سخنرانی پروفسور بهرام الهی، بخش دوم: هدف از وجود
در ماه مارس ۲۰۱۱ در کنفرانسی در سوربن، که بخشی از آن در اینجا خواهد آمد، پروفسور بهرام الهی، به جنبههای مختلف تفکر استاد الهی میپردازد. او مثل همیشه با روشی ساده و صریح، چکیدهای از مفاهیم بنیادین این فلسفه را به طور منسجم شرح میدهد.
در آغاز، سؤالاتی همچون، ما که هستیم؟ این «من» که هویت ما را توصیف میکند، چیست؟ چه عاملی به طور ملموس مانع از برقراری ارتباط با او میشود؟ مربوط به موضوع روح و مبارزه با نفس اماره است. سپس، سؤالاتی از قبیل، چرا اینجا هستیم؟ مفهوم زندگی خاکی چیست؟ مربوط به موضوع پیشرفت معنوی در فرایند ادراک: فرایند سیر کمال عقل سلیم میباشد.
در طول سخنرانی، تعریفی بدیع از معنویت ارائه میشود. همچنین نقش ارتباط با مبدأ، ایمان و احساسات نیز روشن میشود.
برگرفته از سایت e-OstadElahi.fr
با تشکر از متیس عزیز بابت قرار دادن درس و ویدئوی جدید
متن کنفرانس:
سخنرانی پروفسور بهرام الهی
سوربون مارس ۲۰۱۱
قسمت دوم : هدف از وجود
برای زندگی هر موجودی محیط طبیعی مناسبی وجود دارد و فقط در محیط طبیعی اش است که خوب زندگی می کند که آن را محیط اصلی می نامیم. محیط طبیعی برای زندگی روح، من ما، در بعد معنوی واقع شده است، که جای دیگری است. پس اگر جای دیگری است، ما اینجا چه می کنیم؟
من می گویم که ما از اصل خود به زمین فرود آمده ایم تا سیرکمال معنوی کنیم.
فرآیند سیرکمال معنوی چیست؟
مثل این است که بپرسید:”فایده ی تحصیل برای بچه ها چیست؟ چرا آنها را برای تحصیل کردن می فرستید؟” اگر برای این سوال که چرا بچه تان را به مدرسه می فرستید پاسخی بیابید، من هم می گویم: این هم همان است. فرآیند سیرکمال هم همان طور است. خوب، چرا تحصیل می کنیم؟ برای بالا بردن درک مان. وقتی درک مان را بالا ببریم، میدان ادراک مان وسعت می یابد. هر چه میدان ادراک مان روشن تر و وسیع تر بشود، خوشی، سعادت و احترام بیشتری احساس می کنیم.
سیرکمال معنوی ای که از معنویت فطری منشا می گیرد، مانند یک برنامه ی تحصیلی است، یک دوره ی تحصیلی با مراحلش. اول، مرحله ی ابتدایی یا گواهینامه ابتدایی است. تمام ادیان بزرگ توحیدی، این گواهینامه را به پیروانشان می دهند. این شامل تلقین اعتقاد به خدای واحد، به بقای روح در عالم دیگر و تلقین قوانین اخلاقی و اخلاق است. کسانی که این سه نکته را تحلیل ببرند، کارشان به پایان رسیده و گواهینامه ی دوره ابتدایی خود را گرفته اند، حتی وقتی زندگی عوض می کنند. اما وقتی زندگی عوض می کنیم، چه چیزی تغییر می کند؟ جسم. جسم می ماند، اما همیشه همان”من” است که می رود. بنابراین ، وقتی “من” گواهینامه دوره ابتدایی اش را گرفت، آن را برای همیشه خواهد داشت. سپس، گواهینامه ی دوره ی متوسطه است. گواهینامه ی دوره متوسطه، شامل یادگیری پایه های معنویت است. اینجا،هیچ چیز تحمیلی نیست. هیچ چیزی تلقینی نیست. شروع کار روی خود است. باید اصول را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و نتیجه گرفت.
این دو گواهینامه ی ابتدایی و متوسطه، فقط در طی زندگی زمینی به دست می آید. نمی توان آنها را در عالم دیگر گرفت. باید آنها را در زمین گرفت و مانند تمام برنامه های تحصیلی، مراحل به صورت ترتیب و توالی است، یعنی تا زمانی که یک مرحله را تمام نکنید در مرحله ی بعدی پذیرفته نخواهید شد. مثلا، اگر با کسی که گواهینامه دوره ابتدایی خود را دریافت نکرده است، از صبح تا شب درباره معنویت صحبت کنید به شما نگاه خواهد کرد و خواهد گفت:”خوب ، عالی است، آنچه می گویید منطقی است، جای بحث ندارد، اما مجبور نیستم آنچه را که می گویید باور کنم.” او راست می گوید، نمی فهمد چه می گویید. مانند این است که با پسربچه ی ۶-۵ ساله ای صحبت کنید و به او بگویید: وقتی بزرگ شدی احساساتی خواهی داشت، احساساتی نسبت به دوست دختر یا دوست دخترهایت خواهی داشت… او با تعجب به شما نگاه می کند و می پرسد چه می گویید؟ او نمی فهمد.
معنویت وسیله ای برای جستجوی خلسه، معجزه کردن، هنرنمایی های حیرت انگیز و معالجه ی بیماری ها نیست، اینها انحراف اند.این چیزها برای روح مانند مواد مخدرند. معنویت یعنی تحصیل کردن. کاملا جدی است. شما با شناخت و ادراک سروکار دارید. عقل لازم است، اراده لازم است، حداقل، مقداری تعادل ذهنی لازم است. فریب این بازارهای معنوی و مغازه های بی شمار آن را نخورید. هر مغازه چیزی برای فروش عرضه می کند: یکی به شما خلسه می فروشد، دیگری دگرگونی در حالت خودآگاهی می فروشد، آن یکی سلامتی جسم یا روان می فروشد، یکی دیگر آرامش درونی… همه اینها بچه گانه اند، معنویت نیستند. مثل این است که بگویید: علم طب، یعنی کمی درباره ی جوشانده های گیاهی یاد بگیریم و هنگام درد از آن بنوشیم و همین.
می دانم آنچه که می گویم مایوس کننده است و خوشایند نیست. هیچ کس درس خواندن را دوست ندارد. ما از درس خواندن خوشمان نمی آید. با این حال ، بدون تلاش و بدون تحصیل، هیچ چیز جدی ای را به دست نخواهید آورد. اما وقتی پیشرفت کنید، وقتی در مسیر کمال جلو بروید، با رشد عقل سلیم تان، در اثر شناخت، احساساتی را تجربه می کنید که هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود.
با تشکر فراوان از زحمات شما
چه قیاس قابل فهمی:
مانند این است که با پسر بچه ی ۵ – ۶ ساله ای صحبت کنید و به او بگویید: وقتی بزرگ شدی احساساتی خواهی داشت
>> وقتی پیشرفت کنید، وقتی در مسیر کمال جلو بروید، با رشد عقل سلیم تان، در اثر شناخت، احساساتی را تجربه می کنید که هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود
بی نهایت………..تشکر میکنم.این درس زیبا ذوق و شوقی برایمان دارد که قابل وصف نیست مرسی مرسی …
با تشکر فراوان ازاین درس ارزنده.انگیزه ایست بی نظیر برای دورهءجدیدآموزش معنوی .خدا را شکر که درچنین روزی امکان گرفتن ایند رس راپیداکردم .ممنونم
با سلام و عرض تشکر
و تشکر ویژه از ۷ عزیز چون برای خیلی از ما امکان دیدن این فیلم بخاطر سرعت پایین اینترنت نیست باز هم ممنون
در حال حاضر بسیار با موضوع احساسات مشکل دارم ،باید با احساساتم مبارزه کنم اما در عمل خیلی کم می آورم، بطوری که برای انجام ساده ترین کارهای شخصی نیز انرژی لازم را ندارم با توجه به این مقاله ی مفید چطور می توانم عقل سلیم را در خود رشد دهم تا بتوانم احساساتی را تجربه کنم که هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود؟
شکر بی پایان که در این تاریکی و یخبندان معنویت نوری زیبا می تابد که مرا به ادامه راه دلگرم و امیدوار می سازد و روحم را همواره نجات می دهد.
با این که بارها گفته شده که معنویت برای کشف و کرامات و معجزه نیست ولی در ته ذهنم دیدن یک معجزه برایم شوق آور است، چرا؟ نمیدانم.
آیا کسی هست که از معجزه روگردان باشد؟
با سلام
سپاس فراوان از آقای دکتر بهرام الهی که همواره برایمان درسی معنوی تدارک می بیند تا
به امید خدا برای رشد روحمان تلاش کنیم.
ضمنا باتشکر از متیس عزیز
با تشکر فراوان از قرار دادن ویدئو جدید
در مورد اینکه دیدن معجزه و کشف و کرامات برایمان شوق آور است، فکر می کنم این ریشه در نفس شائقه دارد و به همین دلیل برایمان جذاب است و این احساس طبیعی است که نفسمان از دیدن این چیزها خوشش بیاید…
بعد از دیدن این ویدیو نمی توانم بدون تشکر از همۀ عزیزانی که در تهیۀ آن شرکت کرده اند، این صفحه را ترک کنم.
مرسی
در جواب دنا عزیز
برای کسب انرزی لازم باید به روح غذا داد درست مانند جسم ،تغذیه سالم ، که از توجه به مبدا الاهی تامین می شود. به عبارتی کسب انرزی مافوق علی که از توجه به مبدا با نییت رضایت خدا حاصل میشود.برای رسیدن به این مرحله باید با اراده و بشتکار و دیسیبلین وارد عمل شویم. و به خاطر داشته باشیم گفتند: {موفقیت در اول ثانیه ای است بعد دقیقه ای می شود تا انشا الله دایمی می شود } فرهاد جان پاراگراف اخر را یک بار دیگر با دقت بخوان عزیز… با تشکر…
be nazare man hich kas az mojeze ro gardan nist
faghat bayad bebinim ke niyateman az didan mojeze chist,
در مورد کامنت ۹ باید بگویم که هر چه در مورد زندگیام فکر میکنم میبینم که بارها معجزاتی برایم پیش آمده است. شاید هر کداممان این تجربه را داشتهایم که در مراحلی از زندگی اتفاقی برایمان رخ داده است که توضیحی برایش نیست جز اینکه بگوییم معجزه بوده و احتمالا هم در آینده موارد دیگری را خواهیم دید. و همیشه هم از پیش آمدن معجزه خوشحال شدهام. ولی چیزی که مهم است و شاید در این سخنرانی مد نظر است این است که وقتی در معنویت وارد میشویم هدفمان این نباشد که در هر پیشامدی معجزی رخ بدهد. زیرا این کار عادت می شود و اگر در موردی آن چه میخواستیم برایمان پیش نیاید ممکن است دلسرد شویم یا اگر دائم معجز ببینیم حواسمان از هدف اصلی دور شود. چنانچه کسانی بوده اند که در دورانی از زندگی اعتقاد کامل به خدا داشته اند ولی وقتی رویدادی ناگوار برایشان پیش آمده و با اطمینان کامل در انتظار معجزی بودهاند ولی آن معجزه رخ نداشته ایمانشان را کاملا از دست داده و منکر خدا شدهاند. زیرا فکر میکردهاند که خدا وسیلهای است برای رفع گرفتارهای و چون اعتقادی به خدا دارند باید یک حفاظی در برابر تمام چالشهای زندگی دورشان کشیده شود. در حالیکه در معنویت ما باید تمامی شرایط را تجربه کنیم و همیشه هم فراز وفرودهایی هست تا ما درسمان را بگیریم و جلو برویم. چنانچه در مدرسه هم گاهی معلم ممکن است ارفاقی برای تشویق، دلگرمی و … ما بکند ولی هر دانش آموری میداند که وقتی تشویق میشود معنی اش این نیست که باید همیشگی باشد. بلکه باید درسها را بخوانیم امتحان بدهیم تا جلو برویم. در معنویت هم شوق و ذوق و عشق و معجزه هم ممکن است باشد ولی اینها همان تشویق ها هستند نه اصل مطلب. متأسفانه ما آنقدر قوی نیستیم که با جدیت فکرمان را روی هدف اصلی متمرکز کنیم. شاید در شرایط ما شاید بهترین شروع این باشد که با تلقین شروع کنیم .
کامنت جناب فرهاد گرانمایه خیلی توجه مرا جلب کرد چون برای من هم معجزه شوق آور است. در ضمن دو نکته به نظرم رسید که مینویسم.
یکی اینکه در گذشته که معجزه و کشف و کرامات رایج بود و برای تشویق ایمان در آن دوران نیز مناسب بود، ما در طول زندگی های متوالی احتمالا در آن زمانه هم زندگی کرده ایم و اثرات کشش به سوی معجزه را همراه خود آورده ایم و هنوز برایمان شوق آور است.
و مهم تر اینکه متوجه باشم ایمان آوردن از طریق معجزه غلط و خطرناک و شکننده است.
با تشکر از متیس گرامی و همچنین ۷ عزیز.
دنا ی گرامی طبق تعالیم استاد ما نباید دنبال چیزی باشیم فقط و فقط انجام وظیفه و تحصیل علم معنوی. به نظر من احساساتی که آقای دکتر در انتهای سخنرانی به آن اشاره می کنند اصل نیست بلکه معلولی است که به واسطه “باید اصول را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و نتیجه گرفت” حاصل می شود.
فرهاد جان من هم همین شرایط را دارم، بالاخره در سابقه روحی ما این نوع معنویت وجود داره و شاید در گذشته از آن لذت بردیم و در این زمان به خاطر تغییر در شیوه ارایه معنویت مجبوریم که آن را کنار بگذاریم. به هر حال مادامی که در زندگی زمینی هستیم سوپر اید و اید فعالیت خود را دارند و ما در مواجهه با چنین افکاری خواهیم بود.
خدا را شکر برای این درس معنوی که انرژی مافوق علی را وارد وجود می کند برای درکی بهتر تا معنویت را با دیدی برتر ببیند و انچه از مبدائ الهی است برای رشد عقل سلیم بکار بندد و ان احساسات را تجربه کند.
و اما سئوال حقیر .
س – اما وقتی زندگی عوض می کنیم چه چیزی تغییر می کند ؟
جسم ، جسم می ماند ، اماٌ همیشه همان « من» است که میرود.
احتیاج به توضیح دارم هر کس میتواند کمک کند ممنون میشوم
سئوالی است برای درک بیشتر از دوستان کمک میخواهم.
شما باشناخت وادراک سرو کار دارید. عقل لازم است ؛ اراده لازم است ؛ حد اقل مقداری تعادل ذهنی لازم است .
۱- شناخت شامل چه مواردی میباشد
۲- اراده چگونه بدست اوریم
۳- عقل را چگونه باید پرورش داد
۴- تعادل ذهنی را چطور باید بدست اورد
فرهاد عزیز،
این جملات پرفسور الهی است: «معنویت وسیله ای برای جستجوی خلسه، معجزه کردن، هنرنمایی های حیرت انگیز و معالجه ی بیماری ها نیست، اینها انحراف اند.»
اینهم فرمایش شما: «ته ذهنم دیدن یک معجزه برایم شوق آور است.» معجزه برای بنده و بسیاری از مردم شوق آور است. اشکالی هم ندارد. در راه استاد هم معجزه وجود دارد. اگر زندگی مان را بررسی کنیم، از صبح تا شب پر از معجزه است. ولی شما که “معنویت را وسیله ای برای جستجوی معجزه” قرار نمی دهید. اگر معنویت را وسیله ای برای جستجوی خلسه، معجزه کردن و هنرنمایی های حیرت انگیز و معالجه ی بیماری ها بدانیم و بخواهیم و در پی آن باشیم، آنوقت انحراف است. خود همین دروسی که امروزه در سوربون به بشریت داده می شود، نوعی معجزه است. در جهانی که علم به بالاترین مدارج خود رسیده و مردم از اعمال و تعاریف متناقض ادیان مختلف، از خدا فراری شده اند، شخصی بیاید و دربارۀ معنویت سخن بگوید و کسی هم نتواند استدلالش را رد کند، خودش معجزه است. طبیعی است که هر کدام از ما با دیدن این معجزه به شوق می آئیم. در صد بالایی از کامنت ها در بالا از همین شوق سرچشمه گرفته است. حالا اگر بیائیم و همین دروس را بگیریم و بجای اینکه پس از فهم صحیح، آنها را به عمل در بیاوریم، بخواهیم از آنها استفادهء ابزاری بنمائیم، کارمان به انحراف می کشد. اگر ما برای شفای بیماران و یا خلسه و مثالهای دیگری از این دست، به دنبال معنویت برویم، چنانچه نتیجهء مورد نظر را نگیریم، از معنویت سرد می شویم. یا حتی به انحراف کشیده می شویم
در ضمن دست خدا درد نکند که اینهمه لطف و مهربانی به ما ارزانی میدارد. گرم مان میکند که تا مسافتی دیگر را طی کنیم
با تشکر از متیس عزیز و همه دوستان،
«حداقل مقداری تعادل ذهنی لازم است». منظور از تعادل ذهنی که در کنار عقل و اراده و … آورده شده چیست؟ جایی که معنویت به تحصیل تشبیه شده و خیلی هم جدی توصیف شده است.
ما در دوران گذار هستیم، گذار از معنویت سنتی به معنویت علمی. یعنی با برنامه ریزی وداشتن دیسیپلین روی خود کار کنیم و جلو برویم، “هیچ کس درس خواندن را دوست ندارد” ولی باید خودمان را مجبور کنیم، کمک او کار را آسانتر می کند.
با تشکر از متیس عزیز
وشکر به درگاه خداوند متعال به خاطر این همه لطف و رحمت .بنده بعد از دیدن یا شنیدن درسهای معنوی خیلی لذت می برم،دائم به خودم تذکر می دهم که این لذت یک لذت روانی نباشدو شوق و ذوق عمل و کار کردن روی خودم را در من ایجادکند .
مرسی از زحمات متیس که درسهای دکتر الهی را برایمان می گذارند با شیندن و خواندن این درس متوجه شدم تا روی خودم بطور جدی کار نکنم به جایی نخواهم رسید خیلی به من انگیزه می دهد به درون خودم واعمالم فکر کنم و برای خودم بر نامه بطور روزانه گذاشتم جدی بودن راه معنوی را حس کردم و فهمیدم بسیار مهم است که درس را با متد دا نشگا هی بخوانم با توفیق خدا. و چون خدا را دوست دارم شوق و ذوقم زیاد شده کار کنم با ز هم ممنونم از همه چیز
با سلام؛
گرچه که سراسر درس برایم آموزنده بود، خصوصاً چند جمله انتهایی:
“می دانم آنچه که می گویم مایوس کننده است و خوشایند نیست. هیچ کس درس خواندن را دوست ندارد. ما از درس خواندن خوشمان نمی آید. با این حال ، بدون تلاش و بدون تحصیل، هیچ چیز جدی ای را به دست نخواهید آورد.”
چند وقتی هست که گرفتار حالتی مایوس کنندهام، هر وقت این حال ناخوش را بررسی میکردم به دلیلی می رسیدم که در درس ذکر شده، اما پذیرشش همچنان برایم سخت بوده و هست، اینکه باید درس خواند، و بدون تحصیل هیچ چیز جدی نصیبم نخواهد شد. خب نفس اماره از سختی و تلاش خوشش نمیآید، مخصوصاً تلاشی که نتیجهای ملموس و فوری نداشته باشد. همیشه در پس هر کاری بدنبال خوشی و شور و حال معنوی بودم (عموماً ناخودآگاه) و خب خدا هم لطف میکرد آن را مرحمت مینمود. اما از یک برههای از زمان دیگر آن شور و حال ایجاد نشده است و یا اینکه شدتش خیلی کم شده. که نتیجهاش یاس و ناراحتی هست که نشاندهندهی غلبه کامل نفس اماره بر من است.
مثلاً موسیقی معنوی گوش میکردم تا حالی خوش بدست بیاورم، یا مطالعه میکردم تا آرامش کسب کنم، به دیگران کمک میکردم چون حس خوبی در من ایجاد میشد، هیچکدام از سر انجام وظیفه و احساس مسئولیت در قبال تحصیل نبود و بالطبع وقتی این احساسات بدست نیامد، باعث کم شدن انگیزه و بوجود آمدن احساس یاس شد.
با خواندن این درس و مخصوصاً پاراگراف انتهایی، این فکر به ذهنم خطور کرد که مقداری از این وضعیت من، حالتی طبیعی است، چون نفس اماره از تحصیل خوشش نمیآید، اما برای غلبه بر یاس باید نیت و هدفم را اصلاح کنم. یعنی از آنچه که هست، نیت کسب آرماش و خوش بودن و …، به نیت رشد عقل سلیم تغییر دهم.
