم.اما سوالی که برایم پیش امده این است که ایا مسبب تمام اتفاقاتی که روزمره با ان روبه رو میشویم خود ما هستیم؟ بعنوان نمونه…ایا وقتی در خیابان جوری به شما تنه میزنند که انگار اصلا دیده نمیشوی؟یا در همین مورد ذکر شده نقش پیرزن چیست که با این مقوله روبه رو میشود؟ممنون میشوم اگر راهنماییم کنید.
ممنون از متیس و کاربران گرامی که با بیان تجربیاتشون حالات درونیم را بهم یادآوری می کنن و کمک میکنن که نقاط ضعفم را بیشتر بشناسم هر چند که در مبارزه تنبلم و شکست میخورم.
میخواستم به این نکته اشاره کنم که هر چقدر بیشتر سعی و تلاش کنیم که رضایت “او” را در نظر داشته باشیم و نقاط ضعفمان را بیشتر آنالیز کنیم، فکر می کنم آینه شفاف تر است و ما می تونیم دقیق تر به نقاط ضعفمان واقف شویم. آینه کدر تصویر خوبی از ما نشون نمیده و در نتیجه شاید برای آگاهی از نقاط ضعفمان دچار اشکال شویم. در مبارزه با نقاط ضعف یکی از مهمترین گزینه ها این است که نباید کم کاری کرد، متاسفانه من در مبارزه کم کاری می کنم و همیشه هم شکست میخورم.
با تشکر از متیس عزیز و دوستان
به تجربه متوجه شدم که وقتی از مسئلهای دروناّ بهم میریزم از نقطهضعف و عدم تعادل صفاتی در خودم است.
اگر تعمق کنم اکثراً (البته ممکن است زمان ببرد) علتش را در خودم پیدا میکنم و متوجه میشوم یا از نقطعهضعفی (حسادت، توقع،انتقامجویی، بدبینی و…) است و یا عکسالعمل کاری است که قبلاً انجام دادهام. آرام میشوم و مرحله بعد هم این است که باکمک خودش و فکر و ذکر و برنامه منظم روی نقطعهضعفم کار کنم.
سلام وتشکر فراوان: اینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن اینه شکستن خطاست
با سلام و تشکر به متیس عزیز
با خواندن این مطلب ,به یاد مطالب کتاب رمزگشایی پیام های معنوی در زندگی روزمره افتادم.
به پیام های خدا مدام توجه داشته باشیم تا از طریق فیدبک هابه پیامد اعمالمان بیشتر پی ببریم و با دقت بیشتری عیب ها واشتباهات خود را ببینیم
مثلا حتی چند دقیقه پارک کردن ماشین در جای نا مناسب
باعث ایجاد حق الناس شده
چون خدا این فرد را دوست داشته
از طریق ان پیرزن اشتباهش را به او گوشزد کرده
پس باید خوب وبا دقت به این پیام ها گوش دهیم وانها را یادداشت کرده وبه انها عمل کنیم
سلام بسیارآموزنده بود متشکرم.
بنام خدا و سلام به همگی و تشکر از متیس مهربان
جدا من تا بحال برای خودشناسیم از این روش استفاده نکرده بودم .همیشه برام سوال بود یعنی که چی دیگران ایینه ای هستن برای تماشای ما .خوندن مقاله بسیار برای من راهکار خوبی شد .مثلا گاها یکی از نزدیکانم بدون دلیل با اطرفیان ترش رو میشه وهر چه هم ازش سوال میکردم چته ؟ میگفت هیچی و من تو دلم ازش لجم میگرفت و محلش نمیذاشتم تا دیشب دوباره این داستان تکرار شد . اول لجم گرفت بعد ازش پرسیدم چی شده گفت هیچی خلاصه..یکه دفعه یاد ایینه افتادم و فهمیدم که بی دلیل نیست که این صحنه برای من تکرار میشه با خودم که فکر کردم دیدم دقیقا خود من هم همینطور هستم یه وقتایی بی دلیل دلم میخواد با همه قهر کنم و ترش رو بشم و اطرافیانم چقدر از دستم رنج میکشن بخدا پناه بردم و سعی کردم راحتش بگذارم و کم کم باهاش مهربانانه ارتباط برقرار کنم جالبه که تا علت رو فهمیدم و نیتم عوض شد و مشغول نوشتن این تجربه بودم اون شخص خودش امد و شروع کرد به حرف زدن و گفتگو.اگر یاد بگیرم از صبح که بیدار میشم این راهکار رو گوشه ذهنم داشته باشم تازه به سفارش استاد که فرمودند همیشه خودتون رو جای دیگران بگذارید عمل میکنم. به امید توفیق عمل از خدای مهربون .
الف عزیز در کامنت ۲۳ سلام.سوال شما اتفاقا در ذهن بنده هم طراحی شده بود وقتی به درسها و تجربه های قبل مراجعه کردم به این نتیجه رسیدم ،شاید برای شما دوست عزیز هم مفید باشد.در درس بالا امده که :البته منظورم این نیست که همیشه حق با دیگران است .حالا میرویم سراغ سوال شما که فرمودید،(ایا مسبب تمام اتفاقاتی که روزمره با ان روبرو می شویم خود ما هستیم)مسبب تمام اتفاقها ما نیستیم اما به قول حضرت شیخ هر چه برایمان پیش بیاید باید از ان درس بگیریم،مثلا اگر کسی در خیا بان به ما تنه زد و بدون اینکه دیده شویم و حتی بدون اینکه به ما نگاه کند راهش را ادامه میدهد و میرود ،درسش برای من این است که اگر حتی عجله هم داشتم مواظب باشم حقوق دیگران را رعایت کنم و بدون اینکه به کسی برخورد کنم راه بروم و اگر در اثر عجله و تند رفتن به کسی خوردم حتما عذر خواهی کنم یعنی طرف مقابلم باید خودش و حقش دیده شود :گر عمل بد شد کسی بد ان عمل ،تو بکوش بر محو مثلش ماحصل:یعنی نه اینکه از طرف عیب بگیرم بلکه من بایدمبارزه کنم ، مواظب باشم این عیب را پیدا نکنم و یا اگر دارم با ان مبارزه کنم نه اینکه عیب او را ببینم .اینطور موضوعها برایم این تعبیر را دارد امیدوارم ،دوست عزیزم توانسته باشم منظورم را برسانم وگر نه شما یا بقیه دوستان موضوع را واضح تر کنید بسیار ممنون میشوم.
با سلام به متیس عزیز و کاربران تلاشگر،
اینکه استاد الهی راجع به – فوریت معنوی – تاکید فرموده اند ، شاید یکی از راههاش همین -آئینه وار دیدن- است. که همیشه حواسم جمع افکار، نیات و کارهای خودم و همینطور پیامهایی که از بیرون به من میرسد باشد. اگر در طی روز به این موارد دقت کنم و مدام هدفم را از نظرم دور نکنم، کل روزم معنوی میشود. به نظرم باید خود را با معنویات مشغول کرد و برای خود در طی روز برنامه ریزی کرد تا هدف فراموش نشود. البته بنده به شخصه این کار رو تمرین میکنم و این کار البته گاهی خیلی مشکل است چون من در مسیر زندگی، که مثل رودخانه ای پر خروش من را با خودش میبره، گاهی بی اختیار در حرکتم. اما باید در این مسیر هدف دار تر بود. وقت را باید غنیمت شمرد. طبق این مقاله باید بی نهایت با دقت بود. به این ایمان داشت که هر برخوردی ، درسی و یا پیامی برای من به همراه دارد که به من در راه و هدف اصلی ام کمک خواهد کرد.
