روح ملکوتی و روح بشری

18 جولای, 2009
 

روح ملکوتی

ما موجوداتی دو بعدی هستیم، مرکب از روح بشری و روح ملکوتی. تا وقتی که در روی زمین زندگی می‌کنیم، روح ملکوتی و بشری به هم پیوسته و یک کلِ واحد به نام «خود» را تشکیل می‌دهند. با این وصف، با کمی توجه به جریان‌های متفاوتی که در روان صورت می‌گیرد می‌توان تا حدی، آنچه را که از این دو روح ناشی می‌شود، تشخیص داد. مثلاً، عشق به مادیات، برخاسته از روح بشری است. در حالیکه خاستگاه عقل، وجدان اخلاقی، ایمان، شرافت، از خود گذشتگی، عشق به حقیقت و عدالت، روح ملکوتی است.

بهترین نشانه وجود روح ملکوتی در ما آن است که حتی در کامل‌ترین خوشبختی مادی، زیباترین موفقیت اجتماعی، شغلی یا خانوادگی، احساس عدم رضایت از خود، که اساس طبیعت ما را تشکیل می‌دهد، در ما فرو نمی‌کاهد. این عدم رضایت همیشگی، بطور دقیق، ناشی از ساختار دو قطبی ماست:« ارگانیزم معنوی انسان، به علت دارا بودن منشاء دوگانۀ آسمانی و زمینی (روح ملکوتی و روح بشری) با ورود به دنیای خاکی دچار عدم تعادل صفاتی می‌شود. این عدم تعادل در کارکرد واحدهای صفاتی، بعدها به صورت احساس کشمکشی میان خیر و شّر در درون آدمی بروز می‌کند و نگرانی در عمق وجود او پدید می‌آورد. این نگرانی عمیق درونی، محرک اولیۀ لازمی است که انسان را وارد عمل کند تا با کمک عقل اعلی و اصلاح اشتباهات و خطاها، به آگاهی از خود برسد.»(طب روح) بنابراین، مادامی‌که روی کره خاکی زندگی می‌کنیم، خوشبختی کامل وجود ندارد، یا اگر هم باشد، بسیار محدود و زودگذر است. نگاهی کوتاه به زندگی خود و دیگران برای مشاهده این واقعیت کافی است. اما، عدم رضایت مداومی که در آن زندگی می‌کنیم، این «نگرانی عمیق»ی، که ما را از دیگر آفریدگان متمایز می‌کند، این ناخشنودی کم و بیش مبهم، که جزئی از وجود ما شده، و دیگر آن را احساس نمی‌کنیم، طبیعی و حتی برای پیشرفت ما لازم است، زیرا مانع می‌شود که زندگی‌ خود را صرفاً در ارضای نیازهای طبیعی و روانی اولیه است محصور کنیم.

روح ملکوتی، از اساس با خوشبختی گذرا ، ناسازگار است. بزرگترین خوشی‌ها و بهترین لذت‌های مادی، برای روح ملکوتی انگاره‌ای بی‌رنگ‌ است، زیرا تنها پاسخ‌گوی نیازهای روح بشری است، و روح ملکوتی را تغذیه نمی‌کند. برای دست‌یابی به خوشبختی مطلق، لازم است که بخش ملکوتی را، همچون جسم و بخش بشری خود، با مواد غذایی مناسب و مطابق با نیاز‌هایش تغذیه کنیم و اصول اخلاقی و الهی اصیل که به او امکان رشد و بالندگی می‌دهد، را در اختیارش بگذاریم.

چند خصوصیت روح ملکوتی

– روح ملکوتی « هویت اصلی» ما را تشکیل می‌دهد: او همان آگاهی یا «ایگو» است که بعد از مرگ جسم، به زندگی ادامه می‌دهد. ما در اصل همان روح ملکوتی هستیم، اما تا زمانی‌که روی زمین به سر می‌بریم، جسم و روح بشری نقشی اساسی در پیشرفت ما دارند.