با سلام از دوستان خواهش میکنم بگویند که چطور عقل سلیم خود را پرورش بدهیم . اگر همراه با تجارب دوستان باشد که خیلی بهتر و قابل فهمتر میباشد ممنون و متشکر
گواهینامه دوره متوسط شامل یادگیری پایه های معنویت است
…… باید اصول را درک کرد ، به انها عمل کرد …
س- برای کار عملی کمک فرمائید .
اصولآ کار عملی پایه های معنویت و اصولی که باید درک کرد کدام مورد یا موارد میتواند باشد .
با سلام و تشکر از تمامی دوستان در جواب به سوالات دپ عزیز۱
۱_نخستین وظیفه انسان بدست آوردن شناخت و معرفت از ابعاد حقیقی وجود خود است در عرصه عمل و نه تنها در قلمرو ذهن(۱۰۰ گفتار) هر کس در هر دینی
اگر از روی ایمان عالم و عامل به دستور احکام باشد به حقیقت میرسد(۱۰۰ گفتار) دایر مدار فلسفه احکام دین بر محور این یک اصل است محترم شمردن حق دیگران.(۱۰۰ گفتار)
۲- کلید فثح باب تمام مقامات معنوی اراده است.(۱۰۰ گفتار) همانطور که در هر مورد و موضوعی انسان در اثر ممارست و تمرین رفته رفته قوی میشود در معنویات هم همینطور است. در تقویت اراده البته استعداد شرط است اما تمرین و تلقین هم خیلی موثر است.(۱۰۰ گ)
۳- بطور خلاصه عوامل تعیین کننده در فرایند تحول عقل اعلی به عقل رحمانی عبارتند از انتخاب صحیح داشتن پشتکار و کمک مبداء(راه کمال ص ۶۱)
۴-در جستجوی تعادل ص ۱۳۱ راه کمال بدست آوردن تعادل بین وظایف و حقوق هنری است که به تدریج و از طریق آموزش تفکر و عمل و تکرار میسر می شود.
mamnon az zahamat hamege dostan dar en dars barayam kamelan en masale vazeh shod ta talashe beshtar dashte bashm ta aghle salim ra dar khod be vasele amal dar rah rezayt khoda ejad konam ba tashakor
با سلام و تشکر از متیس عزیز
نظر این حقیر:
در جواب کامنت ۹
فکر می کنم مهم این است که این حس و حال را با یادآوری اینکه معنویت علمی است و باید عمل کنیم و غیره.. پس بزنیم و “انتظار” دیدن آن را نداشته باشیم و اگر معجزه ندیدیم ناراحت نشویم و با خدا قهر نکنیم وگرنه همه مان ممکن است این علاقه به معجزه را ته ذهنمان و در درونمان داشته باشیم.
در جواب کامنت ۱۸
آنطور که متوجه شده ام از ترکیب روح ملکوتی و روح بشری “من” به وجود می آید و احساس منیت، پس از همین ترکیب شکل می گیرد و این “من” است که در زندگی های مختلف منتقل میشود.
در جواب کامنت ۲۱
اتفاقا این جمله «حداقل مقداری تعادل ذهنی لازم است» خیلی برای من جالب بود. واقعا همینطور است. نگاه کنید کسانی که تعادل ذهنی کافی ندارند مثلا تحصیلات ظاهری را نمی توانند دنبال کنند و یا محکم و ثابت کاری را ادامه دهند.. مثل اینکه از این شاخه به آن شاخه می پرند و کاری را به نتیجه نمی رسانند.. یا مثلا کسانی که بدبینی خاصی دارند( به حالات حادتر آن.. اسکیزوفرنی و غیره که قطعا مشکل زا هست کار ندارم..) در ادامه و دنبال کردن با مشکل مواجه میشوند. فکر می کنم تعادل ذهنی به ژنتیک هم ارتباط دارد که البته آن هم بی حساب کتاب نیست. ولی نمی دانم اگر کسی تعادل ذهنی ندارد چطور می توان به دست آورد. شاید برای برخی از عدم تعادلهای ذهنی دارو کمک کند…
نمیدانم چه چیزی در این جهان و جهانهای دیگر باشد که دلگرم کننده تر از مفاهیم این مقاله باشد!آنچه مایوس کننده است ،
توقع من و برداشتم از معنویت است : ” اینکه شنیدن این سخنان و دیدن این سخنرانی ؛ همان تاثیری را روی من میگذارد که روی دیگران! اما اینطور نیست ؛ بسیاری این همه معجزه را میبینیم و این سخنان را میشنویم و باز هم گرفتار همین محیط و سرمای آن باقی میمانیم! در حالیکه فوق العاده زیبا و درخشان است وقتی ، میفهمیم این بستگی به اراده ما دارد نه محیط اطراف ما و سردی آن! این ما هستیم تصمیم بگیریم کدام را انتخاب کنیم :” با جدیت درس بخوانیم یا تفریح کنیم”
با سلام وتشکر یکبار دیگر اهمیت آموزش و دانشجو بودن یادآوری شد.
با سلام
خوشحال هستم از اینکه خداوند توفیقی به من داد ، تا بتوانم این مطالب را به طور زنده از زبان کسی بشنوم که تعلمیات استاد را به ما شناساند و نقشۀ مسیر را دراختیار ما قرارداد . سالها بود که در راههای مختلف ، سرگردان طی طریق می کردم و هرچیز جدیدی می یافتم به دنبالش روان می شدم تا شاید کلید معمای زندگی را بیابم وقرار وآرام بگیرم ، زمان زیادی برمن گذشت و نتوانستم آن کلید رمز گشای زندگی را بدست بیاورم ، تا اینکه توفیقی حاصل شد و از طریق پروفسور الهی با تعلیمات استاد آشنا شدم. هرروز وقتی به متیس بلاگ می روم امیدم براین است مطلبی نو ببینم و خودرا دربوتۀ آزمایش قرار می دهم تا شاید گذشتۀ از دست رفته را اندکی جبران کنم زیرا که وقت برایم بسیار تنگ است و زمان همچون باد در گذران است . چیز زیادی نمی توانم بگویم ، فقط با صدق دل بزبان می آورم خداوند یار ویاورتان باشد .
با سلام،تشکر و سپاس ویژ از متیس عزیز و ۷ عزیز برای زحمت تایپ ترجمه:
چند روزی vpn تمام شده بود و نتوستم از مطالب استفاده کنم. یکبار مقاله را خوندم ببینم موضوع چیه، برای بار دوم خوندم که پاراگراف اول منو به فکر فرو برد(برای زندگی هر موجودی محیط طبیعی مناسبی وجود دارد و فقط در محیط طبیعی اش است که خوب زندگی می کند که آن را محیط اصلی می نامیم. محیط طبیعی برای زندگی روح، من ما، در بعد معنوی واقع شده است، که جای دیگری است. پس اگر جای دیگری است، ما اینجا چه می کنیم؟) با عقل ناقصم کمی تجزیه و تحلیل می کنم. هر موجودی، “جماد”، “نبات”، “حیوان”، “بشر”، هر کدام محیطی که خداوند برایشان مقرر کرده بهترین است برای سیر کمال. به خودم نگاه کردم، برگشتم به هفت عامل خلقتی، محیط طبیعی که خداوند در اختیارم در این جامه قرار داده بهترین است، از همه بالاتر و فوق العاده آشنایی با دانشگاه استاد است. محیط خانوادگی سالم، بدن سالم، افکاری که از بچگی بااسم خدا بزرگ شده، فراهم شدن موقعیت که از دروس اصیل معنویت فطری برخوردار است، و … اینها همه از کرم خداست و در جای خود تماما معجزات “اوست” که به گناهکاری مثل من عطا کرده. پس خدا آنچه که لازمه سیرکمال من است رو فراهم کرده، ( بحث حقوق و وظایف مبانی معنویت فطری) درست مثل کاری که پدر و مادر برای تحصیل فرزندشان انجام می دهند. حال اگر بچه توی مدرسه بازیگوشی کند و درس نخواند، هم به خودش و هم به پدر و مادر خیانت کرده و ناشکری کرده. منم اگر به دورس گوش نمی دم و بازیگوشی می کنم، فقط و فقط خودم ضرر می کنم. اینجا پای عمل به میان می آید که آقای دکتر تاکید بسیاری روی عمل دارند، من اختیار دارم شب تا صبح راز و نیاز کنم یا بعکس عمل کنم ، در طول روز اختیار داریم با دیگران به مهربانی و شفقت عمل کنیم یا به حقوق دیگران تجاوز کنیم و… استاد برای این دروس خیلی زحمت کشیده اند و تجربه کرده اند، این درسها خیلی پر معنا هستند و هر کدام از ما که به آن توجه می کنیم بر اساس ظرفیتهای متفاوتی که داریم جنبه های مختلفی را درک می کنیم، و تلنگری می دهد برای مبارزه ای بهتر در جهت پرورش فکرمان. همیشه به خودم( من ما) میگم این موقعیت را هم از دست دادی، تا کی می خوای ادامه بدی عمرت رفت و روز به روز وقت تنگتر می شود، پس کی می خوای به فکر انجام وظیفه باشی. اما نفس آنقدر قوی عمل می کند که همیشه شکست می خورم. بعد با بی شرمی تمام دعا می خوانم و از خدا کمک هم می خوام. امان از نفس چه دلائل موجهی می آورد و کارهای زشتم را درست جلوه می دهد.
د – پ عزیز،
پرفسور الهی فرموده:
– «معنویت یعنی تحصیل کردن. کاملا جدی است.»
– «چرا تحصیل می کنیم؟ برای بالا بردن درک مان. وقتی درک مان را بالا ببریم، میدان ادراک مان وسعت می یابد. هر چه میدان ادراک مان روشن تر و وسیع تر بشود، خوشی، سعادت و احترام بیشتری احساس می کنیم.»
– «سیرکمال معنوی ای که از معنویت فطری منشا می گیرد، مانند یک برنامه ی تحصیلی است، یک دوره ی تحصیلی با مراحلش. اول، مرحله ی ابتدایی یا گواهینامه ابتدایی است. تمام ادیان بزرگ توحیدی، این گواهینامه را به پیروانشان می دهند. این شامل تلقین اعتقاد به خدای واحد، به بقای روح در عالم دیگر و تلقین قوانین اخلاقی و اخلاق است. کسانی که این سه نکته را تحلیل ببرند، کارشان به پایان رسیده و گواهینامه ی دوره ابتدایی خود را گرفته اند، حتی وقتی زندگی عوض می کنند.
– «سپس، گواهینامه ی دوره ی متوسطه است. گواهینامه ی دوره متوسطه، شامل یادگیری پایه های معنویت است. اینجا،هیچ چیز تحمیلی نیست. هیچ چیزی تلقینی نیست. “شروع کار روی خود است.” باید اصول را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و نتیجه گرفت.»
حالا برداشت بنده چنین است،
تعادل ذهنی لازم است تا بتوانیم به دنبال تحصیل برویم. یعنی کسی که از روان سالمی برخوردار باشد، اینرا می پذیرد و بدنبال تحصیل معنوی می رود.
اراده لازم است، برای تحصیل کردن. اراده هم با تمرین قوی می شود.
عقل لازم است تا اینها را بفهمیم. پرورش عقل از طریق همین تحصیل حاصل می شود.
تحصیل و عمل لازم است تا به شناخت برسیم.
زیرا در ادامه می فرماید: «بدون تلاش و بدون تحصیل، هیچ چیز جدی ای را به دست نخواهید آورد. اما وقتی پیشرفت کنید، وقتی در مسیر کمال جلو بروید، با رشد عقل سلیم تان، در اثر شناخت، احساساتی را تجربه می کنید که هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود.»
امیدوارم توانسته باشم کمکی بکنم.
با تشکرازالف برای جواب سئوال حقیر .
نظر دوستان بسیار ثمر بخش است مخصوصآ اگر روی موضوعات و مطالب ارائه شده با دقت نکات عملی را استخراج وبه بحث گذارده شود . تجزیه و تحلیل مطالب همین است که به ان اشاره شده همچنین ارائه نظریات مختلف در فهم ودرک بیشتر مطالب کمک خواهد کرد . با تشکر
در سایت آمده « محیط طبیعی زندگی روح ؛ من ما ؛ در بعد معنوی واقع شده.
۱-آیا منظور از بعد معنوی همان جزء ملکوتی است ؟
۲-آیا « من ما » همان خود یا من تام است ؟
۳-ساختار شخصیت روحی – رانی انسان بر اساس مفهوم« من تام»
ده مورد است که در ص ۴۴ راه کمال قید گردیده.
روح ملکوتی : شامل ایگو، سوپر ایگو ( نفس لوامه ، نفس
ملهمه ؛ نفس مطمئنه ) سوپر اید ( نفس شائقه) است .
۴-جایگاه « من ما » در روح ملکوتی با تعریف فوق کجاست
قبلآ از دوستان یاری دهنده تشکر می کنم
سلام متیس عزیز،
امروز در سایت به دنبال موضوعی برای تهیه ی یک برنامه ی آموز شی بودم که به سخنرانی پرفسور الهی برخوردم.
مطالب ارایه شده بسیار آموزنده و در عین حال تکان دهنده بود.
تا به حال فکر می کردم با گرفتن گواهینامه ی دوره ی ابتدایی می توان سیر کمال را در برزخ ادامه داد ،اما با شنیدن این سخنرانی حیاتی و سرنوشت ساز متوجه شدم که برای ادامه ی سیرکمال در برزخ گواهینامه ی دوره ی متوسطه نیز مورد نیاز است.
امروز یاد گرفتم، برای اخذ این گواهینامه ی پر ارزش بایستی نگاه خود را به معنویت تغییر دهم و به آن همچون یک دوره ی تحصیلی برای آموزش روحم بنگرم نه چیز دیگر.
ضمن اینکه موادآموزشی دوره ی متوسطه سخت تر و احتیاج به تلاش بیشتری داردوبایستی آن را جدی بگیریم.
و مطمنا از طرف خدای مهربان، خدایی که مسولیت هدایت ما را بر عهده گرفته انرژی لازم برای این تلاش را دریافت خواهیم کرد.
در جواب کامنت ۲۷ د-پ عزیز
در کنفرانس قبلی پرفسور الهی هم در این مورد صحبت شده بود… اصل “احترام به حقوق ” است.. “رعایت حق” مهمترین کارعملی است.. حالا هر کس بسته به حال و شرایط خودش باید ببیند چه حق یا حقوقی را رعایت نمی کند و ندیده می گیرد و در جهت عمل به آن قدم بردارد.
در جواب کامنت ۲۶، sofi عزیز هم، جواب سوال شما با مطالب فوق مرتبط است در واقع من اینطور متوجه شده ام که عقل سلیم توسط عمل به اصول الهی است که رشد می کند. هر چه بیشتر سعی کنیم اصول الهی و اخلاقی را رعایت کنیم عقل سلیممان بیشتر رشد خواهد کرد. مثال هم که زیاد است.. ورزش کردن جهت رعایت حق جسم.. محبت کردن به دیگران… حق الناس روانی نکردن.. توجه به مبدا داشتن برای رعایت حق روح و مثالهای زیاد دیگر… مهم این است که از یک جایی شروع کنیم وگرنه راههای شروع کردن زیاد است.
حقیقتا از ارائه ی این کنفرانس زیبا ممنونم کلا متیس بلاگ برای من باعث می شود، حتی اگر هم نظر ندهم ، نظرات دوستان را بخوانم و روی مطالب فکر کنم . استفاده از کمک دیگران و مهمتر از همه فکر کردن روی مطالب معنوی باعث می شود توجهم به مطالب نفسانی و انحرافی کمتر زوم شود از زحمات شما ممنونم .
باسلام
“اینجا،هیچ چیز تحمیلی نیست. هیچ چیزی تلقینی نیست. شروع کار روی خود است. باید اصول را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و نتیجه گرفت”. این همان تغییری است که ما در حال حاضر باید به خودمان بدهیم، گذر از معنویت سنتی به معنویت فطری. این همان روش دانشجویی است، البته سختی معنویت فطری هم در این است که باید درس بخوانیم اصول صحیح الهی را درک کنیم و بدان عمل کنیم.
سلام و تشکر
-دنای گرامی، صرفِ تجربه ی احساساتی برتر، نمی تواند در ما انگیزه ی دائمی برای تلاش ایجاد کند .البته دلگرم کننده است ولی نمی توان به این انگیزه تلاش کرد.در ضمن چند مطلب کلی را به هم مرتبط نمودید که پاسخ را مشکل می کند.
-فرهاد عزیز ، بنده هم از معجزاتی هنوز خوشم می آید ، در بنده فکر می کنم برای این باشد که در پی قدرت خدا هستم و شناختم نسبت به خدا ناقص است یعنی اگر خدا معجزه ای نشان دهد وجود او را بهتر حس می کنم و دلگرم می شوم ولی در باقی موارد شک دارم که او در کنارم هست.
-د-پ گرامی سوالاتتان خیلی کلی است و کمی نا مشخص …”شناخت” طیف وسیعی دارد که ممکن است ابتدا از شنیدن یک واژه یا یک فکر ساده،بو،طعم،حس و… شروع شود و تا به آن شیء پیوستن و بالاتر ادامه بیابد،ضمناً در مورد مراحل شناخت در کتاب مبانی معنویت فطری، فصل چهارم نوشته شده است .
در مورد “اراده” مطالب زیادی در کتب است ولی برای اینکه در کاری اراده نشان دهی نیاز به “انگیزه ای قوی “و “شناخت” داریم ،زیرا کسی می تواند خلاف جریان آب شنا کند که بداند برای چه می خواهد به آن سو برود.
در مورد پرورش “عقل” بهتر است نظری ندهم.
در مورد “تعادل ذهنی” هم باید اول دید ذهن چیست که بعد بتوان به تعادل آن پرداخت.
در مورد سوالتان در کامنت ۲۷ ، فکر نمی کنم بشود کار عملی به هم ارائه دهیم،زیرا هر روحی به نحو خودش درس را می گیرد و پیشنهاد کار عملی در صورتی میسر است که فرد صلاحیت چنین تشخیصی داشته باشد.
با تشکر، میتوانید خیلی ساده راه مبارزه با نفس را بگوید؟ چگونه میتوانم انسان مو فقی در مبارزه با نفس باشم؟ من میدانم که ضعف من در مبارزه با نفس است که هر بار شکست میخورم و به خودم میگویم دفعه دیگه مبارزه میکنم و میبرم اما شکست میخورم از کمک شما ممنونم.
با سلام ” آنچه مایوس کننده است، برداشت غلط من است از اینکه میتوانم با جدیت درس بخوانم و تحصیل کنم و در عین حال تفریح کنم وقت بگذرانم و خوش بگذرانم!”
اجازه بدهید توضیح بدهم : ” لابد شما هم کسانی مثل من را دیده اید ؛ اهل مطالعه ، اهل علم اما تا وقتیکه آرامششان بهم نخورد، اهل کار تا وقتیکه ضرری متوجه شان نباشد ، اهل مبارزه با نفس تا وقتیکه خسته نشده باشند!” بنظر شما کسانی مثل من که تا وقتی مراعات قوانین اخلاقی را میکنند که بقیه مراعات کنند؛ تا وقتی معنوی هستند که بقیه باشند و تا وقتی انسانیت بخرج میدهند که منفعت مادی برایشان داشته باشد؛ اصلا معنویت را درک کرده اند( معنویت را درک کرده ام؟!)؟
تعادل ذهنی و روانی همانطور که میدانیم با ترکیب گامت آسمانی و زمینی ، برهم میخورد و همین عدم تعادل و بعبارتی درگیری درونی است که موتور حرکت است . برخی مثل من برای رسیدن به نوعی تعادل سطحی در روان خود به مسکن هایی مثل تفریحات و خوشگذرانی و مادیات از هرنوع ( پول، تشخص ظاهری و رقابت مادی اجتماعی روی میآورند)؛برخی به تحصیلات و سعی در شناختن خود و قوانین و روابط درونی و اجتماعی میپردازند و به دنبال تعادلی پایدار تر هستند ؛ اما به هر حال این تعادل چیزی است که پایدار نیست! آنچه تعادل می آورد و آنرا در حد قابل قبولی میتواند پایدار نگهدارد به نحوی که بتوان با آن کار جدی انجام داد؛ هدفی والاست چیزی که اراده عالیه را بر انگیزد؛ آنچه به انسان در سختی ها و شداید کمک میکند تا از راه و مبارزه در نرود و بماند و پایداری کند. شخصا سیستم توجه دائمی به مبدا یا مدیتیشن طبیعی را دارویی مناسب برای آن یافته ام ، زیرا تنهابا کسب انرژی مافوق علی (نیرویی که مافوق تمام علل و اسباب مادی و معنویست)میتوانم در مقابل سختی های روزگار ، وسوسه های نفس اماره و(همه آنچه محیط به عنوان مظهر و الگوی خود به رفتار انسانی ترجیح میدهد و منافع شخصی را و همه رفتارهای منفعت طلبانه و خودخواهانه را از درون و بیرون بر روانم تلقین میکند و پایداری روانی و تعادل بین حق و وظیفه را برهم میزند) ایستادگی کنم! و البته هر لحظه نفس در کمین است تا این تعادل را بشکند و به سمت خود بکشد.