مثلا در کارهایم از خودم بپرسم: الآن چه کار کنم که مورد رضایت خداست؟ در هر موقعیتی چه امکاناتی برای پیشرفت روحی ام در اختیار دارم؟
به طور مثال برای رفتن به میهمانی، در انتخاب لباس، به موقع رسیدن و قدردانی دقت بیشتری کنم، همچنین فکربه اینکه گفتار و تعریف یا انتقاد دیگران چه معنی دارند؟ چه درسی در آنها ست؟ از این طریق میتوانم فکرم و رفتارم را هدفمند تر پرورش دهم تا در مواقع سختی از عهده ی امتحانات بر بیایم. من سعی دارم در روزهای عادی زندگی ام این طرز فکر را آنقدر به خودم تلقین کنم تا در سختی ها آمادگی برای رفتاری درست در من به وجود بیایند. نکته ی قابل توجه دیگر ، دیدن تلاش دیگران است. اینکه دیگران چه صفات خوبی دارند و چقدر رفتارشان برنامه ریزی شده است. دیدن سعی و تلاش و هدفمندی اطرافیانم به من انگیزه میدهد و همچنین خواندن تجربه های کاربران سایت متیس بی نهایت ارزشمند هستند.
با سلام به همگی وتشکر فراوان از متیس عزیز
کامنت ۲۳ الف عزیز، به نظرحقیر بی شک مسبب تمام اتفاقات روزمره مان خود ما نیستیم، یا حداقل مستقیما” نیستیم، ولی این مهم نیست، مهم اینست که در برابر هر اتفاقی که پیش می آید نقش ما چیست؟ مثلا” در مثال تنه خوردن: شاید خودم مراقب نبودم، باید دقت بیشتری داشته باشم. شاید آسیب مشابهی به کسی زده ام واین عکس العملش است، پس جای گله نیست،بلکه شکر هم دارد. شاید کسی که تنه زده عمدا” ویا از روی سهل انگاری این کار راکرده، پس مراقب باشم من چنین اشتباهی را در مورد دیگری انجام ندهم.و…درمورد پیرزن هم چه حق با او بوده چه نبوده، مهم این است که صاحب اتومبیل باید با ارزیابی اخلاقیات واصول انسانی، خودش را موظف به انجام رفتاری صحیح کند، صرفنظر ازقضاوت درموردطرف مقابل یعنی پیرزن.
با سلام
چند نکته از متیس فروم مبحث :: چگونه می توان انتقاد پذیری رادر خود تقویت کرد؟
« کسی که از ما انتقاد می کند مانند آینه است که معایب و ایرادهای ما را نشان می دهد
* از انتقادها برای پیشرفت واصلاح خود استفاده کنیم
* گوشمان توانایی شنیدن پیامهای خدا را بطور مستقیم ندارد، لذا وقتی خدا بخواهد به ما کمک کند، از زبان اطرافیانمان با ما سخن خواهد گفت.
* اگر در حال عمل به دروس باشیم و از حالت بایگانی کردن اصول که دکتر الهی در ویدئو کنفرانس به آن اشاره می کنند دوری کنیم از انتقاد دیگران خوشحال می شویم زیرا آنرا علامتی در جهت حرکت خود می بینیم
از روزی که این مقاله را خواندم از رفتار موردی که به قول خودش میگه برای رشد من آمده درکنارم ،لجم نمیگیره البته باکمی مکث چون باید یه چیزی را در خودم قورت بدم بعد سعی میکنم لبخند را بزنم بالحنی که سعی میکنم تااندازه ای مهربانی توش باشه نه غضب وحرص میگویم بله ممکن است حق باتو باشد وبعد از اینکه حس من کنترل شده باشه اون سکوت میکنه وقتی به اتفاق فکر میکنم میبینم همش در اثر افکار خودم بوده که یا میخواستم افکارم را تحمیل کنم یابظاهر دلسوزی بیخودی هر چه هست اکثراوقات عکس العمل نیت زور گفتنم را بهم پس میده فقط درتمام مراحل اول توفیق را از خودشون خواستم چشمم را به عیبهایم بازکنه شکر وممنون.
سلام
:پ عزیز کامنت ۱۲ میشه لطفا یک مثال یا تجربه برای من برای هوشیار شدن روح بزنید خیلی از شما ممنون میشم انشالا خدا توفیق بیشتری برای هوشیاری روحتون به شما بده :تنها راه هشیار کردن روحم از طریق عمل به تمرین فکر و ذکر بوده است این تمرین را با توفیق خودش حدود دوسالی است که انجام میدهم و از اثرات معجزه وارش برای شناخت خودم کمک بسیاری گرفته ام مثل دری که به روی درون خودم گشوده شده باشد.مواقعی شده که از این همه اشکال در وجود خودم و آگاه نبودن به انها تعجب کرده
Once again simply thank you sooo much for reminding me of a- the importance of why we should delve witin ourselves and B – how it can be achieved .
The example of the mirror is so practical and hands on – its something that can be achieved if I become HONEST WITH MYSELF – and if I put aside all those tough and hard wearing layers of nafs which will and have always supported me in my wrong doings and acts.
I defiantly will be enshallah looking more at the reflection of the mirror in my life and the try and become more assertive with my own faults rather than trying to see the problems in others .
ژاله خانم عزیز در کامنت ۱۶ سلام:در رابطه با سوالتون که وقتی دیگران را اینه خود قرار میدهید در باره انها قضاوت و غیبت و حسادت می کنید ،البته این طبیعی ست که در ابتدا شخص چنین فکر کند اما به مرور با تمرین و بخصوص تلقین اینکه به خود یاداوری کنیم که این اینه است یعنی شکل من در ان نشان داده می شود نه دیگران اگر زشت یا زیبا من روبروی اینه هستم و باید فقط خودم را ببینم ،انقدر باید در روز با خودم تکرار کنم که تو محتاج شناخت خودت هستی و انقدری وقت داری که موقعیتها و فوریتها را از دست ندهی دیگر با خودت است میخواهی وقتی به ان دنیا رفتی سر بلند و خوشحال و ثروتمند باشی یا اینکه حاشیه نشین و بدتر از همه دور از یارت که تمام همو غمت نزدیک شدن به اوست ،با خودتان بگویید، میتوانی انتخاب کنی یک عمر پشیمانی یا یک عمر ارامش خاطر و بقول استاد ناز به فلک بفروشی .با ارزوی موفقیت برای شما و همه.
با سلام و خداقوت
من از این مقاله چند نکته یادگرفتم
۱- برای ما هم بارها این چنین سناریو هایی پیش می آید “اما با اطمینان اینکه هیچ درسی در آن نیست” این موقعیت خود شناسی را از دست می دهیم چه چیز باعث شد متوجه جمله گوینده(پیام الهی) در دو نوبت شد؟(گوینده رادیو : امروز چه تصمیم خوبی گرفته ای؟ و اغلب تصادفات ماشین با عابرین پیاده حدفاصل خیابان و پیاده رو صورت می گیرد)چون صبح تصمیم به خود شناسی گرفته بود و روشی هم برای خود مقررکرده بود
۲- وقتی بپرسیم این کار درست است؟ خدا می پسندد؟ الهام میگیریم. چیزی که مانع این کار می شود این است وقتی پرسید چه درسی برای خود شناسی است ” خود جواب داده بود هیچ درسی نیست. سکوت کنیم تا صدای خدا را بشنویم
۳- ” باعصبانیت سوار شدم .برای اینکه آرام شوم رادیو را روشن کردم” چیزی نمی گذارد آرام شویم وشاخص خوبی هم هست که من اشتباه کرده ام .شاید بتوان با رادیو، دوستان و…موقتا ندای درون را نشنیده گرفت اما تا ریشه یابی نکنیم آرام نمی شویم
۴- “یکی از دامهایی که مانع دیدن افرادبه عنوان آینه میشود این است که بگوییم آنها نیز عیوب خود را دارند” واقعا اینطور است من اغلب با این ترفند که آنها خودشان بدتر ازمن اند نفسم را تبرئه می کنم با سپاس فراوان
امروز متوجه شدم توجه به اینه ها یعنی توجه به حضور خدا.