– روح ملکوتی در آغاز، خلقتش خالص است، و با اینکه استعداد رشد بسیار دارد، ولی چون ناکامل و نابالغ است نمی تواند خیر و شر خود را تشخیص دهد. از این رو برای رشد به مکمل خود – روح بشری- احتیاج دارد. روح ملکوتی با ملحق شدن به روح بشری، بطور موقت در یک جسم- محیط قرار می‌گیرد تا بتواند مواد غذایی لازم برای رشد و بلوغ خود را از آن کسب کند.

– روح ملکوتی باید با انگیزش‌های طبیعی روح بشری (خشم، شهوت، ریا، …) که می‌خواهند بر او مسلط شوند، مقابله کند و با جذبِ عناصر زمینی، به میزان مناسب، به تدریج یاد بگیرد، زیاده‌خواهی آن را متعادل کند. در اثر این فرایند روح کم کم به شناخت می‌رسد.

– روح ملکوتی، به طور همزمان عنصری احساساتی و منطقی است. او خاستگاه عقل، و همچنین خاستگاه تمایلات اخلاقی و الهی، (فداکاری برای دیگران، حس عدالت خواهی و برابری، عشق به حقیقت …)است، که با تمایلات روح بشری در تقابل است.

همانطور که در ابتدا اشاره شد روح بشری مکمل روح ملکوتی می باشد. در اینجا به بررسی خصوصیات این بخش می ‌پردازیم:‌

روح بشری

روح بشری، بخشی از ساختار «خود» و خاستگاه رفتار‌های انگیزشی، غریزی و احساسی است که به طور مداوم در پی ارضای امیال مادی است. وقتی این امیال از حالت تعادل خارج شود و ما را به سوی صدمه زدن به دیگران یا روح ملکوتی‌مان سوق ‌‌دهد، به‌صورت نفس اماره، بروز می‌کند که مانع حرکت‌مان به سوی کمال می‌شود.

در مدل دو قطبی «خود»( روح بشری و روح ملکوتی)، روح بشری عهده دار تنظیم فیزیولوژیکی جسم است، که شامل غریزه‌های طبیعی و نیازهای ضروری، برای حفظ بقا (نیازهای حیاتی، تولید مثل، وغیره)، و همچنین، منشأ نیاز به شکفتگی روانی و مادی می باشد. روح بشری انرژی حیاتی‌ای ایجاد می‌کند که با ایجاد انگیزه‌‌ی حفظ بقا، و حس «شهوت» و «قدرت طلبی»، ما را به سوی کشف و تصرف جهان سوق می‌دهد. این جریانات انگیزشی قوی، نماد‌های مستقیم روح بشری می‌باشند که به صورت خودخواهی، حرص، غرور و و کشش های مادی، بروز می کنند.

روح بشری دارای سه قوه است:

– قوه شهویه، انرژی روانی لازم برای انگیزش‌های مربوط به میل و لذت را ایجاد می‌کند. افراط در این انرژی، باعث لذت‌جویی بیش از حد، حرص و طمع، حسادت و… می‌شود. تفریط آن، سبب افسردگی و نوعی بدبینی و… می‌گردد. اما تعادل این قوه، آزرم، خویشتن‌داری و مناعت را به همراه دارد و حفاظت از خود وبقای نوع را تضمین می‌کند.

– قوه غضبیه، انرژی روانی لازم برای واکنش‌های مربوط به دفاع و حمله را ایجاد می‌کند. افراط در‌آن، باعث غضب، پرخاشجویی، خشونت، تعدی و غیره می‌شود. تفریط آن، موجب بی‌حالی، کم‌غیرتی، بی‌همتی، کم شخصیتی و غیره می‌شود. در حالت تعادل، شجاعت و شهامت را برمی انگیزد که در نتیجه ‌آن می‌توان در مقابل تجاوزات ایستادگی کرد و از حقوق خود دفاع نمود.