Niloofar عزیز، راه مبارزه با نفس این است که آنچه که نفس دلش میخواهد و خلاف اصول اخلاقی و الهی است ضد آنرا عمل کنیم. در مبارزه با نفس، پیروز شدن و نتیجه مهم نیست. فقط تلاش کردن مهم است. از ما فقط تلاش می خواهند و تمام تلاشهایمان ثبت است. در آن دنیا به میزان موفقیت ما نگاه نمی کنند به میزان تلاش ما نگاه می کنند. به طور کلی اگر سعی کنیم هر روز از مبدا نیرو بگیریم ( با توجه) و هر روز هم توفیق مبارزه با نفس را بخواهیم قطعا کمک خواهیم شد. همانطور که در آثارالحق آمده: هر چه کوشش از طرف ما بیشتر باشد کشش از آن طرف بیشتر خواهد بود.
د-پ عزیز، به نظر این حقیر:
– منظور از بعد معنوی، برزخ و بالاتر از برزخ (جهانهای علی معنوی و جهانهای مافوق علی) است.
– به نظرم، من ما، از ترکیب روح ملکوتی و روح بشری در اولین زندگی به وجود می آید و در زندگیهای بعدی همین من است که منتقل میشود و در هر جامه ای وارد شود در کنار یک روح بشری جدید با خصوصیات جدید قرار می گیرد.
دنای عزیز، با توجه به مبدا به طور مداوم و مستمر… عمل به اصول الهی و خدمت به خلق، روح زنده ، فعال و پویا میشود.. اگر در طی روز سعی کنیم در جهت عمل به هر کدام از آن سه مورد کاری انجام دهیم روح انرژی می گیرد و حالت رخوت و رکود به او دست نخواهد داد . آن احساساتی هم که فرموده اند هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود، در اثر تداوم این کارهاست که به وجود می آید.. هر چند همانطور که دوستان دیگر هم فرمودند نباید رسیدن به این احساسات هدف باشد.. هدف فقط باید انجام وظیفه و به جا آوردن رضایت خدا باشد. از کتاب طب روح به خاطر دارید که هر نوع تعیین هدف کردن برای خود در معنویت غلط است. چون ما نمی دانیم او برای ما چه در نظر دارد….
با سلام
د-پ عزیز ،نظر شخصی بنده این است :فکر نکنم منظور از بُعد معنوی، جزء ملکوتی باشد ، به نظر می رسد بعد معنوی اشاره ای است به مکانی که روح به آنجا تعلق دارد.
در مورد “من ما” فکر نکنم منظور خود تام باشد، زیرا “خود” ،ترکیب روح بشری و ملکوتی است ، ولی “من ما” چیزی است که حقیقت ما است و تعلق به عالم دیگر دارد.
در مورد سوال آخر به نظر می رسد اینکه استنباط فرمودید من ما جزئی از روح ملکوتی است ،ابتدا باید دانست روح ملکوتی در من ما جای دارد یا اینکه من ما در روح ملکوتی تا بتوان نظر داد.
نیلوفر عزیز ،شنیده ام که دائم می گویند: اگر به نتیجه کار نداشته باشیم از شکست نا امید نمی شویم ،زیرا قرار نیست موفق شویم بلکه قرار است ابعاد مختلف وجود خود را بشناسیم و آگاهی مان را رشد دهیم.
د – پ عزیز،
در جواب سئوال ۱ از کامنت ۳۷ شما که فرمودید: ۱-آیا منظور از بعد معنوی همان جزء ملکوتی است ؟ به نظرم اگر به ادامهء همان مطلب توجه نمائید، آمده «که جای دیگری است» کامل آنرا در زیر برایتان منتقل کرده ام.
«محیط طبیعی برای زندگی روح، من ما، در بعد معنوی واقع شده است، که جای دیگری است. پس اگر جای دیگری است، ما اینجا چه می کنیم؟
من می گویم که ما از اصل خود “به زمین فرود آمده ایم” تا سیرکمال معنوی کنیم.»
لذا اینطور بنظر می رسد که محیط طبیعی برای زندگی روح، در عالم دیگری است، نه در روی زمین.
در زیر نیز بخشی از پاراگراف اولِ کنفرانس قبلی را برایتان مینویسم. که در مورد “من ما” است.
«این «ما» چیست؟ ما چه هستیم؟ ما یک روح هستیم و «منِ» ما از این روح ناشی میشود. وقتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد. پس, “منِ” ما می رود. اما این «من» هیچوقت از بین نمی رود. وقتی «من» به وجود آمد دیگر هیچ گاه از بین نمی رود. این «من» همیشه همراه ماست, خواه در روی زمین باشیم, همین «من» است. خواه به آن دنیا برویم, باز هم همین «من» است. خواه در چرخه ی زندگی های متوالی گردش کنیم – که منظورم همیشه به طریق سیر صعودی است – باز هم همین «من» است.»
در مورد سئوالات کامنت ۱۹ شما، اگر از ص ۱۱۹ گامت های معنوی را تا پایان فصل را مطالعه بفرمائید، توضیحاتش در مورد عقل بسیار جامع، کامل و راهگشاست.
در جواب د- پ عزیز که “من” ما چیست.. قسمتی از متن سخنرانی پروفسور بهرام الهی، بخش اول: روح و من آگاه را در اینجا آورده ام. اگر آن مقاله را هم بخوانید قطعا کمک خواهد کرد.
قسمتی از متن کنفرانس:
” این «ما» چیست؟ ما چه هستیم؟ ما یک روح هستیم و «منِ» ما از این روح ناشی میشود. وقتی می میریم و روح جسم را ترک می کند, حیات و «منِ» ما را با خود می برد. پس, “منِ” ما می رود. اما این «من» هیچوقت از بین نمی رود. وقتی «من» به وجود آمد دیگر هیچ گاه از بین نمی رود. این «من» همیشه همراه ماست, خواه در روی زمین باشیم, همین «من» است.خواه به آن دنیا برویم, باز هم همین «من» است. خواه در چرخه ی زندگی های متوالی گردش کنیم – که منظورم همیشه به طریق سیر صعودی است – باز هم همین «من» است. ”
با سپاس
سلام به niloofar عزیز
نقطه ضعفی که شما اشاره کردید خیلی کلی است چون ماهمگی تا گرفتار پوست و استخوان هستیم و در دنیای خاکی نفس می کشیم گرفتار مبارزه با نفسیم. منم همیشه شکست می خورم، بعد از شکست خودم را سرزنش می کنم، خیلی درونم بهم میریزد چون در کارهایی که شکست میخورم مغایر با اصول دانشگاه استاد است و کاملا هم درک کرده ام و می فهمم که کجای کارم اشکال دارد ولی متاسفانه شکست می خورم. فرمودید خیلی ساده بگیم راه مبارزه با نفس چیه؟ استاد می فرمایند: از کام گذشتن است. ولی برای از کام گذشتن هزار عالم گذاشتن( به عبارتی پنجاه هزار سال ضرب الاجل). آنچه که نفس تقاضا می کند و هوس دارد انجام ندی و عکسش عمل کنی. کل خلقت برای شناخت همین جمله است که چطور نفسمان را بشناسیم، تا بتونیم با اون مبارزه کنیم. البته استاد بارها فرموده اند و آقای دکتر هم تاکید زیادی روی مبارزه دارند که تا می تونیم از مبارزه کم نگذاریم، نتیجه کار موفقیت یا عدم موفقیت به “او” بستگی دارد. “اوست” که تشخیص می دهد که چه میزان تلاش کرده ایم، خیلی حساس است چون ظرفیت هر کسی متفاوت است و نوع عمل و نقطه ضعف هر کسی میزان متفاوتی دارد، در نتیجه وقتی دقیق می شویم واقعا می بینیم که نتیجه کار به ما ربطی ندارد فقط و فقط میزان مبارزه ای که ما انجام می دیم مورد قضاوت قرار می گیرد. در اون دنیا وقتی سرمان بلند است که ارواح دیگر می بینند که اون موقعیت سخت مادی و اون لحظه که نفس با تمام قوا حمله کرده و من گناهکار دارم مبارزه می کنم که مغلوب نشوم را تحسن می کنند. “او” خودش گفته که اگر با صداقت مبارزه کنیم قلم عف روی چیزهایی که باعث شرمندگی من در اونجا میشه می کشد. اگر گناه وزن داشت واقعا توان اینکه پلک بزنم را هم نداشتم. مبارزه کنیم حتی اگر به اندازه عدسی هم باشد، این از نظر ماکوچیک است باید دید نظر “او” چیست. فقط یادمان باشد niloofar عزیز هر بار که با عملی نفسانی مبارزه می کنیم بار دیگر نفس قویتر به میدان میاد ما نیز باید با نیروی ایمان بیشتری به مبارزه بریم. تا از این جسم خاک فارغ بشیم همینه، چاره ای نیست، بعضی اوقات حالم از دنیا بهم می خوره ولی باز یاد هدف می افتم که چرا آمده ام، باید در این آمدن چکار کنم، و نهایت برگشتم به “او” ختم میشود، به خاک می افتم و دوباره روز از نو و روزی از نو شروع می کنم .
با سلام و تشکر از ارائه این کنفراس بینهایت نیروبخش و زیبا و مفید .در مورد سوال د-پ عزیز در کامنت ۳۷ برداشت شخصی ام که شاید هم اشتباه باشد از آن بخش از سخنان جناب پروفسور الهی که مورد نظر کامنت شماست .
بر حسب برآیند مطالبی که در مورد خصوصیات دوست داشتنی ِ برزخ در کتب دیگر ایشان تابحال مطالعه نموده ام فکر میکنم که منظور از “بعد معنوی” ،برزخ به معنای عام (یعنی عوالمی که پس از مرگ جسممان ، به آنها می پیوندیم) می باشد،البته برزخ هم همانطور که در گفتارهای استاد الهی آمده طبقاتی بینهایت گوناگون و متفاوت دارد ولی بر طبق گفتاری نقل به مضمون فرموده اند اگر فرد متوفا حتی گناهکار هم باشد باز برزخ برایش بسیار بهتر از زمین است حتی اگر در زمین آنفرد پادشاهی هم نموده باشد و… ،البته اگر فرد بسیار گنهکار باشد ممکنست در برزخ هم برای اصلاح عذابهایی موقت ببیند ولی کلا ( علی رغم سطحی که در برزخ بر حسب اعمالمان در آن قرار می گیریم ) غالبا چنانکه فرموده اند محیطیست که در آنجا هر چه استنشاق می شود محبت و صمیمیت و حس کمک به یکدیگر است ،یعنی به هر تقدیر خشونت زمین را ندارد و موجودات و محیط آن بسیار خوش آیندتر و دوستانه تر و برای موجودی با شرایط ِ انسان دوست داشتنی تر است و خانه اصلی ما آنجاست ،که در کتب علمی ایی که به بررسیِ شواهد افرادی که تجربیات نزدیک مرگ داشته اند ،این حلاوت مشهودست در حالیکه آنها تنها فقط به دروازههای برزخ (عوالم معنوی) رسیده بودند و رشد و تفهیم و تفهم در آنجا بسیار سریعتر است (بطور کلی) به نظر من ، قصد آن پاراگراف جناب پرفسور الهی اینست که ما موجوداتی هستیم که خانه ی طبیعی ما عوالم معنویست (عوالم پس از مرگ) وباید سعی کنیم این خانه را با کارهایمان در اینجا برای خود بهتر و دائمی نماییم تا پس از ضرب الاجل هم بتونیم مکان مناسبتری را در اختیار داشته باشیم (طبقات بالاتر بهشت یا کمال و…) .
۲- ” من ما” به نظر من در جمله ایی که شما از سمینار نقل فرمودید با روح معادل گرفته شده است که منطقیست ، بنظرم “من ما” یعنی روح ملکوتی ایی که اثراتی از روحهای بشری قبلی ِ خود را در خود، از زندگیهای قبلی اش بر حسب اعمال و افکارش ،حفظ کرده است ، ” من ما ” به تعریف بالا ،در هر زندگی با روح بشری (که تکامل یافته ی روحهای جمادی ،نباتی ،حیوانی است ) و از”من ما” نیست ، برای تکامل یافتنش ترکیب می شود، در دنیا به این پکیج با تمام اجزایی که خودتان اشاره فرمودید ” من تام = روح ملکوتی(یا “من ما”) + روح بشری ” می گویند .
۴- در مورد سوال ۴ ،با تعریف فوق شخصا فکر نمیکنم ” من ما” فقط ذره ی الهی باشد گر چه مهمترین جزء آن است بلکه ” من ما ” را پکیجی می دانم با تعدادی قوه و … که مهمترین جزئش ذره ی الهی می باشد ، بنظرم روح ملکوتی تعریف بهتر و کاملتری از “من ما ” می باشد، مانند یک ماشین که مهمترین قسمتش مثلا موتورش است ولی نمیتوان ماشین را فقط منحصر به موتور دانست .
با تشکر از کاربرانی که به سوالم پاسخ دادند.
دوست داشتم که حتی در ته قلبم به معجزه و کشف و کرامات علاقه ای احساس نمی کردم، ولی متاسفانه با این که به قدر کافی به خود تلقین میکنم، هنوز علاقه مند هستم و مرا گرم می کند و حس میکنم ایمانم زیادتر میشود و به اطمینان نزدیک تر میشوم. ضمنا میدانم برای شاگرد راه کمال، چنین احساسی صحیح نیست و کسر شان یک شاگرد واقعی است.
این واقعاً نعمت بزرگیه که آدم در زندگی با معنویت راستین و تعالیم حقیقی مواجه بشه و اسیر دکانهای معنوی نشود. نمی توانستم تشکر نکرده صفحه را ببندم. از متیس عزیز، ۷، و همه آنانی که در تهیه این ویدئو ها و مقالات همکاری می کنند سپاسگزارم.
در مورد کامنت دوستان درباره شوق آور بودن معجزه خواستم مطلبی بگویم:
آیا چنین نیست که اگر به هستی خود در این جهان نگاه کنیم و به بودنمان در پی نیستیمان، خود معجزه ایم؟ آیا زندگی مان سراسر مملو از معجزه نیست؟ هر لحظه ای که هستیم، جریان پیدا می کنیم، حس می کنیم، درک می کنیم و … یک معجزه است. پس چرا این معجزه ما را به شوق نمی آورد؟ معجزه هستی؟ شاید شوق ناشی از همین ادراک معجز گونه هستی بود که عرفای حقیقی واصل را به پایکوبی و دست افشانی وا می داشت. شاید از همین رو بود که غم خوردن نزذ ایشان گناهی نابخشودنی بود. به راستی اگر بدانیم کجا ییم و برای چه، اگر نشانه های خدا را در ثانیه به ثانیه زندگی مان ببینیم دیگر غمی و اندوهی نمی ماند. به راستی آیا می شود معجزه ای بزرگتر از این را نام برد که ما در چنین عصری و زمانه ای خدا را یافته ایم؟
با سلام به د- پ عزیز:
من بهترین راهنمایی را در کتاب مبانی معنویت فطری مبحث ششم ( گامنت های معنوی ) دیدم که بطور تمام و کمال توضیح داده اند لطفا مطالعه بفرمایید. انشاءالله جواب کامل را بگیرید. ( در مورد کامنت ۱۸ – ۱۹ )
با سلام و تشکر از تجربیات تمامی دوستان چقدر استفاده کردم و چقدر کامنت علی عزیز در جواب نیلوفر جان به دلم نشست وچقدر منو تکون داد و. متشکرم از خدا بخاطر این همه معجزه که در کنارم هست و من باز بدنبال معجزه در جاهای دورتر میگردم.
سلام خدمت متیس و دیگر دوستان. از زحمات متیس کمال تشکر را دارم. کامنت ۹ عزیز برایم بسیار زیبا بود.ممنون.به آدمهای دور وبرام نگاه میکنم پر از سوال هستندوپرازناراحتی.از مسائل مختلفی در رنجند.دنیا در نظرشان پر از ناعدالتی است.بسیاری از آنهااز هیچ چیز راضی نیستند .هر چه دارند برایشان ناکافیست ،
و بیشتر میخواهند.به خودم میگویمای خدا جانم اگر کرم شما نبودمنهم دنیا را همینطور میدیدم.اگر خودتان این نور را در ما نگذاشته بودید از پس کداممان بر میامد تا تو را بیابیم.با اینکه چند سال است که معنویت حقیقی را یافتهام هنوز در شوکم.هر روز درسی جدید و
اینهمه دلگرمی. چه میماند برایمان جزشکر و عمل و دست به دامن شدن….
با سلام ،نیلوفر عزیز به نظر بنده ،نفس موجودی ضعیف ، ناتوان و بسیار کوچک است و مبارزه با نفس هم به نوعی آسان . مثل طبلی تو خالی می ماند که هیچ چیز جز نمایش درونش نیست .
اگر می بینیم تا این حد در مقابل نفس “عاجزیم”، دلیل بر قدرت و بزرگیِ آن نیست، بلکه دلائل دیگری دارد.
با سلام
بی نهایت تاثیر گذار بود ما واقعا” باید بدانیم برای چه آمده ایم؟ ما آمده ایم که سیر کمال کنیم پرورش فکر ودایره ادراک خود را گسترش بدهیم باتلاش برای مبازره با نفس وتوجه دایم به مبدأو آن بدون داشتن برنامه منظم غیر ممکن است پس باید برنامه منظمی برای خود داشته باشیم تا به معنویت خودمان کمک کنیم حداقل بتوان گواهینامه ابتدایی را بگیریم .
با تشکر از راهنمایی های مفیددوستان و پوزش بابت تأخیر در پاسخ به دلیل مسافرت چند روزه ، واضح تر بیان کنم مثلا برای من هیچوقت روشهای احساسی در معنویت امری جالب نبوده مخصوصا قبل از آشنایی با این تعالیم! و کلا دیگران معتقدند بنده آدم احساسی نیستم، بلکه منظورم مشکل احساسی غیر منتظره ای بود که بر روی نقطه ضعفی که از آن خبر نداشتم برایم پیش آمد و نه تنها توان مبارزه با آن را ندارم بلکه کارهایی که در گذشته به راحتی انجام می دادم اکنون متأسفانه در زندگی روزمره ام جایی ندارند.
در مورد سوال نیلوفر عزیز ،همین سوال نشان از پخته تر بودن و بیشتر مبارزه کردن روح شما نسبت به من دارد با اینحال ،فکر میکنم برای موفق بودن در مبارزه با نفس ،همین جملاتی را که شما فرمودید تک به تک باید عمل نمود .همانطور که در کامنتتان آمد :۱- “بدانیم که ضعفمان در مبارزه با نفس است “،زیرا خیلی از ما این حقیقت را نمی دانیم یا ناخودآگاه سعی میکنیم به آن فکر نکنیم. ۲- “هر بار که شکست خوردیم به خودمان بگوییم دفعه دیگه مبارزه می کنم و ««میبرم»»” . این جمله ی شما، خیلی مهم است چون اولا از ابزار تلقین به خود برای تحریک برای مبارزه ایی دیگر ،پس از شکست استفاده نموده اید و نا امید نشده اید دوما واژه ی ” و میبرم” در تلقین شماست که باعث می شود تمام توان خود را در مبارزه تان بکار ببرید یعنی مثل من از قبل شکست خورده نباشیدیکی از ویژگیهای فرد صادق بنظر من اینست که با تمام وجود با نفس اماره اش میجنگد. وقتی حس میکنم نمی توانم در مقابل نفس غول آسا و بسیار قوی تر از خودم که بسیار چه و چه است مقاومت کنم همین باعث می شود ناخودآگاه سست و ضعیف مبارزه میکنیم در اینصورت شکست را خیلی راحتتر پذیرا می شویم که سبب می شود تمام انرژی خود را برای مبارزه بکار نگیریم ۳- جمله ی “اما شکست می خورم” . همین نشان می دهد آنقدر توجه دارید که شکست خوردن خود را متوجه می شوید .من که آنقدر محو دنیا یا غرق در مشکلات روزمره ام و از نفس غافل، که اغلب حتی شکست خود را هم متوجه نمی شوم ، و این شکستها ذره ذره مرا عقب برده و وقتی به خود می آیم که خیلی از او دور شده ام .