سلام به همگی
سپس به خاطر آوردم که هر بار که من ماشینم را در پیادهرو پارک میکنم او مجبور است به جای اینکه در پیادهرو راه برود،وارد خیابان شود و مدام نگران این باشد که مبادا رانندۀ بیاحتیاطی با سرعت از آنجا بگذرد. همۀ اینها به خاطر این که همسایهی جوانش میل دارد بدون رعایت اصول اولیۀ انسانیت ماشینش را در پیاده رو پارک کند،بعد چندین بار خوندن مقاله روی این نکته من مکث کردم و خجالت کشیدم که گاهی از نظر روانی چقدر باعث شدم ومیشم که دیگران ناراحت بشن و شاید اصلا هم خودم نفهمیدم و این تن لرزه و استرس روانی فکر کنم ادمها بیشتر اذیت کنه چون خودم مزه اون رو چشیدم .یکی از همسایه های ما بخاطر مشکلاتی شب قبل بسیار سر و صدا کردن و باعث ناراحتی روانی برای بقیه شدن .من متوجه خودم شدم که چقدر روح و روانم بهم ریخت که هنوز هم اون استرس اون در من باقی مونده.الان که داشتم درس رو دوباره میخوندم فکر کردم من چه درسی میتونم از این پیشامد بگیرم ؟ متوجه شدم که ما هم همین سر و صداهارو تو اپارتمان ایجاد میکنیم ولی من هیچوقت با این دید نگاه نکرده بودم .چون نفس منو توجیه کرده بود که رفت و امد تو “مثبت “هست و دعوا و سر صدا که نداری و باعث نگرانی کسی هم که نمیشی .اما الان با دیدن خودم تو ایینه همسایه مان متوجه اشتباه خودم شدم و از خدا شرمنده شدم اما چون باز هم گوشه ای از وجود خودم رو شناختم خدارو شکر میکنم و ازش توفیق عمل کردن برای خودم و دیگران رو دارم.
کامنت ۳۳ مرسی خیلی بموقع و عالی بود.
نکته ای که میخواستم عرض کنم که گفتار ۲۲۸ آثارالحق جلد ۲ رو بیاد بیاریم که می فرماید تعداد دوستان من زیاد هستند هر کسی برای چیزی می آید و …. اما وقتی حرف از سلوک بمیان میاد روابط و ارتباطات فرق میکنه.” باید حساب پس بدهید”.
این جمله تکان دهنده است، پای آدمو میخکوب میکنه، برای اینکه یک معلول بوجود بیاد و یا اتفاقی بیافته هزار عامل یا علت دست بدست هم میدن. وظیفه ما تلاش برای پیدا کردن عوامل است حتی اگر یک عامل با ذهن کند و ظرفیت پایین خودم پیدا کنم، خدای زمان همین رو میخواد که ما به هادی درون بریم و به مرور علتهای بیشتری پیدا می کنیم. بیشتر به نقاط ضعفمان آگاه میشویم. کار این خانم( پیر زن) هم همین بوده که ما رو از حقوق دیگران آگاه کنه و اینقدر خودخواه نباشیم چون ایشون باید خطر تصادف و دور زدن را بجان میخرید و ما اصلا توجهی به این قضیه نداریم. هفته گذشته داشتم توی خیابان پیاده می رفتم کسی رد شد تنه اش به من خورد اول برگشتم نگاهش کردم که چرا اینجوری راه میره ولی فوری وقتی خودم رو بررسی کردم دیدم در افکار منفی بودم و ایشون لطف کردن و منو از آن حال در آوردن، نه تنها ناراحت نشدم بلکه قلبا ازشون تشکر کردم، این همه خدا بهم لطف داره و مواظبم هست حتی با عابری در خیابان واقعا آرام شدم.
سلام باسپاس از صدف عزیز که مانند همیشه خیلی موشکافانه قضیه رو بررسی کردنند وهمینطور ش_گ عزیز باید اعتراف کنم که از این منظر به موضوع فکر نکرده بودم.از بقیه دوستان ومتیس هم تشکر میکنم که چنین فرصتی برای ما ایجاد کردند که بیشتر یاد بگیریم و عمل کنیم..
با سلام مجدد الان به نتیجه ای رسیدم که تا به حال بهش فکر نکرده بودم.مورد دیده نشدن در خیابان و….دقیقا بر میگرده به این موضوع که بار ها اتفاق افتاده که در مسائلی به دیگران توجهی ندارم و با عرض شرمندگی حرف اخر رو میزنم بدون توجه به خواسته بقیه پس این ندیده شدن در خیابان میتونه ربطی بهم داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام و تشکر از merdy عزیزو صدف عزیز ممنونم برای راهنمایی .خیلی کارساز بود متوجه شدم که چقدر در اشتباهم.
انشالله به یاری حق بتونم عمل کنم.
از همه عزیزان تشکر میکنم.
ممنون از مطلاب زیبا دوستان از متیس بلاگ عزیز
با سلام به دوستان عزیز وضمن تشکراز متیس عزیز
زمانیکه این مطلب را مطالعه کردم سعی کردم ببینم رفتارم را بیشتربررسی کنم وتجربه ای که دراین مورد داشتم:باشخصی که بااونیزصمیمی بودم به صورت تلفنی بحثم شدوهرقدرنیزفکرمیکردم بیشتر عصبی میشدم بنابراین تصمیم گرفتم که بررسی کنم ووقتیکه نگاه کردم به رفتارم متوجه شدم که من نیز تند بودم وحق به جانب و بعدبرای اینکه آرام بشوم هم برای او هم برای خودم دعاکردم وشب اوتماس گرفت وگفت که حال جسمیم خوب نبوده و در زمان مناسبی بااو صحبت نکردم .
خودشناسی ” چه علمی بالاتر از خودشناسی ؟ فلسفه به دنیا امدن همینه بدونیم چرا امدیم چرا بایدخودشناسی کنم ووو ان وقت وظایفمو میشناسم وعمل می کنم وانجاست به توفیق حق از علیت خارج میشیم
سلام دریا- گ عزیز
درمورد مثال برای هشیاری روح- خود این مقاله یک نمونه ازهشیار شدن روح است به نظرم وقتی روح هوشیار میشود توجه و دقتش به اتفاقات روزمره زندگی بیشتر میشود ونوع دیدش نسبت به این اتفاقات تغییرمیکند( در صد معنوی دیدن اتفاقات دراو بیشتر میشود.) تغییر هم خیلی جزیی است ولی همین تغییرات جزیی هم امیدو ار کننده هستند-به طور مثال بیشتر به فکر رعایت کردن حق دیگران هستیم برای نمونه دومثال که بطور روز مره با آن درتماس هستم را خدمتتون مینویسم
برای رعایت حق همسایه ام سعی کردم موقع رفت و آمد یا تماشای تلویزیون کمترین صدای ممکن را ایجاد کنم
(بخصوص در منازل آپارتمانی )
در حین رانندگی کمتر سبقت غیر قانونی میگیرم براینکه صف طولانی ماشین ها را پشت سر بگذارم و به زور خودم را در جلوی صف ماشین ها جا بدهم که سریع تر به محل کارم برسم .
با سلام
خدمت دوستان عزیز و نویسنده مقاله و تشکر از متیس بخاطر ایجاد این محیط معنوی در این سرمای وحشتناک معنوی که موج مادیگرایی آن تا دل خانواده هایی که طرز فکر معنوی نیز دارند رسوخ می کند و با وجود بالاترین نعمت یعنی هدایت بخاطر محرومیت از بعضی زخارف دنیوی حس ناشکری را القا می کند. آدم با خواندن این مطالب معنوی دوباره برای لحظه ای بیاد وجود حقیقی و نیازهای واقعی اش افتاده و تحمل مسایل دنیا با دید پیشرفت در سیرکمال آسان و سازنده است. یعنی مثلا ناسازگاری دیگران سر کار یا در منزل را بعنوان صدای الهی برای اصلاح و کشف نقاط ضعفی که در غبار غرور پنهان شده اند در نظر گرفتن نه تنها تحمل را آسان می کند بلکه چون انگار به صدای گرسنگی روح پاسخ میدهد احساس لذت معنوی هم دست خواهد داد.