– قوه وهمیه، آگاهی بر جزئیات و منشأ تخیلات و توهمات و غیره است. می‌توان آن را هوش روح بشری دانست. اگر انرژی آن بر انرژی عقل اعلی غلبه کند، نتیجه آن حیله‌گری، دورویی، نادرستی، ریاکاری، خیالبافی و غیره خواهد بود. اگر انرژی ‌آن از حد لزوم کمتر باشد به فقدان عقل سلیم، بروز ساده‌لوحی، حماقت، کمبود قوه تخیل و غیره منجر می‌شود. اما ترکیب متعادلی از آن با انرژی عقل اعلی سبب دقت، مهارت، فراست، ذکاوت، احتیاط و غیره می‌شود.

این سه قوه به صورت خالص در انسان بروز نمی‌کنند، بلکه بین آنها برهمکنشی مداوم برقرار است که تنوع خصوصیات اخلاقی در انسان را سبب می‌شوند.

عملکرد‌ روح بشری

روح بشری، قوه‌ای کور است، که حد و حدود نمی‌شناسد و به عنوان قوه‌ای انگیزشی، اصل لذت بر آن حاکم است که اگر به کمک عقلی سالم و آموزش دیده، تحت کنترل آگاهانه و هشیارانه قرار نگیرد، دیر یا زود، در بی‌تعادلی قرار می‌گیرد و برای ارضای فوری، خواسته‌های خود قادر است، به دیگران یا روح ملکوتی‌مان صدمه بزند. در چنین حالتی روح بشری، می‌تواند منبع تمام بدکاری‌ها شود.

بنابراین، روح بشری و سه قوه‌اش در انسان به صورت یک ساختار دو شخصیتی بروز می‌کند:

نفس کارگر، که به صورت کارگری کوشا و وظیفه شناس عمل می‌کند و بر حسب غریزه، عهده‌دار اعمال بیولوژیکی و روانی جسم است. این قوه مشروع، مفید و مسالمت‌جو است.

نفس اماره، به صورت نیرویی امر کننده، اهل استدلال و بسیار فعال در صدد است تا هوس‌هایش را که همواره غیر مشروع هستند، اِعمال کند. نفس اماره وجود خلقتی مستقلی ندارد، و ناشی از عدم تعادل ساختاری است. همچنین، مولد طغیان امیال نامشروع و مخرب روح بشری است که با مبدأ و اصول اخلاقی اصیل و همچنین، با هر حرکتی که – از طریق نفس شائقه- ما را به سوی مبدأ سوق دهد، در تعارض است.

همچنان که زیادگی انگیزش‌های روح بشری منشأ نفسانی دارد، کمبودگی آن نیز می‌تواند نمادی از نفس‌ اماره باشد. این حالت از روی برخی از خصوصیات اخلاقی (خجالت، افسردگی، کنار کشیدن، خیالاتی، زودباوری، وغیره)، مشاهده می‌شود.

روح بشری، به عنوان قوه‌ای دو شخصیتی، اگر تحت کنترل باشد، نقش موتور محرکی را دارد که «خود» را به سوی شکفتگی سوق می‌دهد. در عوض، اگر در بی‌تعادلی قرار گیرد، به صورت نیرویی کورکورانه درمی‌آید، که ما را به تجاوز آگاهانه به اصول اخلاق اصیل و الهی وا می‌دارد، که هم برای دیگران مضر است و هم ما را از راه کمال دور می‌کند.

نادیده‌گرفتن، و یا خشکاندن امیال روح بشری، منجر به نابود کردن محرکی گرانبها و آسیب رساندن به حقوق خودمان (حقوق مربوط به جسم و روان) می‌شود. بنابراین، لازم است کنترلی محکم و آگاهانه بر قوای مختلف روح بشری اعمال شود، و به او امکان داده شود که از طریق بهترین همراهش، یعنی نفس کارگر، شکفته شود.

این تمرین مبارزه با نفس اماره در قلب فرایند کمال قرار دارد. زیرا ما را از درون دگرگون می‌کند، و شرط اساسی رسیدن به کمال است. و در این حالت هست که می‌توان گفت که روح بشری یک مکمل لازم برای کمال معنوی ماست.