بنظرم انگیزه داشتن برای مبارزه خیلی مهم است (این سمینار هم تاکیدشان بنظرم بیشتر بر روی آگاهی دادن برای ایجاد انگیزه برای مبارزه بیشتر می باشد) وقتی با تمام توان مبارزه کردیم و شکست خوردیم باید بدانیم که ما برنده شده ایم چون مهم پیروز شدن نیست خوب مبارزه کردنست .در معنویت همواره در حال رشدیم گاهی کندتر ، گاهی سریعتر ،همینکه ما در این زمانه ایمانمان را با کمک خدا حفظ نموده ایم بیانگر بهر حال مقداری سعی و تلاش و مبارزه موفق در ماست و نظر لطف خدا به ما و دلیلیست برای امیدوار بودن به آینده معنویمان .
با سلام و تشکر از دوستان و متیس بلاگ
در مورد سوال مربوط به عبارت “من ” ما : به نتیجه زیر رسیدم،
در ابتدا توجه شود که کلمه “ما” در سوالات مورد بحث قسمت اول کنفرانس =جمع “من” میباشد که اینجانب داخل “”
برده ام
اما گاهی مانند سوال مورد بحث در قسمت دوم کنفرانس به عنوان ضمیر مالکیت به کار رفته است وبار مفهومی ندارد
که گاهی ایجاد سر در گمی میکند.
– کلمه “من” در قسمت اول کنفرانس به مفهوم ” من تام ” یا “خود” اشاره دارد. زیرا موضوع با سوال ( این “ما” چیست ؟)( “ما” چیستیم) آغاز میشود و این سوال ، پاسخ داده میشود
اما کلمه من در اینجا به ” روح ملکوتی” اشاره دارد
زیرا موضوع بر سر محیط طبیعی زندگی روح (اشاره به روح ملکوتی دارد) است که در بعد معنوی واقع شده است .
همچنین باید به عبارت که : ” من” ( فکر میکنم به مفهوم “خود” اشاره دارد) ما از این روح(فکر میکنم به روح ملکوتی اشاره دارد) ناشی میشود” توجه شود
و همچنین گفتار (( خود ، جدایی ناپذیر از روح ملکوتی است)) – ص۵۳- راه کمال
روشن میکند که این تفکیک در اینجا به قصد روشن شدن موضوع و فهم آن برای شاگردان است
لطفا توجه شود که : ممکن است که نتیجه گیری من غلط باشد.
دوستان عزیز
در خصوص دوست داشن معجزه و هنرنمائی های معنوی حضرت شیخ در کتابشون(قسمت سئوال و پاسخها) به نکته قابل توجه ای در این خصوص اشاره فرمودند که با مطالعه و تعمق تا حدی زیادی این گرایش فروکش می کنه.
سلام
راه حق خواصی دارد، از جمله آن خواص، آیات و معجزاتش هست. اما فکر می کنم اساسا راه حق نمی تواند بدون معجزه باشد.
“او” دائما با ماست، چنانچه توجه داشته باشیم برکت حضورش را دمادم ، بارهای بار، با اموری خارج از عادیات و معمولات زندگی مان اما در خلال و ترکیب با آنها به کرات می بینیم که در صورت غفلت از پی بردن به آنها محرومیم، شاید همین نشانه ها، بخشی از معجزه دوران حاضر و نشانی از حضور دائمی “خدا” با ماست…
به برکت این حاضر و ناظر بودن، بدیهیست که معجزات با آن تعریفات و توصیفات سنتی، بیهوده و بی ثمر باشد چرا که بطور اختصاصی معجزه هر فرد متناسب می شود با سطح فهم و درکش که صرفاً برای او راه گشا و کلیدست. نا گفته نماند که با توجه به شخصی بودن این امور، بیان آن و بررسی اش توسط دیگران آنقدری نمی تواند تأثیر گذار باشد که برای خود شخص …. نتیجتا برای درک آن مانند هر کیفیت دیگری نیاز به تجربه شخصی دارد.
در پایان اضافه می کند، لازمست، حاضر و ناظر بودن رب را بعنوان یک پیش فرض در روزمرگی مان وارد کنیم، به چنین وجودی توجه داشته باشیم، درمورد علامات و نشانه هایش شک نکنیم بلکه از آنها در جهت تقویت چنین باوری استفاده کنیم.
گواهینامه ی دوره متوسطه، شامل یادگیری پایه های معنویت است. …. شروع کار روی خود است. باید {{اصول }}را درک کرد، به آنها عمل کرد و اثرات را تجزیه و تحلیل کرد و ««نتیجه»» گرفت.”
فرموده اند اصول را باید درک و سپس عمل کرد و سپس به بررسی نتایج در خود پرداخت .چکیده ی اصول اخلاق و دین (اصول عقاید) در گفتار ۱۷۸۹از آثار چ۵ ص ۶۹۳آمده است ۴ اصل است که استاد آنها را ماحصل تجربه ی یک عمر خود نام نهاده اند، اصل دوم را دو ماهی است که بدلایلی ،تقدیر برای اینکه بتوانم زندگی نمایم مجبورم نمود با تلقین و فشار ،ذهناعمل نمایم ، اصل را عینا برایتان تایپ مینمایم و اما نتیجه اییکه طبق فرموده ی گفتار بالا از پروفسور الهی از این عمل نصفه و نیمه ام در این مدت کوتاه برایم حاصل شد این بود که حس ِزندگی ام بسیار تغییر کرد و بسیار راحتتر و آرامتر و زیباتر از قبل زندگی مینمایم استاد فرموده اند :”ثانیا موجود هر چه هر زمان /نیک دان چون بد نباشد زصل آن/گر عمل بد شد کسی، بد آن عمل/ تو بکوش بر محو مثلش ماحصل /نیکوان هم هر کسی در هر مقام /گشت معروف ،بر تو واجب احترام “.
برای اینکه بتوانم در محیط کارم تعادل روانیم را از دست ندهم ،شروع کردم با خود تلقین نمودن ِاینکه همه اطرافیانم انسانهای خوبی هستند و دارند در مورد من خوب فکر میکنند و… و حتی پذیرفتم که اگر موقعیتم هم بخاطر سعایت دیگران بد شد سختی ِ حس ِمسموم بدبینی در من ،که باعث رفتارهای بدتر دیگران هم می شد هزاران برابر از داشتن موقعیت ، زجرش برایم بیشتر است پس آن را هم به جان و دل خریدم (این دیگر نهایت سعایت ِدیگران میتوانست باشد) و سعی کردم آنها را خوب ببینم .(تحلیل نتیجه) :واقعا الان دیگران مرا بسیار بیشتر دوست دارند نه تنها موقعیتم بدتر نشد بلکه موقعیت شغلی و اجتماعیم هم تقویت شده و فهمیدم درکم از زندگی بیشتر شده است چنانکه جناب پروفسور الهی در سمینار فرمودند :”فرآیند سیرکمال هم همان طور است. خوب، چرا تحصیل می کنیم؟ برای بالا بردن درک مان. وقتی درک مان را بالا ببریم، میدان ادراک مان وسعت می یابد. هر چه میدان ادراک مان روشن تر و وسیع تر بشود، خوشی، سعادت و احترام بیشتری احساس می کنیم.”. اینرا باید درک کنیم که اگر به اصلی اخلاقی عمل مینماییم درک و شعورمان بالاتر رفته است ،عجیب است که به گفته مقاله قبلی گروهی (از جمله شاید خود من )مهربانی را حمل بر ضعف یا ساده لوحی فرد گاهی تلقی مینماییم در حالیکه آنفرد با عمل به این اصل درک و فهم خود را در این زمینه شاید بالاتر از ما برده است . همانطور که بطور ضمنی از سمینار برداشت نمودم افرادی که گواهینامه ابتدایی معنوی را هنوز دریافت نکرده اند حتی در شناختن بد و خوب هم مشکل دارند:در سمینار آمده است :”این شامل تلقین اعتقاد به خدای واحد، به بقای روح در عالم دیگر و ««تلقین قوانین اخلاقی و اخلاق »»است”.که منظور از تلقین …. شاید این باشد که فرد عقلا و قلبا در این مرحله قبول می کند که چه کارهایی بد است و چه کارهایی نیک ،مثلا در جامعه واقعا دیده ام افرادی را که تضییع حقوق دیگران را واقعا از ته قلبشان زرنگی و… یک صفت برجسته میدانند، واصلا احساس عذاب وجدان هم نمی کنند که در سمینار در مورد افراد کمتر رشد یافته فرموده اند:”…آنچه می گویید منطقی است، جای بحث ندارد، اما مجبور نیستم آنچه را که می گویید باور کنم. او راست می گوید، نمی فهمد چه می گویید”.
با سلام و تشکر از همه بخصوص متیس گرامی. اما سوالی داشتم از متیس و همه کسانیکه مقاله را مطالعه می فرمایند بدین مضمون :” پروفسور الهی در بخش پاراگراف آخر چنین آورده اند (معنویت یعنی تحصیل کردن. کاملا جدی است. شما با شناخت و ادراک سروکار دارید. عقل لازم است، اراده لازم است، حداقل، مقداری تعادل ذهنی لازم است. فریب این بازارهای معنوی و مغازه های بی شمار آن را نخورید. هر مغازه چیزی برای فروش عرضه می کند)
سوام این است :” حال که معنویت چنین جدی است ؛ من برای مطالعه و پیشرفت معنویم درسهایی را دریافت میکنم و به مرور به آنها عمل میکنم و برنامه ریزی میکنم، به مرحله امتحان میرسم و در گرماگرم امتحانات عملی قرار میگیرم و برای خودم اینطور تعبیر میکنم که سختی روزگار برایم حواله میشود! این سختی و سردی چنان مرا خسته میکند که هنوز یک سوم از سال تحصیلی نمیگذرد که انرژیم تحلیل میرود و من میمانم و دروس نخوانده و تمرین نکرده؛ آیا برای ادامه دادن بعد از سختیها و امتحانات واقعی راه حلی در نظر دارید؟ چطور قبل از اینکه به سختی دچار شویم آنرا پیش بینی و پیشگیری کنیم؟ مثلا وقتی روی محبت و دوستی کار میکنیم؛ چه هدفی برای آن میتوانیم تصور کنیم و آیا باید راه بیافتیم و به زور به نزدیکانمان محبتهایی بکنیم…!؟ و از نتیجه این کارها چه چیزی را مد نظر باید قرار دهیم؟ فرض کنیم که در اثر اکثر محبت هایی که میکنیم دیگران از ما روی گردان بشوند! آنوقت چکار باید بکنیم؟!؟”
با سلام و تشکر بسیار، در مورد سوال نیلوفر عزیز و کامنتهای دوستان درباره مبارزه با نفس اماره، بنظرم هر بار که چیزی در مورد خود بفهمیم بر نفس پیروز شده ایم زیرا قدمی در خودشناسی برداشتیم. همانطور که به کرار گفته شده، مهم پیروز شدن بر نفس نیست که تلاش در مبارزه است و این تلاش وقتی معنی دار می شود که با فکر باشد، برنامه ریزی شده باشد، دقیق باشد و نتایج آنالیز شود. اگر موفق نشدن در مبارزه با نفسی را آنالیز کنم وفرضیاتی که در جوابِ چراهایی که در آنالیزم پیدا می کنم دوباره به تجربه بگذارم و خلاصه نتیجه اینها باعث شود که چیزی در مورد خودم بفهمم این خود موفقیتی بزرگ در برابر نفس است.
سلام با تشکر از متیس عزیز
آفای فرهاد گرانمایه عزیز نمیدانم شما معجزه راچگونه تصور می کنیددر حالیکه اطراف ما پر از معجزه های گوناگون است فقط کمی دقت وتوجه میخواهد سعی کنید با توجه وچشمهای باز اتفاقات روزمره اطرافتان را ارزیابی کنید درروز هزاران معجزه اتفاق می افتد ولی همه ما از کنارش میگذریم.
با تشکر از دوستان عزیز و محترم
الف ، آذر مهر ، پرواز ، ۶ ، ۲۰۱۱ ، ۳۳ ، اشکان وع علی
که به سئوال حقیر بحد توان وبا جدیت کامل پاسخ دادند نهایت استفاده را بردم گر چه هنوز به یک نظر واحد نرسیده ایم ولی در اکثر سئوالات پاسخ خود را یافتم و قدر دانی می کنم
برخی اوقات به این موضوع هم فکر کنیم که چقدر نفس حقیر و تا چه حد مقام روح ملکوتی رفیع و بلند است . اگر نفسی چنین لجباز و بی تربیت داریم روحی نیز داریم که شانیتش همان است که اشرف مخلوقات شود.
برخی اوقات به نفسم تشر می زنم و با نهیب می گویم :
مگر چه هستی ؟! صدایت را برای چه بالا میبری وقتی هیچ چیز در چنته نداری؟ !!! کی به حرفت گوش دادم موفق شدم که بخواهم اینبار هم به حرفت گوش دهم ؟ …
من اگر از پا افتاده هم شوم خدایی دارم که همراهم است ولی تو چه داری؟!!!
با تشکر از ویدیو و نظرات کاربران
با سلام
در قیاس اینطور بنظر میرسد که برای ورود به یک دانشگاه معتبر دنیوی باید در کودکی و نو جوانی جهت یادگیری تئوری دروس حد اکثر تلاش خود را بکنیم . در معنویت هم همینطور است اگر مرحله به مرحله بعد از گرفتن تعالیم سعی نکنیم بفهمیم و عمل کنیم خیلی نمیتوانیم جلو برویم علتش هم مشخص است .
همانطور که آقای دکتر الهی فرموده اند هیچکس از درس خواندن خوشش نمی آید ولی بعد اضافه کردند که چاره ای هم نداریم.
بنظر من باید در خودمان ایجاد انگیزه کنیم مثلا مرتبا مبدا و زندگی پس از مرگ را به خود یاد آور شویم و به خود مرتبا بگوئیم ما برای چه به این دنیا آمده ایم ؟به فکر یادگیری تئوری های صحیح و سپس یک برنامه ریزی جدی جهت مبارزه با نفس خود باشیم والا دشمن پیروز است .
فراموش نکنیم برای غلبه بر نفس به عقل پخته ای نیاز داریم.
iliashid محترم
خدا نکند کسی در بند گرفتاریها بیفتد گذراندن این مرحله برحقیر بسیار گران و مصیبت بار بود . واما راه حل چیست .
۱- پیشنهاد می کنم ص۱۴۲ و ۱۴۷ کتاب ملک جان نعمتی را بخوانید. انجا که می فرماید.
کسی در بند گرفتاری بیفتد….. الخ
اگر انسان محبت نکند اثر منفی انسان را تکه تکه می کند..
…… الخ
واما تجربه شخصی خودم .
وقتی گرفتار سختی شدم دو چیز را در نجات خود موثر دیدم.
۱- نگاهی به سختی های زندگی اولیاء که چه مصیبت ها کشیدند. مخصوصآ زندگی مربیان معنوی که همیشه برای حقیر الگو بوده اند و چون مقایسه فردی نا چیز با
بزرگان خطاست از این رو مسبب اصلی رااعمال خود یافتم
۲- در یافتم هر چه برای انسان حواله شود از درون خود اوست
۳-کارسازمابفکر کارماست–فکرمادر کار ماازار ماست
۴- از کوزه همان طراود که در اوست
۵- براین مبناء بود اخرالامر علت را در خود یافتم و
باشتباهات دوران گذشته پی بردم.
با ارزوی موفقیت برای شما
با عرض سلام و تشکر از دست نشانده ی عزیز، ممنون از کامنت مفیدتان.
تعبیرِ نشانه ها کاری مشکل است ، چگونه وقتی نمی توانیم مطمئن باشیم این نشانه و علامت از مبدأ است ، شک نکنیم؟
برخی اوقات هم “نا امیدی” مانع دیدن علامات و معجزات می شود، یعنی فرد باور ندارد پیامی را از “خدا” دریافت کند..
مرسی از این ویدئو زیباو پر انرژی و مرسی از همه کامنتهای دوستان که خیلی استفاده کردم در مورد “من ما” با نظر اشکان عزیز موافقم یعنی “من” که موقع مرگ میره روح ملکوتی است که اثرات روحهای بشری را با خود میبرد چون بعد از مرگ خود روح بشری وجود ندارد(روح بشری مربوط به جسم است) اگر اشتباه میکنم لطفا راهنمایی بفرمائید.
در ضمن به نظرم معجزه زمان درس های معنوی است که تا عمق روح نفوذ میکند و انرژی و گرما میدهد خدا مثل پدر و مادری مهربان که تمام امکانات را در اختیار فرزندانشان برای تخصیل قرار میدهند تمام آنچه را که برای طی راه لازم داریم(نوروهدایت و انرژی)را در اختیار ماقرار داده جای بهانه نیست اگر درست عمل نکنیم فقط شرمندگی برای روح در آن دنیا میماند…
سلام وتشکر از همه کسانیکه زحمات و مشقتهای ادراک قوانین معنویت را به رایگان در اختیار دیگران قرار داده اند
این حقیر چند نظر شخصی دارم و تاکیدمی کنم فقط بشنوید اما تا استدلالش را ندیدید مورد آزمایش قرار ندهید
من ماهمان قوه مغناطیسی است که مثل قوه درون هر ذی وجودی ، موجد حیات ، احساس وجود ، جلب منفعت و دفع ضرر و … می شود که جایگاه اصلی زندگی اش در بعد معنوی است . از آنجا که خداوند عادل و رحمن و رحیم است برای انسان یک فرصت برای شکوفا کردن تمامی ابعاد وجودش همراه با یک تبعید موقت اما لازم به جسم – محیط زمینی داده است اما ترکیب زیگوت روحی – روانی در ما همراه با بارهای علی است که از آنچه برای آن خلق شده ایم بطور طبیعی دورمان می کند . جاذبه مافوق علی همواره بر همه ابعاد وجود و زندگی ما می تابد پس سیم از آنطرف همیشه وصل است . بزرگترین معجز در این زمان همین که جاذبه های دنیوی در نظرمان رنگ ببازد و احساس نیاز به درک و عمل به تعالیم الهی در ما عطشی روزافزون ایجاد کند . در عمل برای این حقیر بهترین شکل عمل در ابتدا این بود که در فضای درونی روان خودم ، با خودم بطور مودبانه و محترمانه صحبت کنم . قبل از آن درونم «من» من فقط خواستار درک لذت و برآورده شدن خواسته هایش بود حتی در عمل معنوی نیز بجای نیت رضای خدا ، خوش نمودی و احساس خوشی و آرامش درونی برای خودش می خواست . این صحبت محترمانه باعث شد ندای درونی سرزنش کننده (نفس لوامه) بیدار شود وبا احترام اصولی را که عمل نمی کردم یا بد عمل می کردم را گوشزد کند و در کنار او یک دستیار مشاور (نفس ملهمه) برای یادآوری و تذکر اصولی که باید عمل کنم به درونم اضافه شد . رفته رفته در عمل می توانستم احترام به حقوق خانواده ، احتماع ، حیوانات ، گیاهان ، اشیا و … را با انرژی بیشتری رعایت کنم . پس از آن اینطور تصور می کردم که برای جمعیت کثیری از جمله بزرگان معنوی و دانشمندان در حال کنفرانس دادن هستم و آنها فادر به مشاهده تمام افکار و اعمال و نیاتم هستند . به این شکل ذوق و شوق بیشتری برای عمل به اصول و تحصیل معنویت بیدار شد.
متشکرم از اینکه وقتتان را در اختیار خواندن نظر این حقیر قرار دادید
با توجه به سئوالاتی که داشتم و جوابهای دوستان محترم را مطالعه نمودم مروری بر فصل ششم کتاب مبانی لازم امد که نکات مبهم باقیمانده روشن شود الحمدلله نکاتی بر حقیر منکشف شد از این قرار .
هر موجودی از عدم بوجوداید نوعی شناخت نسبت به خود دارد واقعیت اصلی هر موجودی در اگاهی او نسبت به خود خلاصه میشود
روح ملکوتی وروح بشری تشکیل موجودی معنوی میدهند بنام خود.
…… این خود پرورش و رشد خود را بعهده دارد. این رشد به فرمان عقل و نیروی اراده بوجود می اید .
منشاء مستقیم روح ملکوتی یکی از سه فضای روحانی است و از دو جزء تشکیل شده ذره الهی و عقل
عقل اعلی در واقع جایگاه ابدی اگاهی تام است اگاهی تام نوعی شناخت نسبت به خود است. .