بنابراین تمام مفاهیم و کامنت های دوستان عزیز حول این نقطه است که فرموده اند: خدا در همه چیز و همه جا باهمه هست. در خواب یا بیداری مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق مامورین خود یا نزدیکان ما، یا به هر ترتیب دیگری، حتی توسط عابری در خیابان، خداوند با هریک از ما ارتباط می گیرد.
لذا اگر به اصطلاح گوش را تیز کنیم(بخوانید پرورش بدهیم) باهمین تمریناتی که در تجربه دوستان نمونه های زیادی بود مانند موسیقی دانی که نت ها و اکوردها را از یک سمفونی تشخیص می دهد می توان قدرت درک و تجزیه و تحلیل مسایل را در خود تقویت کرد و در راه خودشناسی بیش از پیش بینش مند رفتار کرد. نکته بیشتر اینکه گاهی که اتفاقی،عملی را بر خلاف رضایت او انجام داده ایم را تذکر می دهد یعنی ممکن است برای هوشیاری تنبیه هم در نظر گرفته شود متناسب با آن اشتباه یا حتی گناه.
مثلا سوار بر ماشین یکی از دوستانم که خیلی مثبت و پرورش فکر قوی دارد بودیم خواست وارد محلی شود از مسیری که صاحب آن مکان مشخص کرده بود نرفت که زودتر برسد. چون شب بود ناگهان صدای ناشی از تصادم با شی ء خارجی توجه همه را به خود جلب کرد هر چند اتفاقی نیفتاده بود و ما به یک مانع فلزی سبک برخورده بودیم ولی آن صدا تفسیرش این بود که آقای ایکس …بهتر است از مسیری که صاحب آنجا به مناسبتی ممنوع دانسته حرکت نکنی ….
این پیامها و تفسیر کردنشان من را همیشه بیاد یکی از دروس دوره ی ابتدایی که خیلی ها باهاش اشنا هستند می اندازد (( حسنک کجایی )) مثلا حیوانها گرسنه بودند و هرکدام صدای خودشان را درمی آوردند و نویسنده می گوید یعنی حسنک کجایی ما گرسنه هستیم. مثلا صدای قد قد یک مرغ یعنی حسنک کجایی من دانه میخواهم و ….
پس در واقع این اتفاقات و تذکرات اطرافیان صدای روح است …(اشاره به فرمان اهل خانه
با تشکر از کامنت ۲۱ که درس خیلی کاربردی را مطرح کرد و بقیه عزیزان که با کامنت هایشان واقعا اثری اگر نگوییم بیشتر حداقل برابر مقاله اصلی در فکر می گذارند که البته اینهم بسته به عمل شخص است و هر سخن از دل(بخوانید invivo) برآید لاجرم بر دل نشیند.
با سلام
باید به خدا اطمینان کنیم. اینکه خود را به او و دستورات عملی اش بسپاریم. اینکه به حرفش عمل کنیم با وجود یکه صدای بلند نفس ، ما را از آن کار میخواهد منصرف کند. این موضوع برای من خیلی به تازگی بیشتر ملموس شده. مثلا گاهی نفس اماره ندا میده:
حالا این کارو هم کردی، بعدش چی؟ کی بهت جایزه میده؟ حالا خوب و مهربان هم بودی. با خوبی جواب بدی را دادی ، در مقابل خشم سکوت کردی و برای راحتی دیگران هم از فلان کار صرف نظر کردی. بعدش چی شد؟ کی ازت تشکر کرد؟ …
حتی گاهی ارزش کارها را وارونه جلوه میدهد. مثلا گذشت را ساده لوحی و حماقت، و یا دقت و نتیجه گیری های من از رفتار دیگران را به توهم مربوط میکنه و رفتار بد دیگران و ایراد های اونها رو بهم یادآوری میکند…
در این مواقع به خودم مدام میگویم: به خدا اعتماد کن. به او و توصیه هایش اعتماد کن. حتی اگر نتیجه اش چیزی که منتظری نشد ، اعتماد کن و ادامه بده. حتی اگر اشتباه هم بود، با نیت انجام وظیفه ادامه بده…
اونقدر این ها رو تکرار میکنم تا دلم آرام میگیرد. باور کنید که این کار گاهی از این که نوشتم خیلی برام سخت تره…
با سلام
نکته مهمی در عنوان مقاله مستتر است “آیینه هایی برای نگرش خود” بخصوص وقتی این نکته را می توانیم دقیقتر متوجه شویم که یادمان باشد « خود به معنای “جسم -محیط” بعلاوه بعد معنوی مان است!» در واقع ما نمیتوانیم خود را از محیطی که در آن هستیم جدا بدانیم و این پنداری مغایر عقل سلیم است!مثال واضح و روشنی در مقاله قبل آوردم ” گلدان گیاه من ” نمیتواند در جایی خارج از محیطش نگهداری شود! در واقع جوانه ای که با زحمات فراوان باغبان بوجود آمده و به ما سپرده شده ؛ عقل سلیم نمی پذیرد در آماده کردن محیط مناسب برای آن کوتاهی یا سهل انگاری کنیم! بله ما وظیفه داریم محیطی مناسب برای جوانه وجودیمان که امانتی است؛ بوجود بیاوریم و از ما پذیرفته نیست اگر مثلا بچه همسایه ما آنرا با توپ فوتبالش بشکند ؛ ما فکر کنیم :”این من هستم که باید خودم را درست کنم!!” و مطمئنا هر بار همین تکرار خواهد شد؛ مگر اینکه من بپذیرم که محیط مناسبی ندارد و موظفم آنرا در مکان مناسبی پرورش دهم .
در خصوص موردی که در کامنت«۱۶» آمده و می پرسند :”متوجه شدم:که هر لحظه دیگران را قضاوت میکنم و یا غیبت و از همه بدتر حسادت و غیره.اینها باعث شده اندکه نتوانم درست فکر کنم و وارد هادی درونم شوم” بنظرم بی ارتباط با نکته فوق نیست به این شرح :
۱- در خصوص قضاوت کردن در مورد دیگران مشخص است که ما وظیفه داریم قضاوت نکنیم! اما اگر این «دیگران»” همانهایی هستند که به گلدان گیاه ما آسیب میرسانند” در این صورت بنظر بنده بجای قضاوت کردن وظیفه داریم مثل یک دانشجو و محقق بررسی کنیم و راه حلی برای مشکلِ «آلودگیهای محیطی که دیگران برای گلدان گیاهِ وجودمان» بوجود میآورند پیدا کنیم! آیا ما میتوانیم گیاهمان را در یک جای بدور از عوامل محیطی «سالم» مورد نیازش “اجتماع” نگهداری کنیم و تارک دنیا شویم”؟؟؟ پاسخی که هر یک از ما به این پرسش میدهیم نوعی خود شناسی محسوب است! بعضی از ما خودشناسی را محدود به وظایف فردی کرده ایم همانطوری که من «نفع معنوی» را محدود به منفعت طلبی ایگو کرده بودم!
با سلام به همگی و تشکر از (پ عزیز) وقتی روح هوشیار میشود توجه و دقتش به اتفاقات روزمره زندگی بیشتر میشود ونوع دیدش نسبت به این اتفاقات تغییرمیکند( در صد معنوی دیدن اتفاقات در او بیشتر میشود) مرسی پ عزیز به نکته خیلی مهمی اشاره کردید “صدای الهی” را بخوبی به گوش من رساندید . فکر میکنم یکی از مواردی که روحمان هوشیار میشود این است که با خدا حرف بزنیم و او را کنار خودمون احساس کنیم مثل محصلی که تا در کلاس درس نشسته مراقب کار هایش است چون خودش رو در حضور استادش میبیند .سوفی عزیز چقدر کامنتتان به دلم نشست چون خودم در این ۲ هفته اخیر با چنین مسئله ای مواجه بودم .وگاهی هم خودم رو سرزنش میکردم که این بود جواب مهربونی و گذشت تو ؟؟؟. ولی این جمله شما منو اروم کرد و راه حل خوبی شد برایم که دیگه خیلی خودم رو سرزنش نکنم. حتی گاهی ارزش کارها را وارونه جلوه میدهد. مثلا گذشت را ساده لوحی و حماقت، و یا دقت و نتیجه گیری های من از رفتار دیگران را به توهم مربوط میکنه و رفتار بد دیگران و ایراد های اونها رو بهم یادآوری میکند…
در این مواقع به خودم مدام میگویم: به خدا اعتماد کن. به او و توصیه هایش اعتماد کن. حتی اگر نتیجه اش چیزی که منتظری نشد ، اعتماد کن و ادامه بده. حتی اگر اشتباه هم بود ،با نیت انجام وظیفه ادامه بده…اونقدر انها رو تکرار میکنم تا دلم ارام بگیرد.””حتی اگر نتیجه اش چیزی که منتظری نشد ، بخدا اعتماد کن “”مرسی از همه و بخصوص ممنون از متیس عزیز که با ایجاد کردن چنین شرایطی (هوشیار شدن روح)راه روی رو برای من اسانتر کردند.
به نام خدا
با سلام
تا آن جایی که من فهمیده ام ،تنها عامل بیرونی که به گلدان گیاه ما آسیب می رساند معنویت انحرافی است که از هر شکل آن و از هر راهی که بخواهد نفوذ کند ، باید دوری کرد و سد راه شد، وگرنه ناهنجاریهای فرهنگی ،اجتماعی ،محیطی و… همان مسائلی هستند که برای امتحان ما طراحی شده اند وسعی در حل آن ها باعث آزمودگی و رشد ما خواهد شد .
در آثارالحق چاپ پنجم گفتار ۱۶۴ ،صفحه ۷۱ فرموده اند :هنر آن است که با این اجتماع کثیف امروز زندگی کنیم و مردم را تحت تاثیر خود قرار دهیم ،نه اینکه تحت تاثیر آنان قرارگیریم . اگر مردم از ما پند نگیرند اقلا عبرت بگیرند ،این هم خدمت ما به اجتماع است .از جامعه و محیط فرار کردن هنر نیست ،جامعه و محیط را با خود همراه کردن هنر است . ….
در این گفتار می فرمایند :”مردم را تحت تاثیر خود قرار دهیم “،پس وظیفه ما کار روی “خود” است تا انشالله آن ویژگی خاصی را که بتواند اثر گذار باشد را پیدا کند.
در همان صفحه ۷۱،می فرمایند :” یکی از نعمتهای بزرگ این است که هر چیزی را به جای خود ببینیم و به جای خود عمل کنیم .”
انشالله آنطور کارکنیم که استحقاق برخورداری از نعمت تشخیص حقوق و وظایفمان و عمل به آن را داشته باشیم .
لطفا دوستان راهنمایی بفرمایند .
بنام خدا
خداراشکر که دراین مکان خاص میتوانم از راهنمایی های دوستان بهره مند شوم.
بخصوص از کامنت های ۳۸و۴۹،۵۰،۵۲و۵۳ متشکرم. نکات مهمی را متذکر شده اند.
در خصوص معنویت انحرافی و راهنمایی که در کامنت ۵۳ آمده است:” بنظرم هر زمانیکه یک اصل معنوی را بد بفهمم یا بد فهمیده ام بیشترین اثر منفی را برایم داشته است و خیلی به معنویت انحرافی نزدیک است!! مثلا یادم هست اوایلی که با مبحث «ایگو» آشنا شده بودم ؛ فکر میکردم :”ایگو همان بخشی از وجودم است که تعقل میکند ؛ پس همان عقلی است که تمایز بین خوب و بد را میدهد!” و اینطوری شد که در اندک زمانی دیدم در هر زمینه ای فقط نفع خودم را خوب می بینم و سعی میکنم با عقلم بسنجم ببینم کدام برایم بهتر است! و پیش خدم هم استدلال می کردم :« باید عقلم بر احساسم بچربد!!!»
تا اینکه برایمان روشن کردند :نفع معنوی را ازطریق هادی درون میتوانیم پی ببریم و نه “ایگو”!
به همین قیاس “خود” از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده است. اما این بدان معنی نیست که “فقط جسم”را معادل بعد مادی بدانیم! و “جسم-محیط” را در «جسم تنها» خلاصه کنیم.شخصا به این پی برده ام “ایگو” به راحتی منافع خود را جایگزین مفاهیم اصیل میکند. سختی و زحمت مسئولیتی که در قبال “جسم-محیط” باید بپذیریم را بنظرم “ایگو” بسادگی و ظرافت با مفهوم «جسم» به تنهایی جایگزین میکند!کار ساده ایست که همه شکستهای خود را به محیط نسبت دهیم و خودرا تنها در قبال وظایف فردی مسئول بدانیم(حتی در مقابل نفس اماره هم میشود محیط را مقصردانست!) منظورم قطعا این نیست که در مورد دیگران قضاوت کنیم یا بسادگی فرافکنی کنیم و دیگران را مقصر بدانیم«بلکه» عقل سلیم نمی پذیرد که جوانه ای را که باغبان با زحمات فراوان پرورش داده و به ما سپرده از روی سهل انگاری و تنبلی ویا از روی منفعت طلبی فردی ،ازبین ببریم .اصولا شخص یا اشخاص در خودشناسی به ما کمک میکنند درست به همین دلیل که آنها آیینه هایی هستند که قبل از اینکه مابا آنها آینه وار رفتارکنیم ؛تصویر ماراباز می تابند!
مثلا اگر من مراقب تربیت فرزندم نباشم ؛چه بازتابی در جامعه باید انتظار داشته باشم؟
یا اگر نسبت به سلامت محیط زیست خود ؛بی مبالات باشم ،آیا غیراز یک محیط (اطرافیانِ آلوده و بی مبالات )خواهم داشت؟ آنگاه میتوانم بگویم :”من که منزل خودم را تمیز نگه میدارم ؛اتومبیل خودم را تعمیر میکنم؛ و آنرا تمیز میکنم پس چرا محیطم آلوده است؟” همه تلاشم دراینجا اینست که بگویم :”ایگو” با پنهان کردن نیمی از حقیقتِ «خود» مارا از «خودشناسی » باز میدارد! شناختن «جسم-محیط» بعنوان “بعد مادی” ای که ارگانیزم روحی-روانی ما در آن رشد میکند و نه «همه خود» مارا کمک میکند تا خودرا و علل رفتارهای مان را بهتر بشناسیم. همانطور که «خود» تنها “روح و روان + جسم” نیست. لذا بنده بنظرم بهتر است عمیقتر به مفاهیم فکر کنیم و مسئولیت آنچه امروز با آن مواجهیم را بطورکامل بپذیریم. هرگز نمیشود و نباید انتظار داشته باشیم بدون انجام وظایف و قبول مسئولیتها؛ میتوانیم رشد کنیم…
به نام خدا
ایلیاشید عزیز در کامنت ۵۱ سلام.
مورد بسیار خوبی را اشاره فرموده اید و دوست عزیز ۱۲۳ در کامنت ۵۳ گفتارهای خیلی بجایی را انتخاب و زحمت کشیده اند و برای ما نوشته اند که میتواند خیلی کمک رسان باشد.