مادر اصل جز اگاهی چیزی نیستیم . همین اگاهی تام میتواند بجائی برسد که واقعیت کل هستی را با همان وضوحی درک کند که دیگر جای هیچ مجهولی برایش باقی نماند
Dear Iliashid , My understanding from Ostad’s teaching regarding kindness is to be kind when there is a confliction or disagreement or…It’s not like we do stuff for people by force since we want to be kind toward them. Please don’t forget the GOLDEN RULE always put yourself on others shoe and try to understand their sorrow or problem or difficulty and the way they react. Not everybody knows about the reasons of everything happens to them. Since we have access to these teachings we should be more sensitive about others and their problems. So just being a good listener can be a good example of kindness. ASAROL HAG# 1 the first chapter SOLOOK specially has lots of Goftars for kindness. MY favorit is # 1 and I think I have to work on that for rest of my life. Hope this helps a little.
Thanks God because of having his attention and thank you Majnoon for your attention and kindness and guidence. بخاطر راهنمایی های دلسوزانه شما سپاسگزارم.
در سایت امده گواهینامه دوره تحصیلی شامل :
یاد گیری پایه های معنویت …… شروع کار روی خود …..
درک اصول و عمل به انها…… تجزیه و تحلیل اثرات و نتیجه گیری
است .
اگر اصول بنیادین معنویت فطری را در نظر بگیریم بنیاد
( پایه های ) معنویت عبارت خواهد بود از
۱- توجه به مبداء ۲- بکار بستن اصول اخلاقی ۳ – مبارزه با بدی
۴- رشد عقل رحمانی .
اصول طبق اصول عقاید عبارت از.
۱-ایمان بخدا ۲- نیک دیدن موجودات ۳- کوشیدن برای محو بدی
۴- عمل به انچه عاقلان نیکویش بدانند.
نکته قابل توجه این که در هر دوران در راس عاقلان مربیان واقعی معنوی طبق مقتضیات زمان ومکان و فکر بشر درسهای معنوی برای هدایت جامعه ارائه میدهد که باید بعد از درک صحیح و تجزیه و تحلیل به انها عمل نمود .
با سلام سوالات ایلیاشید عزیز را تک به تک بررسی مینمایم ۱-“…هنوز یک سوم از سال تحصیلی نمیگذرد که انرژیم تحلیل میرود و من میمانم و دروس نخوانده و تمرین نکرده؛ آیا برای ادامه دادن بعد از سختیها و امتحانات واقعی راه حلی در نظر دارید؟”. مسئله ی کمبود انرژی برای مبارزه، امریست که اغلبمان تقریبا کم و بیش با آن سروکار داشته ایم و آنرا تجربه کرده ایم ،شخصا سمینارهای جناب پروفسور الهی را بارها در طی روز میبینم و برایم به بهترین شکل ، هدفی که در دنیا دارم یادآوری می شود و انرژی برای عمل میگیرم۲-“چطور قبل از اینکه به سختی دچار شویم آنرا پیش بینی و پیشگیری کنیم؟ “بنظرم باید تمام مسایل و احتیاطها را در امورمان بکار بریم و همچنین سعی نماییم که حداقل ِ اعمال منفی را داشته باشیم تا کمترین عکس العمل بد هم برایمان ایجاد شود و با مطالعه و انجام کارهای عملی (مانند ورزشی برای روح)قبل از مشکل ،توان ِ حل مشکل و نیروی روحی روانیمان را بالاتر ببریم .۳-“مثلا وقتی روی محبت و دوستی کار میکنیم؛ چه هدفی برای آن میتوانیم تصور کنیم” .هدفمان که فرموده اند بهترست حتی المقدور رضایت خداوند و انجام وظیفه ی انسانی باشد شاید ساختن زندگی ابدیمان هم نیت خیلی بدی در کنار نیات قبلی ،فعلا در شرایط ما نباشد.۴-“و آیا باید راه بیافتیم و به زور به نزدیکانمان محبتهایی بکنیم…!؟”همیشه در مطالب راه استاد الهی به استفاده از عقل سلیم در انجام اصول اخلاقی توصیه شده ایم یعنی بهترین و عاقلانه ترین و منصفانه ترین کار ممکن در آن شرایط خاص را باید با عقلمان یافته و عمل نماییم.۵-“فرض کنیم که در اثر اکثر محبت هایی که میکنیم دیگران از ما روی گردان بشوند! آنوقت چکار باید بکنیم؟!؟”شخصا چنین تجربه ایی را نداشته ام یا خیلی خیلی نادر بوده است و آنهم شرایطی بوده که فرد محبتم را بد برداشت نموده که با حسن نیت و محبت اضافی مسئله ختم به خیر شده است اصولا تمامی انسانها و تا حدی سایر موجودات در این اصل با هم تا حدودی مشترکند ، که محبت را معمولا و غالبا با محبت پاسخ میگویند ،ولی خوب اگر کسی از محبت شما مکررا سوئ استفاده مینماید و آنرا به حساب ضعف یا نیاز شما یا … می پندارد شاید محبت مناسب برای آن فرد در آن زمان و شرایط خاص ،این باشد که رفتار متناسب و متعادل دیگری با او بدون احساس کینه و دشمنی و تلافی جویی و… تا مدتی پیش بگیریم و نتایج آنرا بررسی نماییم.
در مورد این حقیر همیشه عمل به اصول در طول زمان کمرنگ می شده بعنوان مثال قانون جاذبه را که در نظر بگیریم ، وقتی چیزی برای خوردن داخل جیبم باشد حتما آنرا خواهم خورد (جاذبه علی) اما اگر یک موضوع عملی را بخود یادآوری کنم بعد از چند روز عملم برمی گردد به حالت سابق یعنی به اندازه کافی کوشش نمیکنم(جاذبه مافوق علی) . پس انگیزه و کشش و جاذبه کافی درونم ایجاد نشده. برای این ضعف دوستان چه راهکاری دارند.
در باره محبت کردن یکی دو سال پیش کسی به من محبتی کرد که واقعا ناراحت و غمگین شدم گرچه که این احساسم از نقاط ضعف خودم بود ولی بهرحال دلخور و غمگین شدم اونموقع بود که تازه فهمیدم حتی در محبت کردن به دیگران لازمه که شعور معنویمون رو بکار ببریم و خودمون رو جای طرف بگذاریم شائنیت و موقعیت طرف رو در نظر بگیرم و خودخواهانه محبت نکنیم… اونموقع بود که تازه از بعضی کارهایی که به نظرم محبت بود و برای دیگران کرده بودم شرمنده شدم!
با سلام در مورد کامنت ۸۰ د-پ عزیز و تشکر از مطالبی که از کتب مربوط به تعالیم استاد ابرای ما می گذارند فقط اگر آدرس مطالب ذکر شده را هم برای تطابق و رفرنس ،در مطالبتان مرقوم بفرمایید بسیار باعث امتنان بیشتر است چون میتوانیم آنها را شخصا چک نماییم ،چون برداشتها میتواند متفاوت باشد. با تشکر .
مثلا در مورد اصول عقاید، که در آثارچ۵ ص ۶۹۳ آمده ، بنظرم مورد ۳ و ۴ با آنچه شما مرقوم فرموده اید ظاهرا کمی متفاوت است آنرا عینا تایپ مینمایم :۳-“ثالثا ،در هر زمان و هر مکان / آنچه نیکویش بدانند عاقلان/انتظام و حفظ آسایش شود / بهر مردم مصدرش از حق بود/تو عمل کن بر خود و بر دیگران /ضد آن چیست،دوری جو از آن”
۴- “بعد از آن هر مذهبی کردی قبول /آنکه نبود بر خلاف این اصول/ هست جایز ،لیک شرطش این بدان / با عقیده کن عمل زحکام آن/نورعلی تحقیق کرد و یافت این / جوهر ادیان باشد وز یقین”.
چون شخصا متاسفانه مطالعه ام بسیار کم است اگر آدرس مطالب را نفرمایید در مطابقت دادن آنها دچار اشکال می شوم . ولی از اینکه مطالب مرتبط را از کتب عرض می فرمایید و در این جا هم قسمتی از سمینار را چکیده نموده و برای استفاده ی ما با مطالب قبلی تکمیل نموده اید از شما متشکرم.
با در نظر گرفتن مجموعه مطالب ارزشمند موجود در این سخنرانی و سخرانی های قبلی آقای دکتر الهی، که مثل نوری بر نهال نحیف آگاهی من تابید ، توجهم به فصل اصول بنیادین کتاب راه کمال صفحه ۲۱ قسمت معنای زندگی ، جلب شد و یک راهنمایی کلی از دوستان می خواهم : اگر حقیقتا و با عزم جازم پایدار ان شا ا… تصمیم بگیریم تمام زندگی خود را صرف عمل به معنویت کنیم ( که بنظرم معنای واقعی زندگی در کره زمین همین است ) بهترین شکل برنامه ریزی برای رسیدن به توجه و عمل به اصول بطور ۲۴ ساعت در شبانه روز چیست؟ برای تحصیل یا سرمایه گذاری و امثالهم روشهای برنامه ریزی استاندارد و قابل عملی وجود دارد آیا برای عمل به اصول معنویت برنامه ریزی تمام وقت داشته اید؟ خواهشمندم اگر دوستان تجربه ای دارند در اختیارم بگذارند . قبلا از بذل توجهتان متشکرم.
نیمای عزیز و محترم انچه حقیر نوشتهام با انچه شما فرموده اید کوچکترین تفاوتی ندارد .در اصول عقاید میفرماید
اولآ ایمان بیاور زان خدا….. نوشته ام- ۱- ایمان بخدا
ثانیآموجودهرچه هرزمان نیک دان ” -۲-نیک دیدن موجودات
گرعمل بد شد کسی بد ان عمل تو بکوش بر محو مثلش ما حصل
نوشته ام – کوشیدن برای محو بدی.
ثالثآ- در هر زمان وهر مکان انچه نیکویش بدانند عاقلان..
………. تو عمل کن بر خود و بر دیگران…..
نوشته ام- عمل به انچه عاقلان نیکویش بداند.
یعنی عامل که ما هستیم باید نکات را همان طور که گفته شده عمل کنیم. برهانالحق ص۳۰۶ -برگزیده ص ۱۸۸٫
حال حقیر اینطور نتیجه گرفته ام در رآس عقلا مآمور واقعی خدا می تواند باشد که دستورات معنوی را طبق
مقتضیات زمان و مکان ارائه میدهد و مسئولیت هدایت ابناء
بشر را بعهده دارد. با تشکر از شما
merci khyli aliy.
با عرض تشکر فراوان از دوستانی که راهنمایی میکنند و سخنانشان برای من بسیار ارزشمند واقع شده و من احساس میکنم که در رسیدن به هدف اصلی که نجات روح است تنها نیستم و از _ ۶ و علی و همینطور نیما بسیار سپاسگزارم، امیدوارم من هم زمانی مفید واقع شوم.
با سلام
درجواب به سوال yyعزیزمیتوانم این تجربه را بگویم:طبق تعالیمی که در آثار استاد الهی است اگر حضور خدا را همواره در کنار خود احساس کنیم وبرای انجام هر کاری با او مشورت کنیم واز او بپرسیم که راضی است یا خیر در تمام تصمیمات زندگی خدا را دخالت داده ایم وهمواره توجه داریم این روش قلب را سرشار از انرژی میکند ودید معنوی در زندگی به انسان میدهدمثلاٌ حتی اگر میخواهم بخوابم از خود میپرسم آیا الان خدا راضی است این کار را کنم یا نه مثلاٌ بهتر است فلان کار عقب افتاده را انجام بدهم بعد بخوابم به این طریق تمام کارهای روزمره جنبه معنوی به خود میگیرد حتی در موفقیت زندگی ظاهری نیز تاثیر بسیار داردودر انتخابها وسواس ودودلی را ازبین میبرد وبه انسان اعتماد به نفس میدهدو… اینها تاثیراتی است که بنده از این روش گرفته ام
با توجه به سوال دوستمانyy مطالب زیر برگرفته از سایت استاد الهی میباشد
عمل به معنویت در زندگی روزمره یعنی در تمام لحظات زندگی حضور خالق را احساس کنیم وبه یاد داشته باشیم که تنها نیستیم ونیرویی مهربان اما دقیق مراقبمان است.وسعی کنیم در هر کاری مطابق با رضایت او رفتار کنیم. این حالت توجه دائمی به مبداانگیزه مثبت وانرژی در ما میدمدتا به خودشناسی توجه کنیم واعتماد بیشتری به رابطه خود با مبدا پیدا کنیم.همچنین توجه دائمی اطمینان وآرامش درونی مان راتقویت میکند. عمل به معنویت فطری باعث میشود کم کم حوزه ادراکمان وسیع تر وعمیق تر شود تا جایی که بتوانیم پاسخ سوالات خود را پیدا کنیم از سوی دیگر معنای دیگر معنویت این است که در رفتار خود با دیگران حقوق آنان را رعایت کنیم به عبارت دیگر آنچه را برای خود میپسندیم برای دیگران نیز بپسندیم اما این مانع نمیشود که از حقوق خود به وقت ضرورت دفاع نکنیم به طور خلاصه عمل به معنویت یعنی:در زندگی عادی وروزانه توجه دائم به درون خود(خودشناسی)به دیگران (رعایت حقوق)وبه مبدا(توجه )داشته باشیم
با تشکر از نظر لطف نیلوفر عزیز به حقیر و گفتن اینکه شما هم هم اکنون(با سوالات و کامنتهایتان)از نظر من بینهایت مفیدید،با تشکر از د-پ گرامی برای توضیحات تکمیلیشان.
در مورد سوال yy عزیز ،چون من شخصا اصولا انسان برنامه پذیری متاسفانه خیلی نبوده ام و نیستم و اصلا در هنگام تحصیلاتم هم از روی برنامه متاسفانه نمیتوانستم درس بخوانم و هر چقدر هر روز توان داشتم و مقتضیاتم اجازه می داد درس می خواندم (حال این کار خوبست یا بد یا چقدر بد است و برنامه داشتن چقدر حیاتیست یا چگونه باید برنامه ایی انعطاف پذیر طراحی کرد واقعا نمی دانم چون در همان هنگام تحصیل هم با شاگرد اولها که در مورد روش درس خواندنشان صحبت می کردم بسیاری از آنها برنامه ی روزانه ی مدونی برای درس خواندنشان نداشتندو بر حسب شرایط، محیط خانه و وضعیت روحی -روانیشان و کششان و … بهترین تصمیم را می گرفتند و شاید هم هر کدامشان به نوعی و به شیوه ی خودشان برنامه ریزی خودشان را داشتند) البته به نظرم کلا کسانی که برنامه پذیرترند نظم پذیر تر و قانون پذیرترند (بلحاظ عرفی ، اخلاقی و اجتماعی ).و غالبا چهارچوب پذیرترند و باید ها و نبایدهای دینی و معنوی و اجتماعی را بهتر قبول کرده و به آنها راحتتر تن می دهند(عموما قیود را بلحاظ روانی راحتتر می پذیرند ) بهر حال چون تجربه ایی در این زمینه ندارم ایده ایی هم در این باره ندارم . البته فهمیده ام که کارعملیهایی که تعیین می کنیم شاید به نوعی بتوان برنامه های معنوی خوبی آنها را تلقی و نامگذاری نمود.که خودشان برنامه هایی اند که بهترست در مدت تعیین شده روی آنها با تمام توانمان فوکوس نماییم چون به تجربه دریافته ام که پاداش تلاشمان در آن مقوله و در آنزمان ،صدها برابر حالت عادیست، وهمچنین منی که توجهم در روز به معنویات به زحمت شاید یکساعت ،سرجمع بشود داشتن برنامه ای ۲۴ ساعته آنچنان که شما فرمودید ، شاید قدری دست نیافتی و مایوس کننده و بلندپروازانه ممکنست باشد. ولی کلا داشتن برنامه های مدون معنوی که توسط خودمان صورت می گیرد باید به نوعی باعث تسهیل در انجام اعمال معنویمان شود در حالیکه شخصا باید یک کار عملی در مورد برنامه پذیرتر شدن در این زمینه برای خودم تعریف نمایم و برای زحمت بیشتری به ارمغان می آورند، از سوال زیبایتان ممونم.
با سلام ، در پاسخ به دوست عزیزم y.y ،بنده فقط می توانم یک تجربه تعریف نمایم :
چند روز پیش با خیالی راحت در حال فیلمِ دیدن بودم ،ناگهان برق رفت ، نگران شدم که حالا چکار کنم؟! با خود غر می زدم که من هزار تا کار داشتم ،این چه موقع رفتن برق بود ؟! گفتم بلند شوم ورزش کنم که لااقل یک کار مفید کرده باشم ،”بلافاصله” برق آمد و من دوباره با خیالی راحتتر از قبل به فیلم دیدن نشستم ولی دوباره برق رفت هر چه به خدا قول می دادم که اینبار کارهایم را انجام دهم برق نمی آمد،اینبار خیلی نگران شدم و دچار “وحشت” ،گفتم خدایا وقتی برق نیست هیچ کاری نمی شود جز صبر برای آمدن برق ، در این بی نوری چه کنم ؟!!چرا تا برق بود به کارهایم نرسیدم ؟ تمام کارهای عقب مانده ام از جلوی چشمم رد میشد و فقط حسرت می خوردم،بعد رسیدم به اینکه می گویند این دوره برای سیر کمال “استثنایی” است و با خود می گفتم چرا استفاده نمی کنی ؟! چرا قدر وقتت را نمی دانی؟ تا این نور هست استفاده کن و گر نه بعداً دچار آتش حسرت خواهی شد.
با سلام،و تشکر از کامنت ۹۰ که چقدر زیبابود،در مورد سوال “ی” عزیز در کامنت ۸۲، درخواست راهکار فرموده بودید اولا حقیر شخصا با این عمل معنوی ضعیفم اصلا در حدی نیستم که برای کسی بتوانم راهکاری ارائه دهم معذلک نکاتی به ذهنم رسید که با شما دوست خوبم در میان می گذارم.
ما معمولا یک مورد کارعملی را شروع مینماییم و می خواهیم مدت مدیدی آنرا انجام دهیم این مسئله ایجاد خستگی روانی عموما می نماید مثالی برای شما می زنم برداشتن یک جسم ۱۰ گرمی بسیار ساده است ولی اگر بخواهیم آنرا به مدت ۳ روز همانطور بالا نگه داریم درد فلج کننده ایی در عضلات خود احساس خواهیم نمود یا مثلا آلئوورا چنانکه محققین گفته اند گیاهیست با خواصی فراوان و معجزه آسا، ولی فرض کنید یکهفته فقط آلئوورا مصرف نماییم قطعا دچار مشکل میشویم در یکی از کتب پروفسور الهی به یاد دارم که نقل به مفهوم فرموده بودند که غذای معنوی برای روح هم باید دارای خصوصیاتی باشد از جمله ، تنوع، یعنی شاید بهترست یا طبیعی تر باشدکه هر چند روزی یکبار کار عمل خود را برای ایجاد تنوع در تغذیه ی روحیمان و عدم ایجاد خستگی زیاد روحی -روانی، بد نباشد مقداری تغییر دهیم .
مورد دیگر ،گاه ما بر روی یکی از صفات منفیمان کار عملی مینماییم و بعد از مدتی طبق شرحی که فرمودید یا هر پیش آمده دیگری کار کردن بر آن صفت بد را به هر دلیلی رها مینماییم می بینیم دوباره صفت بدمان عود کرده و ظاهرا به نظرمان می رسد که دوباره همان آدم قبلی شده ایم چنانکه انگار این مدتی که بر روی آن صفت منفی کار میکردیم به نظرمان هیچ اتفاق معنوی مثبتی در روحمان اتفاق نیفتاده است طبق تجربه ایی که داشته ام به این نتیجه رسیده ام که اینگونه نیست یعنی هر آینه بخواهیم باز با آن صفت منفی مبارزه نماییم این تجربه ی مبارزه ایی که داشته ایم،هر چند ناموفق ،در جنگ جدید با نفس، باعث راحتتر دست و پنجه نرم کردن مان با آن صفت می شود (شخصا موردی بود که سالها البته با انقطاع ،باآن مبارزه می کردم ولی متاسفانه مدتی مبارزه ام مانند همیشه رها شد با اینکه الان هنوز همان تمایلات بده سابق را در خودم دارم ولی حس میکنم کوله باری از تجربه در مبارزه با آن صفت باعث شده است که الان دوباره مبارزه را با اعتماد بنفس بیشتر و توانایی و راحتی بالاتری شروع نمایم اصولا فقط از ما خواسته اند در اغلب صفات بتوانیم جوانه های ابتدایی را در زمین در خود ایجاد نماییم ).