حال با توجه به کامنت شما و دوستمان میتوانیم مثالهای ملموسی بزنیم .گیاه گلدان من در واقع باید در محیط خودش که در بیرون خانه است قرار بگیرد تا از تمام حقوقش بر خوردار شود،اما در محیطش نا امنی هایی وجود دارد که صاحبش که شما هستید باید فکرش را کرده باشید یعنی مثلا با توری که هم نور و هم افتاب از ان بتواندعبور کندرا دور او درست کنید تا دیگر نه توپ فوتبال و نه هیچ چیزی دیگری مثل پرندگان و..و..به ان اسیب نرساند در معنویت هم چنین است باید روبروی مردمی قرار بگیریم که با رفتارشان باعث قضاوت یا…..بشوند اما صاحب ما هم حصاری دور ما درست کرده که ما باید مواظب ان حصار باشیم یعنی اگر در مورد طرف مقابل بخواهیم عکس العمل نشان دهیم و از چشم او ببینیم آینه ها و پیامهایی که طبق درس گفته شده را از دست میدهیم در واقع کلنگ برداشته ایم و به جان این حصاری که باغبان برای گلش کشیده را خراب می کنیم،اتفاقا باید این اشخاص روبروی ما باشند تا ما روی خودمان کار کنیم و خودمان را بیشتر بشناسیم اما باید مجهز باشیم تا بتوانیم دقیق و درست فکر و عمل کنیم یعنی در مقابل دیگران دوام بیاوریم ژاله عزیز هم که در باره قضاوت و…فرموده اند واقعاحق دارند در واقع ان اشخاص اعمالشان باعث قضاوت و غیبت و حسادت و…شده، اما نکته همین جاست که ما بایددرست را ببینیم یعنی واقع نگر باشیم در درس واقع نگری این بود که واقعیت را ببینیم اما جنبه مثبت انرا در نظر بگیریم ،حالا جنبه مثبت چیست ،ان است که ما از ان رفتار درس بگیریم و خود را در چنین موقعیتی فرض کنیم و ان رفتار را حسابی تجزیه و تحلیل کنیم اما در مورد خودمان ،نه ان شخص ،و به قول استاد عمل را از شخص جدا کنیم ،گر عمل بد شد کسی بد ان عمل.حال دوست عزیز ایلیاشید گیاه گلدان ما باید در محیط خودش رشد کند و نه تنها اسیب نبیند بلکه عطر خوشی هم به مشام همسایه برساند و به قول ۱۲۳ عزیز وظیفه ما کار روی خود است تا انشالا ان ویژگی خاصی را که بتواند اثرگذار باشد را پیدا کند.خوب است که گفتارهایی که کامنت ۵۳ از استاد نوشته اند را دوباره دقیق بخوانیم و در خود تجسم دهیم و بعد ،از همین الان انجامش دهیم .به امید توفیق.امیدوارم دوست عزیزم توانسته باشم منظورم را برسانم چون در بیان کردن موضوعها بسیار ضعیف هستم.
با نام خدا و سلام
امروز از خدای مهربون کمک ویژه خواستم تا کمک کنند که با نقطه ضعف بارزم که همان عصبانیت و واکنش سریع نشون دادن در مقابل انتقاد دیگران، یا حرف ناراحت کننده و یا هر چیزی که منو برنجونه یاری شوم. بلافاصله یاد مقاله قبل افتادم و شروع به خوندن کردم .دیدم چقدر بهتر و بیشتر از ماه قبل به دلم میشینه .
“”وقتی کسی دربارۀ من چیزی میگوید یا رفتار و افکاری دارد که خوشایندم نیست، این امکان را در نظر بگیرم که خودم باعث به وجود آمدن این وضعیت شدهام. بنابراین اگر در آن لحظه عکسالعمل نشان ندهم، میتوانم موقعیت را با دید روشنتری ارزیابی کنم و در نتیجه میدان ادراکم بازتر می شود و توجهم از کسی که او را عامل اصلی میدانم، برداشته میشود. در واقع، هدف این است که شخص را از عمل جدا کنیم. به عبارت دیگر من باید فرد را از عمل بد یا حرف بد او جدا کنم و ببینم چرا چنین موقعیت ناخوشایندی برایم پیش آمده است. طبیعتاً باید توجهم را روی خودم متمرکز کنم و فکر کنم موقعیتی که برایم پیش آمده عکسالعمل آنها در برابر عملکردی است که از من ناشی شده است. پس باید امواجی را پخش کنم و افکاری را در سر بپرورانم و اعمالی انجام دهم که یا اثر منفی رفتار مردم بر روانم را خنثی کند و یا خودم را در پناه سپری نامرئی قرار دهم تا مرا از اثراتی که باعث عکسالعملهای حساس یا ناگهانی میشوند، محافظت کنند. با عکسالعمل نشان ندادن، مکانی را مهیا میکنم که میتوانم با فراغت بیشتری تفکر کنم و موقعیت را با تجزیه و تحلیل بهتر درک کنم و سعی کنم علت قرار گرفتن در چنین موقعیتی را متوجه شوم. در اینجاست که می توانم بررسی کنم که چطور توانسته ام در راس سلسله عوامل مادی مشکلات قرار گیرم و یا حتی مستقیما منبع واقعی حمله و انتقادات باشم””.بهترین راهکاری که خدا برای نشان ندادن عکس العمل فوری به من نشان دادن .
اگر دقت کنم میتوانم از هر رفتار و حرفی به عنوان شاخصی برای ارزیابی و شناخت خودم استفاده کنم…در عمل هر پیشامدی میتواند برای من رهنمودی باشد. فقط باید لحظهای تأمل کرده و از خود بپرسم از این اتفاق چه درسی بگیرم.در مقاله گفته شده که باید درسی بگیرم . امروز به فردی فکر میکردم که در گروه رفتار خوبی داشت ولی وقتی با کسی تنها بود متفاوت بود. برایم سوال برانگیز بود راجع به این موضوع فکر کردم و فهمیدم که خوب بودن هم نسبیه و این بستگی به ظرفیت ما داره. شاید نهایت خوب بودن این فرد همینه و بیشتر ازین نمی تونه باشه. وقتی به خودم هم فکر میکنم میبینم در مورد اخلاقیات شاید منم فکر میکنم خیلی خوبم اما نظر بقیه راجع به من ممکنه چیز دیگه باشه؟!! خیلی وقتا از من انتقاد میشه اما تغییری در رفتارم حاصل نمیشه و نتیجه ای که گرفتم اینه که اگر عیب رفتاری در دیگران میبینیم اگر صادقانه خودمونو قیاس بگیریم افراط یا تفریط اون صفت در ما هم هست. و همینطور اگه یک صفت خوب در شخصی دیدیم ما هم همون صفت رو داریم ولی پرورش و تمرین میخواد تا در هر دو قسمت ظرفیتامون رو بالا ببریم .با دیدن رفتار دیگران، چشم آدم به عیبای خودش باز میشه دیگه کمتر وقت میکنه راجع به رفتار نادرست دیگران نظر بده به خودش میگه این عیب حتما در من هست و مثل اینکه آینه ای در دستت باشه فقط به فکر درست کردن رفتار خودت هستی. صداقت با خودم و کمک از مبدا شفافیت این آینه رو بالا می بره و به ما توان میده تا رفتار نادرستمون رو ببینیم و راه حل منطقی براش پیدا کنیم.
سالیان سال از خصوصیات اخلاقی فردی در عذاب بودم زیرا از من انتقاد میکرد…. …
هفته پیش شرایطی پیش آمد که اصلا نمی توانستم تجزیه تحلیلش کنم و سریع با آن فرد تماس گرفتم و برایش کاری که کرده بودم تعریف کردم.و از کارم انتقاد کرد. صحبتش که تمام شد دیدم این آدم تمام نیت های منفی ای که در ناخودآگاهم داشتم را و خودم هیچ وقت نمی توانستم ببینم برایم بیرون کشید و به علاوه همیشه مرا کامل و بی نقض می خواسته و مثل این بوده که عمری یک دستگاه سنجش قوی در کنارم داشتم که مدام به من تفاوت اعمالم را با آنچه باید می کردم نشان داده (یعنی کجا ایستاده ام) و هم جهت حرکت صحیح را به من گوشزد کرده (یعنی به چه سمتی باید بروم) و به علاوه در تجزیه تحلیل نیت ام گزینه هایی را که عقل خودم هیچ وقت به آنها نمی رسید (ناخودآگاه) نشانم داده. نه اینکه از لحاظ معنوی حتما اطلاعاتی داشته باشد. احتمالا خودش هم نمی داند که چه لطفی در حق من کرده.آدم همان آدم است و تنها تغییری که ایجاد شده بود دیدی بود که من بعد از خواندن این مقاله داشتم. و.