همچنین از طرفی دیگر هر مبارزه ایی که با نفس داشته ایم چه نتیجه بگیریم و چه نه ،برایمان امتیاز مثبت در عالم معنا حساب و ذخیره می شود(زیرا مهم کوششست نه نتیجه).
و در مورد ایجاد انگیزه و کشش برای عمل معنوی مشاهده ی مکرر سمینارهای پروفسور الهی که در این سایت است بسیار به من در این زمینه کمک مینماید. با تشکر.
y.y عزیز و محترم
بنظر حقیر دستورات مربیان معنوی حقیقی را انجام دادن بهترین راه برای رسیدن به هدف غائی است . یعنی همین درسهائی که می گیریم عمل کنیم . نمیتوانیم فقط بیک بعد بپردازیم ( معنوی)
و از بعد دیگر ( جسم ) غافل شویم. در اثارالحق جلد اول امده
گفتار ۷۰- جسم التی است برای پرورش روح.
// ۹۵- جسم برای روح مانند دو پامی باشد….همیشه در موازنه جسم وروح کوشا باشیم.
گفتار۹۶- سالک باید این چهار موازنه را حفظ کند.موازنه جسم، موازنه روح ، موازنه عائله ، موازنه اجتماع.
گفتار ۹۹- همانطور که موظف هستیم روحمان را تقویت کنیم، باید از جسممان هم نگهداری کنیم.
گفتار ۱۰۶- اول باید تربیت اخلاق ونزاکت ظاهری را درست کنیم، آنوقت به روح بپردازیم.
ضمنآ یکی از اصول بنیادین معنویت فطری ، توجه است یعنی
ذهن دائمآ متوجه خداست، خدارا حاضر و ناظر می داند،
رضایت خدا را می خواهد
سلام.
درجواب به نیلوفرجان کامنت ۵۸ (۶ گرامی) فرمودند اگر میبینیم در مقابل نفس اینقدر “عاجزیم”، دلیل بر قدرت و بزرگیِ آن نیست، بلکه دلائل دیگری دارد.
لطفادرصورت امکان دلایلی که به نظرتان میرسد را بفرمایید
سلام، اینکه خدا حی است وهمه جا حضوری توانا دارد را اگر به مرحله اطمینان نرسیدم ولی با ایمان میگویم . سوالی در مورد تعبیر نشانه هادارم !که در کامنت ۷۶ به آن اشاره شده که :
تعبیرِ نشانه ها کاری مشکل است ، چگونه وقتی نمی توانیم مطمئن باشیم این نشانه و علامت از مبدأ است ، شک نکنیم؟
برخی اوقات هم “نا امیدی” مانع دیدن علامات و معجزات می شود، یعنی فرد باور ندارد پیامی را از “خدا” دریافت کند..
برایم سوالاتی است
من به خیلی نشانهای واضح در زندگی برخورده ام که از اثراتش (حس وحال قلبی خودم ) مطمئن بودم پیام معنوی وحقیقی بوده ولی در عمل برعکس از آب در امده ! در حال حاضر طوری شدم که زیاد هم پیگیرپیامها نمیشوم باور ندارم که از مبدا است وروی انها فکر نمیکنم به خودم میگویم از کجا معلوم که مثل قبلی نباشد. لطفا راهنماییم فرمایید که :
۱-ایا اینها امتحان من بوده ؟
۲- اگر ان نشانه ها , واقعی واز مبدا نبوده چطور بفهمم؟
۳- آیا تعبیروتفسیر من غلط بوده که ناشی از ناپختگی من است ؟
ممنونم از نظرات همه دوستان
با سلام ،موردی دیگر که در مورد سوال نیلوفر عزیز به ذهنم می رسد این است:
اگر آلبوم جشنی جلوی شما بگذارند که خودتان هم در آن شرکت داشتید و می دانید چه کسانی در آن جشن بوده اند ، با این حال نمی توانید حدس بزنید در آلبوم چه چیز خواهید دید! حتی اگر صد صفحه ورق بزنید،باز هم از عکس صد و یکمی با خبر نیستید ،با آنکه محتوی را می دانید و افراد را می شناسید، ولی از وضعیت قرار گیری افراد در عکس با خبر نمی باشید! حال در مبارزه با نفس هم چنین است،یعنی همه چیز غیر منتظره است، شما ضعف خود را می شناسید ،فرد یا محیطی که نقطه ضعف در برابرش دارید را می شناسید، ولی نمی دانید اینبار چگونه نفس به شما حمله می کند ، یعنی درست است که هر روز می دانید در چه صحنه ای از خود ضعف نشان می دهید ولی نمی دانید چگونه؟
ضمناً از وضعیت روحی _روانی خود و اطرافیان نیز خبر ندارید و نمی دانید “امروز” در چه وضعیتی نسبت به دیروزتان خواهید بود ! ممکن است در جسم ، روان و روح ما “در هر لحظه” هزار واکنش انجام شود که ما خبر نداشته باشیم و باعث شود ما امروزمان نسبت به دیروز متفاوت باشد.این صحنه ها ظاهری مشترک دارند ولی واقعاً متفاوتند و شما هر روز بعدی دیگر از نقطه ضعفتان را می شناسید که کاملاً جدید است، ولی شما فکر می کنید این که همان بود! پس چرا دوباره باختم؟! برای همین هر روز به خود می گویید از فردا موفق میشوم، ولی می بینید که نمی شود!در حالی که ممکن است تکه های زیادی از “پازلِ” نقطه ضعفتان را گذاشته باشید، بدون اینکه خودتان هم بدانید.
در ضمن این ظاهرِ مشترک باعث می شود ما “عجز” را بیشتر در خود احساس کنیم و بیشتر به ناتوانی خود در پیشگاه الهی پی ببریم.
با سلام به آزاده عزیز:
برای درک بیشتر می خوام مبحث “انسان رو در روی سرنوشت خویش” که شامل مباحث ۱۵″، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۱۹، کتاب راه کمال” و “کتاب طب روح” را پیشنهاد کنم با تعمق بیشتر مطالعه بفرمایید. مهم نیست که چقدر طول می کشد تا مطالعه کنی، مهم این است با دقت بخوانیم و در طول روز توجه کنیم آنها را در انجام اعمالمان بگنجانیم. در ابتدا چون تجربه نداریم تشخیص نشانه ها بسیار مشکل است و شک نکن که اشتباه می کنیم، ولی با مراجعه به کتب استاد و آقای دکتر الهی اصل واقعیت نوع عمل را درک می کنیم، وقتی خودمان را در وسط گود حس کردیم و نیت و افکارمان را با دروس استاد مقایسه کردیم، اشکال کارمان خود به خود نمایان می شود و از اینجا ببعد تشخیص ما نسبت به انجام عمل متفاوت می شود، کم کم درک می کنیم و نشانه ها هم مشخص تر می شوند، نشانه و اعلائم مبدا خالی از هوس و خوشایند نفس نیست، اما علائمی که شرع، عرف، اخلاق، را در نظر ندارد حرف نفس است، اگر توجه بیشتر کنیم و افکارمان را از هوا و هوس دور کنیم تشخیص این نشانه ها مشخص تر است. چون ظرفیتها متفاوت است، لحظه انجام اعمال متفاوت، افکار، تربیت اشخاص، خانواده، نوع ارتباط هر کس با خدا، و… همه اینها متفاوت است پس خیلی لازمه که روی خودمان کار کنیم تا فکرمان به طور صحیح پرورش پیدا کنه و علائم را درست تشخیص بده. ولی نکته مشترک بین اینها، به نظر من اینه که، وقتی انسان خود را به خدا می سپارد و درک میکند خود را به خدا سپردن با تنبلی و سستی تفاوت دارد و بر عکس باید فعال و کوشش کند و نتیجه را به خدا واگذار کند می فهمد که او هم دوستش دارد و هرآنچه از خوشایند و ناخوشایند است همه به خیر اوست، نشانه ها و علائم رنگ دیگری به خود می گیرند و به چشم امتحان، بازتاب عمل، تنبیه، عکس العمل، و… به هر طریقی توجه کنیم می بینیم که خدا چقدر به ما نگاه پدرانه دارد و من گناهکار چکار می کنم. باید خدا را بیشتر در افکارمان دخالت دهیم، از خود بپرسیم، آیا رضایت خدا در این عمل هست یا خیر، اونوقت مطمئن باش که نفس ملهمه میره مشورت می کند و نفس مطمئنه جواب درست را از مبدا میگیره و انعکاس میده. کافیه این را چند بار امتحان کنیم و حس کنیم که “او” در کنار ماست و مواظب که ما اشتباه نکنیم. البته فراموش نکینم ما گرفتار نفس اماره هستیم و او ترفند های زیادی دارد و اشتباه جزء لاینفک بشر است تا گرفتار این پوست و استخوان هستیم.
در ضمن از ۶ عزیز برای مقایسه جالبی که در کامنت ۹۷ کردید بسیار ممنونم.
با تشکر از همه دوستان.در مورد کار عملی برای معنویت لطفا این مطلب از دکتر الهی در کتاب راه کمال را در نظر داشته باشید.ص ۱۲۸٫معنویت فطری در جریان زندگی روزمره انجام میشود وبا تمام زندگی مادی (از امور جزئی بی اهمیت گرفته تاتصمیم گیری های حیاتی)عجین است.معنویت اصیل امری است درونی و نه ظاهر پردازی و به نیت قلبی و چرا هایی مربوط می شود که موجب گرفتن تصمیمات و انجام اعمال در انسان است).
با سلام ، آزاده عزیز، در مورد سوالِ کامنت ۷۴ که بنده نیز منتظر جوابی هستم، مواردی که به ذهن می رسد را در اینجا عرض می نمایم :
مورد اول، شاید “صداقت” با خود و مبدأ باشد ، ما برخی اوقات اوضاع را به نحوی تفسیر می کنیم که “می خواهیم آن طور باشد” .شاید بهتر باشد، بدون هر گونه حسی ، مانند کسی که از بیرون، نظر به درون دارد ، نگاه کنیم و با خود دو مرحله را چک کنیم ( اول) اینکه از خود بپرسیم : من واقعاً “دوست دارم” این نشانه را چطور تعبیر کنم ؟ (دوم) اینکه بگوییم ، اگر خدا به جای من بود ، همین انتخاب را می داشت ؟ یعنی اول باید ” تمایل شخصی ” خود را تشخیص دهیم که “دچار اشتباه نشویم” و بعد مبدأ را “مشاور” قرار دهیم . مثلاً می خواهی جایی بروی که خیلی دوست داری ، ناگهان ماشین خراب می شود ، چون علاقه ات به رفتن است، می گویی همیشه وقتی کاری درست است مانع ایجاد می شود ، پس باید مقاومت کنم و بروم ، بعد دوباره می بینی تصادف هم کردی ، دوباره با خود می گویی خدا می خواهد ببیند من از عقلم استفاده می کنم یا حسّم ، نتیجتاً از عقلم استفاده کرده و ادامه می دهم ، بعد هم با خود فکر می کنی : چقدر توجه به مبدأ داشتم ! همه را با خدا چک کردم و انجام دادم ، پس چرا نتیجه اش این شد؟! غافل از اینکه همه را با “نفس” خودت چک کردی . صداقت چیزی است که باید در خود بپرورانیم، فکرمان را جراحی کرده و آن نقطه ی چرکی را تشخیص دهیم.
دوم ، این جمله ی گرانبها از استاد الهی است : “بهترین لذت ، ترک لذت است” ، این جمله واقعاً یک “کلید بزرگ” است ، دیروز با خود فکر می کردم چرا بشر هر چه عملی “منفی تر” باشد ، بیشتر لذت می برد ؟! (مثلاً خیانت ،غیبت ،اغفال دیگران و…) اعمال منفی به تناسبِ غلظتش ، انرژی بیشتری از جانب روح بشری به ما می رسانند که در فرد تولید ” لذت بیشتر” می کند و هرچه فردی طعم لذت ها ی معنوی را کمتر چشیده باشد، بیشتر به دنبال این لذت ها و خوراک های روح بشری می رود. پس اگر دیدیم در جایی لذت است ، “شک کنیم” . فرق انرژی روح بشری را با انرژی روح ملکوتی تشخیص دهیم و گر نه به اشتباه می افتیم. آن قدری به روح ملکوتی مان “غذا و انرژی مثبت” برسانیم که کمتر دچار “گرسنگی” شود، زیرا هر چه این فقدان بیشتر باشد، بیشتر دنبال لذت ها و تمایلات نفسانی خواهد بود. مثلاً فردی که خودخواه است، بعد از مدتی از انرژی “غیبت” دچار لذت می شود ، از اینکه “توانایی” داشته باشد زیراب دیگران را بزند لذت می برد، این عمل منفی تولید “لذتی” برای فرد می کند که شاید خود فرد هم دلیلش را نداند ! مانند “مواد مخدری” روزانه در جهت خوراکِ روح بشری استفاده کرده و هر چه هم بیشتر استفاده کند ، بیشتر خو میگیرد.
سوم ، استفاده از قانون طلایی میباشد (در هر موقعیتی خود را به جای دیگران بگذار) ،با در نظر گرفتن اینکه قضاوت بر روی “قلب” و “نیت درونی” است، نه ظاهر اعمال . مثلاً اگر با ظاهری خیر خواه و دلنشین ، به دنبال تخریب موقعیت دیگران هستیم ، بدانیم خدا به صرفِ ظاهر اعمال توجهی ندارد و ملاک قلب و نیّتِ فرد است.
با تشکر فروان از منتی که گذاشتید و از راهنمایی های مفیدتان برخوردارم فرمودید و همچنین تشکر از یادآوری بجای د-پ عزیز در کامنت ۹۴ .
حال به قسمت دوم سوال خود می رسم : دوست عزیزم ۶ درکامنت ۹۷ فرموده اند “ولی نمی دانید اینبار چگونه نفس به شما حمله می کند” در این مورد سعی ام بر این هست همیشه خودم را در معرض دید خداوند حس کنم و بخودم اجازه ندهم چه جسما چه روحا چه در خانواده چه در اجتماع کاری برخلاف اصول معنویت از من صادر بشود . اما همیشه در محیط خانواده که انگار بیشترین آزادی را به نفس خودم دادم ، دچار شکستهای پی در پی می شوم و هر بار شکست از نفس باعث می شود تا مدتی (کم یا زیاد)به حالتهای سابقم برگردم و یک آدم معمولی بشوم. حال اگر این شکست را مثل ورود میکروب در نظر بگیریم ، دوستان برای هرچه کوتاه تر شدن دوره نقاهت بیماری و بازگشت هرچه سریعتر به عرصه عمل به اصول معنوی راهکاری دارند؟
پیشاپیش از بذل توجهتان ممنونم
برای سایت متیس:
برای این که سایت شما از هر جهت موفق باشد، خوبست که به کاربران آموزش داده شود تا از میزان تعارفات با یکدیگر کم کنند واز کلماتی که معمولا برای اظهار ادب به کار میرود بیهوده استفاده نکنند. در اینجا تملق (گاهی ادب زیاد بوی تملق میگیرد)نداشتن، اظهار نظر کردن راحت و بدون رودربایستی، به کار نبردن کلماتی چون عزیز ،حقیر و امثالهم را تجربه کنیم و خیلی معنوی و راحت برخورد نمائیم نه با تعارفات همیشگی که بین مردم مرسوم است و خیلی اوقات از میزان صداقت ، صافی و بی تکلفی میکاهد.
سلام
در جواب کامنت ۹۵ به نظر بنده زمانی که یک بچه نمی تواند یک وزنه۵ کیویی را بردارد وزنه سنگین نیست بچه ناتوان است .
همچنین در جواب کامنت ۹۶ . به دنباله نشانه رفتن همانند دنبال معجزه و کشف و کرامات هست حواستان بسیار جمع باشد دنبال این مسائل رفتن ۱) مثل مواد مخدر هست ۲) نفس از همین راه وارد می شود و بر شما غلبه می کند. شما زمانی که دنبال نشانه می روید دنبال اطمینان کسب کردنید . ولی زمانی که مقداری تامل کنید متوجه می شوید که لحظه لحظه و قدم به قدم زندگی تان نشانه است . پس به دنبال چه هستید ؟ فقط نفس چند سالی (با این case) سرگرمتان کرده است و از هدف اصلی دورتان کرده .
سلام – کمک گرفتن از خدا – در هر شرایطی او فریاد رس است. انرژی مافوق علی همیشه جریان دارد.
با سلام
از دوستان بسیار گرامی ۶ و ع -علی به خاطراینکه وقت گذاشته و جواب دادند بسیار استفاده کردم وممنونم .
با سلام ، در ارتباط با سوال آزاده عزیز و y گرامی ، با مثالی می توان بیشتر توضیح داد:
مثال: شخصی را در نظر بگیرید که به هر نوع موسیقی به چشم غذا نگاه می کند و مراقب روح و روانش نیست ، در عین حال فردی دیگری که سعی می کند گوشش را تربیت کند و از هر نوع موسیقی تغذیه نکند ،اگر برای این فرد موسیقی ای با انرژی علّی بگذاریم سریعاً متوجه خواهد شد و واکنش نشان خواهد داد. به دلیل اینکه ما دسترسیِ اندکی به “روح” داریم ، نتیجتاً ابتدا مواردی را می پسندیم که “روانمان” بپسندد ، مثلاً موسیقی ای که هیجانی با بار منفی دارد بلافاصله ما را جذب می کند، زیرا “روان” ما ریشه در” روح بشری” دارد و بیشتر از موسیقی ای لذت می برد که به روح بشری غذا برساند ، در مقابل موسیقی ای که با “روح” سر و کار داشته باشد، “در ابتدا” ممکن است برایمان لذت بخش نبوده و حتی گنگ هم باشد ، زیرا این موسیقی باید از یک غشاء دیگر بگذرد تا به “روح” برسد و دسترسی به روح مشکل تر است. مگر اینکه گوش و روان خود را نسبت به این موضوع تربیت کنیم ،آن وقت ماجرا “بر عکس” می شود، یعنی اگر موسیقی ای با بار منفی “”برای مدت طولانی”” گوش دهیم(زیرا به هیچ موسیقی ای نباید تعصب ورزدید ) ممکن است عوارضی را نشان دهد.
نتیجتاً خیلی از تشخیص ها بستگی به این دارد که “چگونه خود را تربیت کرده باشیم” ،اگر خود را رها کرده و نسبت به خوراک های روان و روح خود بی تفاوت باشیم ،بعد از مدتی هیچ گونه واکنشی نسبت به انرژی های علّی نشان نخواهیم داد و توانایی تشخیص خود را از دست می دهیم ، حتی ممکن است این عدم واکنش را به افزایش ظرفیت و توان خود تعبیر کرده و از آن خوشحال هم باشیم ، با خود بگوییم :چقدر تغییر کردم ، قبلاً خیلی این نوع موسیقی یا فیلم اذیتم می کرد ، ولی الان نه ! در حالی بر عکس است هر چه فرد ارگانیزم روحی – روانی خود را بهتر تربیت کرده باشد ، بیشتر حساس می شود و گیرنده هایش فعال تر است.
حضرت علی می فرماید: بهترین اعمال آن است که کراهت دارد نفست به انجام آن.
با سلام:
خیلی خیلی عالی بود. درضمن از تمامی عزیزانی که زحمت میکشن کمال تشکر و قدردانی میکنم واقعا این سخنرانی تلنگری برای ماست تا بیدار شویم وتکانی به خودمان بدهیم. وقت تنگ است.
با سلام ،در جواب y باید بگویم که این مشکل در من هم وجود دارد.راجع به آن با دوستی صحبت کردم.ایشان به من گفتند در نظر بگیر بازیگران یک فیلم را که در صحنه در حال نمایشند.بارها ممکن است با هم دعوا کنند و….اما وقتی نمایش تمام میشود دوباره با هم مثل قبل دوستند و آن صحنه فقط برای آن لحظه بوده.با هم میخندندو شوخی میکنند .دوستم به من گفتند همه چیز مثل نقشیست در نقشها گیر نکن و خیلی نقشها را هم خودت برای خودت درست میکنی و بعد در آنها گیر میکنی.باید از نقشها زود عبور کنی.چه وقتی خوشحالی و کار خوبی کردی و یا وقتی چیزی ناخوشایندت است. من متوجه شدم و یاد گرفتم که اگر گاهی از کسی عصبانی میشوم (که آنهم مشکله خود من است)و یا اتفاقی میافتد که خوش ندارم،مثلا کسی حرفی میزند و یا …به خودم سریع میگویم درس این صحنه را بگیر و سریع از نقشها بیرون بیا.به خودم میگویم نمایش تمام شد و بازیگرها رفتند.چه فایده دارد که تا مدتها در فکرت بازیگرها را بچرخانی ،با آنها دعوا کنی به آنها حالی کنی که حق با تو بوده یا …همه صحنهای بود از شناخته خودت با خودت که چقدر پهلوانی. در معنویت پهلوان باش. ضعیف نباش که تا حرفی شنیدی ناراحت شوی و در قلبت قفسی بسازی و کسی را در آنجا حبس کنی. قفس را باز کن و همه را آزاد کن. متوجه شدهام کسی که با دیگران مشکل دارد در درجه اوّل با خودش مشکل دارد.امیدوارم در عمل همگی موفق باشیم. چرا که خیلی از تئوریها را میدانیم ولی وقتی در وجود ما ثبت میشوند که عمل کنیم.