بنام خدا
با سلام خدمت همه دوستان بخصوص دوستی که در پیام ۵۵ لطف نمودند و راهنمایی کردند.
امیدوارم لطف الهی نیز شامل حالمان بشود و مفهوم صحیح ، روشن و دقیقی از «علت هر چیز را در خود جستجوکردن» به ما داده شود. زیرا همانطور که در کتاب مبانی معنویت فطری هم آمده است “اکوسیستم معنوی ” هم دارای شیادان ارواح منفی و پارازیت و ساپروفیت هست. یافتن علت اینکه چرا “گلدان گیاه من” شکست ؟ در درون خودم ؛ هیچ منافاتی با یافتن علل بیرونی آن ندارد. نیز یافتن علت بیرونی “که احتمالا مربوط به یکی از همسایه ها میتواند باشد” هم دلیلی بر قضاوت کردن نیست! زیرا در دنیای اسباب و علل حتما علت ظاهری باید باشد.
ما به هرحال در این دنیای علی ناگزیر از رعایت قوانین آن «علت و معلول» هستیم و نادیده گرفتن علل بیرونی یا تنها آنهارا آینه خواندن دردی را دوا نمیکند! اینکه پسری قلب پدرش را بشکند ؛! نمیتواند دلیلش را به درون خود پدرش نسبت بدهد؟! و خودرا آیینه ای بازتاب کننده تمام نمای وجود پدرخویش معرفی کند؟ کمی متعادل باشیم و زود خودرا از سمت دیگر پشت بام به زیر نیافکنیم؛ متاسفانه کج درک کردن اصول معنوی ؛”دامی” است؛ که توسط «ایگو» سرراهمان قرار میگیرد. راحت ترین کار هم همین است که خودرا از زیر بار مسئولیت اعمالمان با گفتن همین جمله « بخودت نگاه کن » برهانیم!
“ماشینمان را دزد میبرد” به پلیس خبر ندهیم!«علت را در خود بجوییم» ؛ “منصفانه : آیا اینطور عمل میکنیم؟”
به ما دروغ بگویند و چند سال از زندگی فرزندمان را با یک بهانه و ظاهر فریبی زیبا “هدر بدهند” به دادگاه نرویم؛ به خود و فرزندمان بگوییم «علت را در خود بجو!” منصفانه بگویید : ” آیا میتوانید ؟” آیا منطق چنین حکم میکند؟
وقتی در کامنت ۵۵ گفتم :”اما این بدان معنی نیست که “فقط جسم”را معادل بعد مادی بدانیم! و “جسم-محیط” را در «جسم تنها» خلاصه کنیم” (( منظورم این است :” ما نمیتوانیم تنها درون روان و جسممان را به مفهوم «خود» در نظر بگیریم))
در مثال فوق هم یک لحظه تصور کنید ” کسی که موجب هدررفتن چندسال از عمر فرزندش میشود ؛والدینش باشد ! و البته با گفتن یک دروغِ مصلحت آمیز!” آنوقت چطور؟ آیا بازهم میتوانید بگویید :”فرزندعزیزم به درون خودت برو و علت را جستجو کن؟” البته جزئیات زندگی خانوادگی اشخاص به خودشان مربوط میشود! اما همین بد فهمیدنهای ما میتواند از یک جزء کوچک “حق الناس بزرگی ایجاد کند!”
ما در مورد افکار و اعمالمان مسئولیم زیرا با القاء افکاراشتباه خود ممکن است موجب بروز خسارات زیادی شویم که جبران آن هرگز امکانپذیر نیست.
به نام خدا
با سلام
به کامنت های اخیر ایلیاشید و دلواپسیش که به صورت مثال گیاه گلدان بود فکر می کردم که حس لطیفی ,اول من را به یاد داستان شازده کوچولو و گل سرخش وبعد به یاد دلهره خودم برد:
اوایلی که با تعلیمات استاد الهی آشنا شده بودم ,درک مطالب کتاب های استاد ودکتر بهرام الهی برایم دشوار بود اولین باری که به طور جدی مبحث هفتم کتاب مبانی معنویت فطری (اکو سیستم معنوی )را خواندم,فکر کردم:”من خیلی می ترسم “ولی پاسخ این ترس این بود :”وقتی یک بچه می ترسه که گم شه چی کار می کنه ؟ دست پدر و مادرش رو سفت می گیره . من هم این تعلیمات” … ” را نباید ول کنم”.
از کامنت ۵۵ و ۵۶ خیلی متشکرم. به این یادآوری نیاز داشتم.مرسی
متیس عزیز واقعا مطالب با ارزشی رو بدون هیچ انتظاری ارائه میدی.برای همه ی عزیزانی که این سایت مفید رو نگهداری میکنند آرزوی موفقیت میکنم.
ابرو بادومه وخورشیدو فلک در کارند
که تو نانی به کف آریو به غفلت نخوری
سالها پیش که جوانی بی تجربه بودم مسیله ای بین من و شخصی اتفاق افتاد و من با عصبانیت با ایشان بر خورد کردم بعد از اینکه به خانه بر گشتم خیلی وجدانم ناراحت بود و از دست خودم دلخور شدم تا حدی که تصمیم گرفتم بروم و از او عذرخواهی کنم ،رفتم به خانه اش و در زدم او در را باز کرد نشستم واو با محبت احوالپرسی گرمی کرد و تا زبان باز کردم با بغض گفتم امدم برای عذر خواهی خواهش میکنم مرا ببخشید او مرا بخشید هرگز این صحنه را فراموش نمی کنم این عمل یک اینه مهم برای نگرش خودم در سراسر عمرم شد .به امید توفیق برای همه بخصوص متیس عزیز و دست اندر کارانش .از تمام عزیزان کمال تشکر را دارم زیرا تجربیاتشان تمام وجودم را زیرو رو میکند تک تکتان به این بنده ناچیز خیر میرسانید .
به نام خدا
با سلام
با تشکر از ایلیاشید گرامی که در کامنت ۵۹ , به نکته “بد فهمیدن های ما ” اشاره کرده اند.در رابطه با این موضوع و اینکه چطور می توان این نقص را برطرف کرد ,در صفحه ۱۳۲ راه کمال فرموده اند:
یکی از امتیازات معنوی زندگی در اجتماع ,اجبار دائمی انسان در تشخیص و رعایت وظایف و حقوق گوناگونش است . مثلا در مواردیکه با کسی اختلاف دارد ,باید بداند چگونه و تا کجا از حق خود دفاع کند,بی آنکه تندروی کند و حق طرف مقابل ضایع شود.یا آنکه در چه شرایطی می تواند از حق خود بگذرد,بی آنکه ضعف ,بزدلی ,ساده لوحی یا سفاهت به شمار آید.در هر حال باید مراقب بود و در هر مورد با کمک عقل ,نقطه تعادل را به دست آورد. مثلا اگر کسی بخواهد از حق خود بگذرد,باید توجه کند که این گذشت ,ضرر جبران ناپذیری بر او وارد نکند.گذشت ,محدود به حق او باشد و لطمه ای به شخص ثالث یا به اجتماع نرساند و بالاخره طرف مقابل هم لیاقت این گذشت را داشته باشد.
سنجیدن وظایف و حقوق بی اندازه آموزنده است ,زیرا برای اینکه بتوانیم با تدبیر و خرد,خود را اداره کنیم باید بارها وبارها مار گزیده شویم !به دست آوردن تعادل بین وظایف و حقوق ,هنری است که به تدریج واز طریق آموزش ,تفکر ,عمل و تکرار میسر می شود . واضح است اگر انسان اصول اولیه صحیحی به عنوان نقاط مرجع در اختیار نداشته باشد ,یا با درایت در به کار بستن آن اصول نکوشد ,بعید است که بتواند به پیشرفت قابل توجهی نائل آید و به هدف برسد .