نادر گرامی،
با نظر شما (کامنت ۱۰۲) مخالف هستم. به نظر من به هیچ وجه “ادب”، تملق محسوب نمیشود. نمی دانم چرا به کلماتی که بوی ادب و احترام بدهد آلرژی دارید!
در جواب دوست عزیز y (کامنت ۱۰۱)
البته من شکست را به چشم ورود میکروب در نظر نمیگیرم. فکر می کنم در مرحله ای که من هستم شکست خوردن از نفس طبیعی است. ولی اگر بعد از رفتار غلطمان، به خاطر بسپاریم دفعه بعد در چنان شرایطی درست عمل کنیم و درسمان را بگیریم خیلی خوب است یا اگر نفس را تنبیه کنیم که دیگر بهتر…مثلا یک چیزی که مورد علاقه نفس است را به او ندهیم. می توند محروم کردن خودمان از تفریح آخر هفته باشد یا هر تنبیه دیگری که خودمان تعیین می کنیم. ضمن اینکه اگر از کرده مان پشیمان بشویم هم عالیست.. من که از پشیمانی خیلی نفع برده ام. اگرشکست، آدم را به حالت عجز و افتادگی در درگاه خدا بیاندازد عالیست. در واقع “خاصیت” شکست همین است. فقط باید مواظب باشیم که در اثر شکست، یاس و ناامیدی نیاید. چون در آنصورت دوباره نفس از آن به نفع خودش استفاده کرده است.
از م. گرامی وکلیه دوستان عزیز به خاطر جوابی که دادند بسیار سپاسگزارم مطلبی را که گفتید کاملالمس کردم و خودم هم با مطالعه بیشتر کاملا به همین نتیجه رسیدم .
:در دنیای مادی، درک مسائل، سنجیدن خوب و بد، تشخیص حقیقت و مجاز، همگی توسط عقل انجام میشود. عوالم خواب، سیر، الهام و مکاشفه و غیره همه با احساس است. اگر عقل سلیم را در خود رشد ندهیم، درک آن چه فهمیدهایم، مشکل است زیرا ارواح منفی هم میتوانند چنین پدیده هاو صحنه هائی را ایجاد کنند. خیلی از افرادی که در راههای منحرف میافتند به خاطر دنبال کردن احساس (Emotion) است زیرا وقتی میخواهند کسی را فریب بدهند، از احساس او استفاده میکنند. اگر شخص عقل سالم داشته باشید، فریب نمیخورد. بنابر این آنچه راه درست معنوی شخص را تضمین میکند، رشد عقل سلیم است.
با سلام ، برای مبارزه با ” برخی نقاط ضعف ” (مثلاً خیانت،انتقام،خودنمایی و…) ، سه راهکار بسته به مرحله ای که در آن هستیم، “به طور مختصر” پیشنهاد می شود : (۱- بالا بردن شانیت روح ۲- تنبیه نفس ۳-وعده به نفس اماره):
مثلا افکاری در سر داری و می ترسی این فشارِ نفس، تو را وارد عمل کند. ضمناً برای انجام ندادن این نقطه ضعف ، آنچه تو را تا حال منع کرده ، چیزی جز ترس از عکس العمل یا معذوریت نمی باشد و آن “کراهت” درونت شکل نگرفته است. باید خود را متوقف کنی، ولی نمی دانی چگونه؟ در اینجا باید دید دقیقاً در کجای این طیف هستی و چقدر در مبارزه پیشرفت نمودی؟
مرحله ی ۱: اگر فرصتی کافی هست با در نظر گرفتن” شانیت روح” غرورت را بالا ببری، مثلاً دائم به خود تلقین کنی این عمل در حدّ و شأن روح من نیست و با یادآوری لذت های واقعیِ معنوی ، آن لذت را در نزد خود “خوار و بی مقدار” کنی .
مرحله ی ۲: زمانی است که نفس شروع به ” استدلال” می کند ،یعنی می خواهد از آنچه تو به آن پایبندی استفاده کرده و تو را بفریبد، به دلیل قوه ی استنباطی که نفس دارد کم کم از همان که آموختی مطالبی را پیدا می کنی که راه را برای خطایت باز کند ، می بینی در کشمکشی گرفتار شدی، از طرفی قسمتی از وجودت تو را منع می کند، از طرفی نفس مکارانه تو را با وصل پیام ها به سمتی دیگر می کشاند ، مثلاً می گوید کجا گفته شده این کار غلط است و از شما سند می خواهد یا اینکه سند می دهد، اگر بخواهی تو هم برای نفس استدلال بیاوری، باختی ، زیرا از عهده ی استدلال های نفس نمی شود براحتی بر آمد ، پس می توان به نفس گفت : اصلاً راست می گویی، این کار شاید اشکال ندارد ، ولی من برای خودم خوب نمی دانم ،دوست دارم با آنچه اشکالی ندارد هم برای تنبیه تو مبارزه کنم، برایم فرقی ندارد تو به هر چه “اصرار ” کنی، من بر خودم حرام می کنم، زیرا از تو خیری تا حال به من نرسیده ، با این کار دهانِ نفس، از طریق “استدلال” بسته می شود.
مرحله ی ۳: وقتی است که در مرحله ی عمل قرار گرفتید و دیگر فرار از موقعیت کاری سخت است ، اگر توانستید با جایگزین کردن یک لذت معنوی نفس را عقب بکشید که خوب است، ولی معمولاً چنین کاری در مرحله ی عمل بسیار دشوار است، بنابراین اینبار می توان بر عکس عمل نمود یعنی “از خود نفس کمک گرفت” . دیگر آنجا نمی توان “آتش هیجان نفس” را سرکوب کرد ، مگر با ” وعده ای نفسانی تر” ، آن قدر نفس را دچار “طمع” کنی که آتشش در آن لحظه فروکش کند و لذت آن لحظه برایش کوچک شود . بعد که از موقعیت فرار کردی، حال فرصت کافی داری که نفس را تنبیه و روح را تغذیه کنی ، آن قدر به روحت غذای مثبت و ویتامین (عبادت ، معاشرت با اشخاص مثبت ،مطالعه ،خدمت به خلق ) برسانی تا آن فشار جبران شود.
ضمن تشکر از همه دوستان برای راهنماییهای خوبشان بخصوص مجنون عزیز و محمد. در خصوص مثالی که “آسان” در پاسخ Y میفرماید مساله ای دارم که بی ارتباط با اصل مسائلم هم نیست : دقیقا به هدف زده اید پرسش هم همینجا شروع میشود بسیاری از دوست نماهای امروز هم که اطرافمان میبینیم همینطورند یعنی نقش بازی میکنند آنقدر ساده نقش بازی میکنند که معلوم میشود ته این اظهار محبت هایشان مطالبات دیگریست ؛ نهایتا خیلی رنج آورست وقتی میبینیم کسانی به افرادی نقش بازی کن معروف بشوند و این قلبا مرا میسوزاند آنچنانکه نمیتوانم بسادگی از آن بگذرم و خودم را مسئول میدانم این برداشت انحرافی از یک اصل مهم بنام “محبت ” را باز هم گوشزد کنم و در حالیکه دیگران بسیار آسان به درک آن اذعان میدارند اما در عمل جز نقش بازی کردن چیزی از آنها در محیط اطرافمان نمیبینم ؛ لازم است تا بگویم و تکرار کنم ” چنین بنظر میرسد حداقل دو مقاله اخیر یعنی : -دوری و دوستی – و – هدف از وجود بسیار به هم مرتبط هستند ؛ چطور ممکن است هدف از کمال انسان شدن باشد و ما برای دوستی مان دوری برگزینیم یا آنقدر دوست نمایی کنیم که اطرافیانمان ناچارند دوری بگزینند! این آنچیزی نیست که ما بیخیال در بند نقش ایوانمان و ریزکاریهایمان باشیم و اصل را که همان هدف زندگیمان است فراموش کنیم!
در تأیید کامنت ۱۰۲، میخواستم اضافه کنم زبان و نحوه صحبت کردن هم در هر دورانی تا حدودی تغییر میکند. مثلا در گذشته استفاده از تعارفات و لغاتی مانند حقیر و … غیره خیلی معمول بوده و شاید اگر کسی از آن استفاده نمیکرد حمل بر غرور میشد ولی در زبان امروز به ندرت از این لغات استفاده میشود و به گوش ناآشنا هستند و خیلی دلچسب به نظر نمیرسد. محتوای بیان ما خیلی بهتر میتواند حس فروتنی را نشان دهد تا استفاده از لغات فروتنانه که باعث تطویل کلام میشود.
در مورد سئوال y ….هر بارشکست از نفس باعث می شود تا مدتی ( کم یا زیاد ) به حالتهای سابقم بر گردم…
مواردی از کتاب ملک جان نعمتی،
روح در مبارزه با نفس اماره ترقی می کند نه در رفاه.ص۱۴۵
نفس را با تو سری محکوم کن ، دلیل و برهان به درد نفس نمی خورد، رو بهش نده به او بگو ای نفس من گوش بحرف تو نمیدهم.
نفس تا دم اخر با ادم است و هر چه ادم پیش برود او هم هست
. کردار یک نوع مبارزه با نفس است ص۱۵۰ .. گفنار ۹اثارالحق.
در جواب iliashid عزیز
من هدف از صحبت های دوست عزیز asan ، که با نظرشان موافق هم هستم را اینطور فهمیدم : زندگی پر است از صحنه های مختلف که باید درس آن را بگیریم که این مطلب با اصطلاح پیدا کردن نقش آن صحنه یا خوب بازی کردن نقشی که به ما حواله شده است در متن ایشان بیان شده است. یادآوری اینکه این ها همه صحنه است و وقتی به برزخ برگردیم همه اینها را چقدر سریع و گذرا می بینیم…نباید در نقشها آن قدر گیر کنیم که از ادامه بازی و یادگرفتن نقشهای جدید، صفات جدید، باز بمانیم.
این هنرپیشه بودن با آن هنرپیشه بودن و فیلم بازی کردنی که شما از اطرافیانی دیده اید فرق دارد. به خودم می گویم من مسئول تربیت کردن خودم هستم. هر کسی باید “بخواهد” که تغییر کند. اگر نخواهد هر چقدر هم شما مطالب دقیق و منطقی مطرح کنید نمی فهمد و نمی خواهد هم که تغییر کند… مثل همان نکته ای که در این کنفرانس آمده است:”او نمی فهمد”.
“ما ”وقت” نداریم که دیگران و اشتباهاتشان را ببینیم. واقعا زمان محدود است و آن را باید برای اصلاح خودم بگذارم…
همیشه افرادی که از محبت سوء استفاده کنند بوده اند یا کسانی که به جای تدبیر، از مکر و حیله استفاده کنند.. همان دوستان هم در نقطه ای می فهمند که باید روششان را عوض کنند.. شاید در این زندگی .. شاید دیرتر.. روش آنها مهم نیست. مهم این است که اگر من این تفاوت را فهمیده ام سعی کنم برای رضای خدا به دیگران محبت کنم.
ضمنا در ارتباط با همان افراد دوست نما هم درسهایی هست… اگر کسی چنین رفتاری با من نکند پس من “گذشت”، اینکه قلبم را از کینه و نفرت و انتقام جویی خالی کنم، اینکه به همان عزیزی که دارد دوست نمایی میکند( که شاید برای من از دشمنی دیدن دردناک تر است)، محبت واقعی و عمیق داشته باشم و کلا از “جنس” خدا شدن را کجا یاد بگیرم و از طریق چه صحنه ای؟ در مقابل خوبان و نیکان که این صفات من به چالش کشیده نمیشود….
خیلی خودمان را درگیر دیگران نکنیم به نظرم بهتر است.. برای همین آن درس “دوری و دوستی” هم لازم و ضروری است… در واقع به نظرم اشاره اش دقیقا به همین نکات بالا است.
با سلام در مورد سوال y عزیز شخصا وقتی به سمینار پروفسور الهی توجه میکنم و روی آن وقت می گذارم حسی از بیان جناب پروفسور الهی به من منتقل می شود که مرا از درون دلگرم میکند که کسی هست که به من در این راه کمک نماید و عمیقا درکم مینمایند برایم ملموس میکند که خداوند با مهربانی و عشق مواظبم است خطاهایم را با صمیمیت خیلی راحت میتواند ببخشد و این خداوند در عالم معنا همه کاری میتوانند برایم انجام دهند انگار باخداوند رودرویم و به مضامین سمینار دقت میکنم حسی از محبتی دوطرفه و خاص به خداوند به من دست می دهد که فرسودگی شکستهای متوالی از نفس و یاس حاصله از بدی ِ خودم را فراموش کرده و امید و نیرو برای ادامه ی راه را محبتی که او به من (کلیه مخلوق) دارد به حقیر میدهد… رابطه ی خاص و بهتری بین من و خداوند ایجاد می شود مهربانی و صفات ِ خداوند را با دیدن این سمینار بهتر درک و لمس کرده و رابطه ای بسیار محبت آمیز و بی خلل با خداوند از طریق دیدن ِ عمیق این سمینار برایم ایجاد می شود که میتوانم از طریق این رابطه ی قوی ِ ایجاد شده از خداوند در مسیر مبارزه با نفس و سیرکمالم کمک مستقیم وتاثیر گذار و قوی بطلبم مجموع این کارها برای من باعث می شود که قدرت ادامه دادن مبارزه و رها نکردنه تلاش، پس از ورود روزانه ی سمومی که شما به درستی از عمل به نفس اماره به آن اشاره فرمودید شخصا برای ِمن ایجاد شود ممونم .
با سلام.خیلی از – ممنونم.شما منظورم را بسیار بهتر بیان کردید.
شخصی بود که بعد از سالها تحصیل به خود گفت من الان آنقدر اطلاعات دارم که میخواهم دنیا را عوض کنم.و شروع کرد به تلاش .بعد از مدتی متوجه شد این کار بسیار سخت است.با خود گفت تصمیمم اشتباه بود بهتر است کشورم را تغییر دهم….بعد از مدتی وقتی دید این کار ناشدنیست به تغییر شهر و بعد به محله ،اقوام،خانواده…رسید.سالها سپری میشدند و کار تغییر هیچ پیشرفتی در هیچ کجا نداشت……در سالهای پیری وقتی که از او راجع به تغییر سوال کردند گفت که برای تغییر من باید از خودم شروع میکردم.این را درک کردم اگر میخواستم کسی را تغییر دهم باید اول از خودم شروع میکردم.و به خودم میپرداختم.
هر چقدر به عیوب دیگران نگاه کردم و درصدد اصلاح آنها بر آمدم از خودم دورتر شدم.و بدون این که متوجه شوم شروع به قضاوت آنها کردم.در نتیجهٔ قضاوت, نقاط ضعف دیگران را با نقاط مثبت خودم سنجیدم و در نتیجه خودم را هم بهتر از دیگران دانستم.سالها گذشتند و من در این زمان به این نتیجه رسیدم اگر خواستی تغیری ایجاد کنی نگاهت را از دیگران بردار و به درون خودت بینداز وابتدا از خودت شروع کن.
مرسی asan بسیار کامنت جالبی بود چه نکات ارزنده ای اشاره کردید( کامنت ۱۱۸) از سهم خودم متشکرم
با سلام و شکر از همگی : “می دانم آنچه که می گویم مایوس کننده است و خوشایند نیست. هیچ کس درس خواندن را دوست ندارد. ما از درس خواندن خوشمان نمی آید. با این حال ، بدون تلاش و بدون تحصیل، هیچ چیز جدی ای را به دست نخواهید آورد.”
میخواستم ابتدا خودم مقصودم را بیان کنم ” برای همین هم آنچه مقصود بود اول آوردم” درس خواندن در دبیرستان بسیار سخت بود؛البته برای من! چه چیزهایی باید میخواندیم ! هیچ فایذه ای نداشتند فیزیک ریاضی شیمی و زیست شناسی و…! جدی هم بودند! اما فایده اش آنروزها ملموس نبود زیرا در این دنیای مادی هنوز فکری برای امرار معاش در سرم نبود!!!؟
چرا ؟ جواب ساده است :تامین بودم؛ هرچه میخواستم فراهم!
اصلا کار معنی نمیداد و البته پول و نوع بذست آوردنش؛ نه اینکه مرفه باشم ؛ نه پدری دلسوز و مهربان بالای سرم بود و آماده میکرد.
خلاصه اینکه : اگر آنروزهای نه چندان دور نمیفهمیدم فایده درس خواندن چیست؛ اما امروز به لطف همان پدر می فهمم و شکر ؛ که میفهمم درس جدی است و میدانم در معنویت چه درسهایی را باید خواند و چطور ؛ دیگر فیزیک و شیمی و زیست و حتی نقاشی و تئاتر و… نیست چرا که اینها مال این دنیای فانیست ؛ آنجا محبت ؛ انسانیت ؛ شجاعت ؛ صداقت و گذشت است.
محبت را با تئوری نمیشود با عمل میشود فهمید خدا را شکر که به ما یادآوری میشود که باید عقل ؛ احساس را کنترل کرد و این یعنی احساس باید داشت و انسان بود و عقل آن احساس را کنترل کند.
با سلام و تشکر از نظرات بسیار مفید دوستان ،این سمینار یکی از تاثیرات عملی ایی که در زندگی من داشت مربوط به آن قسمت می شد که نقل به مضمون فرموده بودند برای فردی که در مراحل ابتدایی معنوی قرار دارد ،هر چه دلیل و مدرک بیاورید که مثلا خدایی و پیامبری و… وجود دارد نمی تواند قبول کند ،تقصیری ندارد هنوز نمیتواند بفهمد . شخصی را میشناسم که نه وجود خداوند را قبول دارد و نه پیامبران و ادیان را و در هر زمینه ایی که هر بار صحبت میکنیم آخرش بحث را می کشاند به نفی دین و خداوند و…و مارا از کشفیات تازه و بیانات به ظاهر مستدل خویش ، مشمئز و تلخکام مینمایند،هر چقدر دلیل و مدرک برایش می آورم انگار نمیتواند بفهمد خیلی از این بابت درونا ناراحت می شدم ولی با توجه به این سمینار برایم حل شد که ایشان شاید هنوز به مرتبه ی ابتدایی معنویت هم نرسیده است که بفهمد حداقل خدایی وجود دارد و دیگر از حرفهایش ناراحت نمی شوم.
همچنین باید واقعا خودمان خدا را شکر نماییم که اعتقاد و ایمان و علاقه به معنویت واقعی داریم و ازین جهت اگر این تنها نعمت زندگیمان هم باشد بنظرم باید خود را خوشبخت دانسته و خوشحال باشیم.در گذشته خداوند حالی و شوقی به مطالعه کتب استاد به من داده بودند زیاد مطالعه می کردم اتفاقی برایم افتاد و مدتی از مطالعه بخاطر مشکلات بینایی و… بالاجبار دور شدم و الان اشتیاق و علاقه ام را به مطالعه کتب متاسفانه خیلی از دست داده ام الان متوجه می شوم که چه نعمتی داشتم و حسش نمی کردم الان که آن حس را از دست داده ام می فهمم که چه نعمتی بود آن حال و اشتیاق ،پس الان برای همین نعمت ایمانی که به معنویت داریم باید خیلی شکر گزار باشیم چون بعید نیست اتفاقی بیفتد و آنرا خدای ناکرده از دست بدهیم و این بدترین اتفاق زندگی فرد میتواند باشد.ولی معمولا این موضوع را خود آنفرد در آنزمان نمیتواند بفهمد.
با سلام در مورد سوال y گرامی درباره شکست خوردن از نفس اماره و احساس یاس حاصله و… مطلبی جالب به نظرم آمد برایتان تایپ مینمایم:
نگاهی به درخت ســیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است.
بیش از حد لازم دانه دارد . ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می دهد. به ما می گوید:«اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.»از این مطلب می توان این نتایج را بدست آورد:
۱- باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل بدست بیاوری.
۲- باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب ، استخدام کنی.
۳- باید با پنجاه نفر صحبت کنی تا یک ماشین، خانه، جاروبرقی، بیمه و یا حتی ایده ات را بفروشی.
۴- باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی.
…
چرا فکر میکنیم در عالم معنویت باید غیر ازین باشد،شاید باید یک صفت را صدها بار تمرین نماییم تا جوانه ی آن در ماایجاد شود.
وقتی که «قانون دانه» را درک کنیم دیگر ناامید نمی شویم و به راحتی احساس شکست نمی کنیم.افراد موفق در هر زمینه ایی هر چه بیشتر شکست می خورند، دانه های بیشتری می کارند.
۶ عزیز کامنت ۱۱۲ برایم خیلی مفید بود اما راهکار مرحله ۳ برایم عملی نیست شاید خوب متوجه نشدم آیا فکر میکنید راه حل دیگری وجود دارد؟با تشکر
با سلام ، “۱″ عزیز ، قبلاً عرض نمایم این ها فقط در حد پیشنهاد و نظر شخصی است :
بهتر است بر روی “نقطه ضعفِ ” خود “ریسک” نکنیم، یعنی تا آنجایی که بشود سعی کنیم کارمان به مرحله ی ۳ نرسد ، زیرا همانطوری که عرض شد فرار از چنین موقعیتی کاری دشوار است و موفقیت در آن مرحله ، مستلزم یک سری “مقدمات” می باشد.
جایگاه نفس در سه مرحله ی یاد شده :
در مرحله ی ۱ ، نفس در روبروی ما ، ولی در کناره ای قرار دارد ، یعنی ما سعی می کنیم با حفظ شانیت آنرا از خود برانیم .
در مرحله ی ۲ ، نفس دقیقاً در مقابل ماست و ما با نفس برخورد شدید می کنیم و صدایمان را برای نفس بالا می بریم و از این طریق صدای نفس را کم می نماییم. زیرا نفس در این مرحله وارد استدلال شده واگر به آن میدان بدهیم ،ممکن است بازنده شویم.
در مرحله ی ۳ ، نفس را می آوریم کنار خودمان و طوری با نفس برخورد کنیم که از روی جلب منفعت، نفس به ما اطمینان کند و در حقیقت نفس را بفریبیم .در این مرحله با نفس مانند یک دوست مشاوره می کنیم. .
جلوگیری از پیش آمدن مرحله ی ۳: قبل از پیش آمدن مرحله ی ۳ معمولاً ما “”اخطار ها و علائمی”” دریافت می کنیم که اغلب هم به آن ها توجهی نداریم و فکر می کنیم اهمیتی ندارند . در حالی که این اخطار ها کمکی از جانب مبدأ می باشد و در جهت اینکه ما را متوجه عواقب کارمان در آینده کند. این اهمیت دادن ها باعث می شود یا وارد مرحله ی ۳ نشویم یا اگر هم شدیم ، ما را از آن نجات دهند . چنانچه قبل از پیشامد شرائط سخت مبارزه ، از مبدأ کمک بخواهیم امکان اینکه در پرتگاه به دادمان رسند بیشتر است، ولی کسی که هیچ اهمیتی به اخطارها نداده و توجهی نداشته ، چنین کمکی را کمتر کسب می کند. برخی اوقات ترس از از دست دادن برخی لذت ها باعث می شود ما نخواهیم که مورد کمک قرار بگیریم . در این صورت “بر روی نقطه ضعف خود ریسک می کنیم” و می گوییم شاید هم نشد . آن وقت در جایی که می بینی خیلی گرفتار شدی هر چقدر کمک می خواهی می بینی که نمی شود و بعد هم می گویی من خیلی خواستم ولی نشد ! گرچه هر زمان کمک بخواهیم به نفعمان است ،ولی بهرحال کمی برای کمک خواستن دیر اقدام نمودیم زیرا که آنچه نفس به سرمان آورده را با چشم دیده ایم و همه در موقع افتادن کمک می خواهند . ایمان آن است که احتمالِ “یک درصد” برای سقوط هم باشد، بر روی ایمانمان ریسک نکنیم. اگر لااقل قبل از آن زمان آن قدر جرآت داشته باشیم که کمک بخواهیم ، حتی اگر نتوانستیم مبارزه کنیم و جلو رفتیم، احتمال جلب کمک مبدأ بیشتر خواهد بود و در پرتگاه به دادمان می رسند.
برای استفاده از هر راهکار مبارزه با نفس ،یک مقدار روانشناسی و خودشناسی لازم است ، یعنی حداقل یک شناخت نسبی از خود داشته باشیم بهتر می توانیم تشخیص دهیم کدام ممکن است بهتر عمل کند.
با سلام ، در مورد راهکارهای دیگر که سوال فرموده بودید:
۱- به تعویق انداختن : یعنی به جای آنکه چیزی را جایگزین نماییم ، آن خواسته را به تعویق اندازیم . فاصله ی زمانی “با رعایت احتیاطِ لازم” باعث می شود نفس بیشتر دستش را برای ما رو کند و ما بیشتر متوجه عواقبِ کارمان شویم .
۲- ایجاد دلزدگی : گاهی اوقات می بینی که حتی با وعده و تأخیر نفس آرام نمی شود ، در آن زمان اگر بلد باشیم با دادن چیزی “شبیه” به آنچه نفس خواسته، نفس را دلزده کنیم .
۳- افراط : در برخی موارد می توان از افراط برای دوریِ نفس استفاده نمود. این مورد در مواقعی است که افراط خطرِ خاصی برای ما نداشته باشد .
۴- ایجاد شوک : این حالت را حتماً تا حال تجربه نمودید که زمانی در اوجِ خواستن نفسانی باشید، ناگهان با شنیدن یا دیدن چیزی یا فکری ناگهانی ، دچار شوک شده و آن لذت را فراموش کنید، مانند تلنگری که ما را بیدار کند.
۵- ایجاد شرائط نامساعد : برای هر عملی که نفس خواهان آن است شرائطی نیاز می باشد ، با علم به این موضوع می توان با بر هم ریختن شرائط ، راه را به روی نفس ببندیم.
۶- پیدا کردن عوامل تشدید : اگر دقیق باشیم متوجه می شویم چه عواملی روی نقطه ضعفمان “اثر تشدیدی” دارند ، اگر بتوانیم آن ها را پیدا کنیم ، می توانیم احتمال وقوع را کم نماییم.
۷- استفاده از نقطه قوّتِ دیگران : از کسانی که می دانیم که در نقطه ضعفِ ما ، قوی هستند و در ما ایجاد انگیزه ی مبارزه می کنند ، استفاده کنیم .
۶عزیز،از توضیحاتتان متشکرم به نکات جالبی اشاره نمودید که البته بعضی را تجربه نموده ام و اما در مورد مرحله ۳ در کامنت ۱۱۲ که به نظرم عملی نمیباشد یا مشکل است،راهکارهای۵ و۶ و۷ در کامنت ۱۲۵ مفیدتر و عملی تر بنظر میرسند.
همانطور که آقای دکتر فرموده اند :”معنویت یعنی تحصیل کردن. کاملا جدی است. شما با شناخت و ادراک سروکار دارید. عقل لازم است، اراده لازم است، حداقل، مقداری تعادل ذهنی لازم است.”
دوست عزیزم ۶ بنده فکر می کنم نکته ای که در ابتدای کامنت ۱۲۴ اشاره نموده اید بسیار قابل توجه است:”بهتر است بر روی “نقطه ضعفِ ” خود “ریسک” نکنیم، یعنی تا آنجایی که بشود سعی کنیم کارمان به مرحله ی ۳ نرسد” . بنده این موضوع را بارها تجربه نموده ام و معمولا وقتی که “”اخطار ها و علائمی”” را دریافت می نمایم، چنانچه اراده به خرج دهم با کمک خداوند مرحله ۳ به وقوع نمی پیوندد؛ البته “برخی اوقات ترس از دست دادن برخی لذت ها” کار را سختتر می نماید اما معتقدم باز هم اگر از قبل همیشه از خدا خواسته باشم که مرا در این مبارزه کمک نماید، حتی در آخرین لحظات کمک می رسد اما اگر نسبت به نقاط ضعفم بی توجه باشم و از قبل فکری برای آن نکرده باشم و یکدفعه در موقعیت مبارزه با نفس قرار بگیرم معمولا خیلی دیر می شود و متاسفانه شکست می خورم.
از ۶ متشکرم برای توضیحات کامنت ۱۲۴
مثالی که زدید دقیقا برای من هفته گذشته اتفاق افتاد، خدا هر چه به من گوشزد کرد و نفس ملهمه هم تمام توان خودش را گرفت سرزنشم کرد (بارها و بارها) ولی من حرفش را نشنیدم و فقط خواسته نفس را انجام دادم. دقیقا عواقب کارم را نفس ملهمه بهم می گفت، ولی من تسلیم نفس بودم. بارها خدا از آن موقعیت نفسانی نجاتم داد ولی من باز نمی فهمیدم، و ادامه می دادم، اما می دونستم یه جایی گیر می کنم و از خدا کمک می خوام و “او” دیر بدادم می رسد، مثل اینکه هر چه بچه را نصیحت می کنی و گوش نمی دهد و همه اش تلاش می کند که به اون حرکت نفسانی برسد و چاره ای نمی ماند که فقط باید بایستی و نگاه کنی که خودش تجربه کند و تو از دور مواظب باشی که وقتی به اشکال خورد نزاری بیشتر ضرر کند و بدادش برسی، خدا هم همین کار را کرد. وقتی به اشکال خوردم فهمیدم که خدا هم الان گوش به حرفم نمی دهد، دقیقا این را حس کردم. دو شبانه روز تلاش کردم و التماس کردم تا راضی شد کمکم کند، البته این نهایت لطفش بود. من می دانم که “او” همیشه و در همه حال مواظبم هست. نکته بسیار بسیار دقیقی اشاره کردید، چون خودم این را تجربه کردم البته هزینه معنوی سنگینی برایش پرداخت کردم ولی دقیقا درک می کنم که چه فرمودید. قبل از وقوع حرکت نفسانی خدا هزار عامل پیش آورد که جلو گیری کنم، و دقیقا هم می دانستم که این دست نوازشگر خداست و اوست که همیشه در کنارم هست برای راهنمایی و دستگیری، امان امان از نفس وقتی حمله می کند، واقعا هیچ چیز براش مهم نیست و برای رسیدن به خواسته اش، سن، موقعیت اجتماعی و معنوی، کوچیک و بزرگ، شخصیت فرد،و… در نظر نمی گیرد. آخرش هم بهم جواب داد می خواستی گوش ندی. من ماندم و هزینه خیلی سخت معنوی و افکار پشیمان. از شر نفس فقط به تو پناه می بریم ای خدا، کمکمان کن و تنهایمان نگذار.
این درس ها،این گنجینه های معنوی بی نظیرند .ممنون…
بی نهایت سپاسگزارم
بسیار خوشحالم که امکان استفاده از این مطالب را دارم و میتوانم از این طریق به مسائل پیچیده معنوی دسترسی پیدا کنم
ba salam man az inke tavanestam emroz in dars ra begiram khoda ra shokr mikonam albate be lotf khoda name in sait be gosham khord dosti ke raje be in dars sohbat mikard migoft khastan az khoda enheraf ast vali man migoyam magar mishavad ensan khaste nadashte bashad dostam migoft hata arezoy salamati enheraf ast vali be nazare man darse aghaye dr Elahi in ast ke faribe rahaye enherafi ke mara be har dalil tatmi konad enherafist mamnon
سلام
هزار ان مرسی إز زحمات پورفسور الهی
هم بار با گوش دادن درسها یک نکته توجه ام را جلب می کنم که عملا بسیار بزرگ است و مشکل خودم را اشکار میکند و مرا به شوق و ذوق و کار کردن روی خودم وأدار میکند حس میکنم اثر خدای را تشکر إز متیس بلاگ
سلام.
امکان قدردانی از قرارگیری این ویدئو در سایت میسر نیست.
از صمیم قلب آرزو میکنیم تعداد بیشتری از سخنرانیهای پروفسور الهی در سایت قرار گیرند.
با سلام.
یکی از زیباترین جملات این کنفرانس ، بخشی است که درباره احساساتی که شخص در اثر عمل به معنویت تجربه میکند، توضیح میفرمایند. واقعاً زیبا و دوستداشتنی است. عمل به چنین معنویتی ، چنین راه خداپرستی، تمام کمبودهای زندگی مادی و معنوی انسان را جبران میکند. و این دلیل اصلی اینست که فردی که به این طریق سیر کمال مینماید دیگر دست بردار نیست و مدام میخواهد ادامه دهد.
…اودیدم هر چه بیشتر توجه می کنم ، افکارم بیشتر در این که باید عقل سلیم مان را پروش دهیم قرار می گیرد. وتا حد بیشتری به واقعیت فکر می کنم ودیده ام هرچه بیشتر به او فکر می کنم واز او کمک می خواهم وجود او را بیشتر حس می کنم . (نه اینکه او نیست ، هست .) مگر نه اینکه هدف از آمدن روی زمین رسیدن به شناخت خود وخداست. خواندن کامت ۱۲۸٫ دوست عزیزمان را من هم تجربه کرده ام. زمانی که یک نفس می اید. وکاملا مرا در خود می گیرد. حس می کنم که این فکر مرا ناراحت می کند گاهی نمی دانم وگاهی می دانم که از نفس است. چند روز پیش همین اتفاق افتاد چند روزی بود که از دست کسی دلخور شده بودم. وهر چه سعی می کردم ان را کنار بزنم نمی توانستم تا اینکه یک جمله از استاد برایم امد. البته این را بگویم چون جمله را به فرانسوی خوانده بودم زیاد معنی انرانفهمیدم. تا بالاخره اخر شب برای ترجمه ان از کسی کمک گرفته. ودیدم که گفته اند. ( چه خوشبختی که در بزرگسالی. مثل بچه ها باشیم). دیدم که بچه ها همه چیز را فراموش می کنند و چیزی در دیشان نمی ماند نمی توانم إحساسم را بیان کنم. دیدم همه چیزی که دور وبر مان پیش می اید. وقت برای درس وشناخت خودمان است. واز همه مهمتر وقتی از او کمک میگیرم امکان ندارد. که کمکمان نکند. ودر کنفرانس هدف از وجود گفته اند (در اثر شناخت احساساتی را تجربه می کنید که هـیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین ان شود).
أیا هـیچ لذتی با لاتر از این است که ببینیم دایم ما را در پناه خودش دارد. دیگر سختی ها سختی نیستند. بلکه. شناخت خود. وپاک کردن. حجاب نفسمان است تا بتوانیم به اون جایگاهی که برایمان تعین کردهاند برسیم.
با عرض سلام و تشکر إز متیس،
۶ گرامی إز کامنت هایت بسیار استفاده می برم ممکن است انچه در کامنت ۵۸ که اگر می بینیم تا این حد در مقابل نفس “عاجزیم”، دلیل بر قدرت و بزرگیِ آن نیست، بلکه دلائل دیگری دارد.
این دلائل دیگه چیست؟ أیا إز عدم بی ارادگی است و أیا إز ناپختگی أم ناشئ می شود ؟ که تا این حد به نفسم پر و بال می دهم ؟
باسلام وتشکر سوالی دارم که ذهنم رابخودمشغول کرده درکنفرانس آقای دکتر به حداقل تعادل ذهنی اشاره کردند حال چگونه این تعادل ذهنی بوجود میاید ممنون میشم راهنمایی بفرمایید .
.
(می دانم آنچه که می گویم مایوس کننده است و خوشایند نیست. هیچ کس درس خواندن را دوست ندارد. ما از درس خواندن خوشمان نمی آید. با این حال ، بدون تلاش و بدون تحصیل، هیچ چیز جدی ای را به دست نخواهید آورد. اما وقتی پیشرفت کنید، وقتی در مسیر کمال جلو بروید، با رشد عقل سلیم تان، در اثر شناخت، احساساتی را تجربه می کنید که هیچ احساسات دیگری نمی تواند جایگزین آن شود).
با سلام خدمت همگی دوستان متیس:
بدون تلاش وبدون تحصیل ،هیچ چیزی را به دست نخواهید اورد. واین جمله ای است که برای پیشرفت باید به عمل بگذاریم. گاهی وقتها ویا بهتر است بگویم بیشتر وقت ها فشار نفس اینقدر قوی است که یادم می رود کجا هستم ودر اینجا هدفم چیست واسیر ان می شوم. وبر گرداندن ان به مسیر اصلی (هدف وجود روی زمین ) را فراموش می کنم ، واینجاست که هیچ نیرویی جز انرژی فراعلی نمی تواندکمکمان کند.
مدتی است در گیر این انرژی منفی زمینی شده ام ویادم می رود که ، بعد از تلاش خودم باید منتظرنظر رضایت او باشم ،وسختی مبارزه اینجاست.
با سلام به همگی دوستان
برای زندگی هر موجودی محیط طبیعی مناسبی وجود دارد و فقط در محیط طبیعی اش است که خوب زندگی می کند که آن را محیط اصلی می نامیم. محیط طبیعی برای زندگی روح، من ما، در بعد معنوی واقع شده است، که جای دیگری است. پس اگر جای دیگری است، ما اینجا چه می کنیم؟
امروزکه مجدا این کنفرانس را گوش می کردم این متن برایم کمی روشن تر شد پس چرا ما اینجا هستیم ،. همان طور که گفته اند اینجا موقت است وبرای مدت کوتاهی اینجا هستیم ،. یعنی مثل روزی که به مهمانی می رویم وشب بر می گردیم هر چقدر در ان مهمانی به ما خوش بگذر ویا بد ، می گذرد، فقط اثر اعمال ان روزمان روی خودمان ودیگران تاثیر می گذارد. پس باید به این درک وحس برسم که اینجا را برای پروش روحم باید بگذرانم نه سختی های ان ناراحت شوم نه خوشی های ان سرگرمم کند ،. پس کمکم کن ،از من حرکت از تو برکت تا این چند روزه را با نیت رضایت بگذرانم.
با سلام خدمت همگی :
چرا درس خواندن اینقدر مشکل است ، وقتی به این مسئله فکر میکنم می بینم که مهمترین واولین چیزی که باعث این فراموشی برای من می شود. نفسم است چون اوست که نمی گذارد درست ببینم که در این مدرسه زندگی امده ایم که درس بخوانیم ومراحل تحصیلی را طی کنیم ، ولی متاسفانه وقتمان را در زنگ تفریحات این مدرسه می گذرانیم وفکر می کنیم زندگی در اینجاست فقط برای لذت وخوشی سرگرمی و وقت گذراندن و موقع امتحان (عمل) کم می اوریم وگله وشکایت ،نا شکری ، بی میلی ، افسردگی ، ،،،،،،،،،،،،،،،،،،. می کنیم.
اگر بتوانیم کمی اراده کنیم و حرف شنوی و با مطالعه (مطالب درسی روحمان )ویاداوری وتلقین انها می توانیم این انگیزه حضور در روی زمین را برای خود پر رنگ تر کنیم.
به امید روزهایی که که بتوانیم به این اصل مهم بیشتر پی ببریم ، درک کنیم ، وعمل کنیم.
با عرض سلام
نفس اینقدر زنگ و گوش بزنگ است که اگر بدون توجه به حضور اون سیاله الهی نباشیم ما را با خود به جاهایی که مورد توجه او است یعنی خوشی ولذت و ،،،،،،،،،می برد وساعتها ویا روز ها را با بی خبری از خود واقعی مان و علت حضورمان در روی زمین دور می کند. من به شخصه اگر خود را در طول روز با توجه ( فکر و ذکر ،مطالعه مطالب معنوی توجه به حضور او وحاضر وناظر دانستن او )و ،،،،،،، نباشم در دست نفسم اسیر خواهم بود. با وجود همه اینها حتی زمانی هم که می بینم این نفس است که فرمان روایی می کند با ز هم مبارزه با ان سخت است. مگر خودش کمک کند.
با عرض سلام واحترام به همگی دوستان و متیس گرامی :
مراحل تعلیم وتربیت استاد الهی در هر زمان بنا به تشخیص شان مطابق با شرایط ان زمان بوده ،ولی دید ه ام هیچ گاه دستمان را رها نکرده ا ند و الان با شرایط حاضر ، دیگر این خودمان هستیم که باید خودمان را در جریان بگذاریم و این اموزش روحمان را برای گذراندن پایه های سیرکمال روحی مان به تعویق و یا بی مبالاتی نگذرانیم.
مراحل ابتدایی و متوسطه را گذرانده ایم و وارد مرحله دانشگاهی شده ایم.
بسیار عالی و با تشکر از زحمات