بسیار سپاسگزار وشاکر حتی خواندن مقاله به نظر بنده مثل اینه عمل میکند چون هر کسی از نیت خود اگاه است ونقش خود را در این اینه میبیندمیداند رضایت خدا را میخواهد یا نه .چقدر برای هدفش تلاش میکند . وجودش را معرفت وعشق فرا گرفته یا نفرت .ودر نهایت در چند قدمی انسانیت ودرخشندگی طوری که حتی در نور اینه محو شود
امتحان سختی در پیش داشتم لذا بعد از مرخص شدن از سرِکار بخاطر اینکه کتاب خانه ها تعطیل بودند به یک کافی شاپ شبانه روزی رفتم تا برای امتحان فردا مطالعه کنم. میدانستم که کافی شاپ کتابخانه نیست و مسلما مردم دیگر به آنجا میروند تا با هم دیداری تازه کنند، صحبت کنند و برای هم خاطره تعریف میکنند. نتیجاتا من به هیچ وجه انتظار اینرو نداشتم که همه ساکت باشند تا من درس بخوانم. شروع به مطالعه کردم، همه چیز طبق روال معمول بود، و همه با هم حرف میزدند ولی صدای آنها برای من آزار دهنده نبود تا اینکه یک گروه جدید آمدند و نشستند که یکی از آنها به صورت خیلی بلند برای دیگران داستان تعریف میکرد و ظاهرا بقیه دوستانش هم لذت میبردند و با صدای بلند میخندیدند. این خیلی مرا آزار میداد تو دلم به خودم میگفتم “درسته اینجا کتابخانه نیست و شما آمدید که با هم حرف بزنید ولی آخه چرا انقدر بلند؟ یکم ملاحظه و درک داشته باش دوست عزیز، به این نکته توجه کن که بقیه آدما که اطراف تو نشستن هیچ علاقه ای به شنیدن داستان های با نمک و جالب تو ندارن! کاش کمی درک داشتی و اینو میفهمیدی” در همین افکار غرق بودم که ناگهان به خودم آمدم و از خودم پرسیدم ” حالا چه نکته معنوی در این اتفاق برای من نهفته است؟” که یکدفعه به یاد مطلب این مقاله و نظرات دوستان در مورد آینه ای برای نگرش خود افتادم که متوجه شدم آن فرد که با صدای بلند داره صحبت میکنه خودِ منم! کپی برابر اصلِ من! رفتارش کاملا مثل من بود؛ چون منم همیشه هرجا میرم با دوستانم برای آنها داستان ها و خاطرات بانمک تعریف میکنم، اونم با صدای بلند طوری که همه آدمهای اطراف تمامی مکالمات من رو میشنوند حتی گاهی به من لبخند هم میزنند و من با خودم فکر میکردم که چقدر داستانهای منو دوست داشتن و مثل اینکه خوششون اومده ! برای همین هیچ وقت متوجه این کار زشت و اشتباه خودم نشده بودم! نکته جالب دیگر این بود که آن شب به محض اینکه من متوجه این نقطه ضعف و رفتار زشت خودم شدم و آن شخص رو آینه خودم قرار دادم، ناگهان صداش آروم شد! جوری صحبت میکرد که من حتی اگر هم میخواستم نمیتونستم صداش رو بشنوم و توانستم درسم رو بخونم.
باسلام
خدمت دست اندرکاران عزیز از همه کسانی که بی وقفه مارا در امر خودشناسی یاری می کنند ممنونم
بااسلام وتشکر از این مقاله همانطور که دوستان هم اشاره کرده اند شناخت خود بسیار کارمشکلی است وما فقط با رشد عقل سلیم وپرورش فکر صحیح که دراثر عمل وتجربه با کمک انرژی فراعلی از طرف او این امکان را خواهیم داشت.
مقالۀ بسیار سودمندی بود.
چرا عیب های دیگران را می بینم؟
چون خودم آن عیب هارا دارم .اکنون از دیدن آن عیبها تنفر ذاتی پیدا کرده ام چون سعی میکنم مدام در حال مبارزه باشم .اما از هر راهی که تلاش میکنم نفس از راه دیگری وارد میشود.اما وقتی کمک از او می گیرم ، نیرویم مضاعف می گردد ودر مقابل ترفند های نفس آماده تر میشوم .تلاش می کنم ونا امید نیستم .چون قبول کرده ام سراسر عیبم.وباید با کمک جستن از او از این وادی بگذرم.مانند کشتی شکسته …
این درس آینه برایم بسیار مفید بود.
چون فکر میکنم .همانطور که نیاز است دیگران حرفم را باور کنند منهم باید قبولشان داشته باشم.
ویا اینکه اگر دروغ میگویند ومن متوجه میشوم باید بروی خودم نیاورم ولی با احتیاط با آنها رفتار کنم.
با سلام و تشکر از بابت این مقاله زیبا. ترجمه و فهمیدن پیامهای الهی خیلی کیف دارد. چه بسا در زمانی که فکر انسان معنوی نیست یک حرف یا یک حادثه معمولی خیلی برایمان سخت و تحمل ناپذیر میشود ولی زمانیکه فکرمان و حواسمان معطوف به موضوعات معنوی است همان صحبتها و مشکلات برایمان جنبه زیبایی پیدا میکند و خیلی بهتر آنها را تحمل میکنیم .
سلام،و متشکر از زحمات متیس بلاگ.
کامنت ۵۸ منهم درست مثل شما کسیرو دارم که واقعا منو متوجه اشتباهات و نیتهای پنهانم میکنه ،وقتی گاهی از حرفهاش ناراحت میشم،بیشتر فکر میکنم و میبینم چقدر با خیر خواهی و دلسوزی تمام م،منو راهنمایی میکنه،بدون اینکه ناراحت بشه و اصلا خم به ابرو بیاره ،حتی بهش پرخاش میکنم اما اون با دلسوزی منو آروم میکنه،و اگه ببینه حتی بهش بی احترامی میکنم بازم تحمل میکنه و دوباره که میبینه بهش احتیاج دارم با کمال میل کمکم میکنه مطمئنم این ماموری جز از طرف پروردگارم نیست ،مگر من برای خدا چه کردم که به قول شما یک دستگاه سنج قوی همیشه کنارم باشه و جهتهارو برام مشخص میکنه…ممنونم از کامنتتون که بمن یادآوری کردید که قدر این عزیزهارو بدونم و از تجربه هاشون و پختگیشون استفاده کنم.سپاسگزار از تجربیات دوستان.
با کامنت ٧١ کاملاً موافقم. این چند روز گذشته در حال خواندن کامنت های دوستان در مورد درس آینه بودم و فکرم روی آن متمرکز بود، که بر حسب اتفاق امروز کسی از همسایه ها را برای بار اول دیدم و ایشان همینطورپشت سر هم چند سوال که به نظرم خصوصی هم بودند از من پرسید و کمی مرا مؤذب کرد: شما با کی زندگی می کنید؟ و …اول با خودم فکر کردم که خدارو شکر من این کارهارو نمی کنم و کاری به کار کسی ندارم و فکر کردم سوال زیادی پرسیدن چقدر بد هستش و این کار مردم آزارم میداد. اول فکر کردم که خودم اصلاً اینطوری نیستم. بعدش یادم افتاد که نیم ساعت قبل اتفاقاً یکی دیگر از همسایه ها را که البته همدیگر را میشناسیم را دیده بودم و خودم چند تا سوال برای خالی نبودن عریضه ازش پرسیده بودم که: دارین میرین پسرتون رو از مدرسه بیارین؟ و اونم مجبور شده بود توضیح بده که نه داره میره که یه چیزی که لازم داره رو بخره. پس من هم دقیقاً یه نفر دیگه رو به همون روش مؤذب کرده بودم و اونم احتمالاً دلش نمی خواسته در مورد برنامه روزانه اش به من گزارش بده!!! خدارو شکر کردم که منو متوجه رفتار خودم کرد.