اثبات وجود خدا (۳): پرورش دید

22 ژوئن, 2011
 
نوشته: سُوفی لُوسُور

پاسکال حق‌داشت، دلایل مبنی بر وجود خدا برای معتقد کردن افراد بی‌ایمان کافی نیست. برای شناخت وجود خدا به چیزی بیش از «استدلالات منطقی» نیازمندیم. حال باید دید آن چیز چه می‌تواند باشد؟ استاد الهی، در فصل اول کتاب معرفت‌الروح « ندای وجدان» را به عنوان ابزاری درونی در نظر می‌گیرد که می‌تواند به وجود خدا گواهی دهد. منظور از «ندای وجدان» چیست؟ منشأ آن چیست و چگونه می‌تواند ما را به شناخت وجود خدا رهنمون کند؟

واژه‌ی «وجدان» معمولاً به قسمتی از ذهن اشاره می‌کند که به ما می‌گوید آنچه انجام داده‌ایم یا آنچه نیت انجام آن را داریم، صحیح است یا خیر؟ در مشی فکری استاد الهی توانایی تشخیص اعمال اخلاقی متعلق به روح ملکوتی است که قسمتی از فردیت انسان را تشکیل می‌دهد. روح ملکوتی در حقیقت عهده‌دار تغذیه و پرورش قوه‌ی ادراک معنوی است. ادراک‌های معنوی متفاوتی وجود دارند که هر یک به صورتی به واقعیت فراگیر حضور الهی اشاره می‌کنند. از دیدگاه استاد الهی، روح ملکوتی که در ساختار روان انسان نقش دارد، مستقیماً از مبدأ الهی منشأ گرفته و طبیعتاً به سوی مبدأ گرایش دارد، همان‌طور که لاک‌پشت‌های دریایی به محض بیرون آمدن از تخم به طور غریزی راه دریا را در پیش می‌گیرند. روح از مبدأ الهی صادر شده، و حامل اثر ابدی الهی است، اثری که او را به سوی معنویت سوق می‌دهد و به او امکان درک حقایق الهی را می‌دهد.

وجدانی که برخاسته از روح ملکوتی است و وجود خدا را تصدیق می‌کند، به وجدان اخلاقی که هنگام انجام عمل نامناسب یا هنگامی که نیت انجام عمل نامناسبی را داریم و ما را ملامت می‌کند، محدود نمی‌شود. از نظر استاد الهی این قوه به طور وسیع‌تر به نفس ملهمه و مطمئنه نیز مربوط می‌شود. نفس ملهمه، الهامات مفید برای پیشرفت در فرایند سیرکمال را در اختیار ما قرار می‌دهد و نفس مطمئنه، آنچه توسط نفس ملهمه گفته شده است را تصدیق و ما را از حقیقت آن مطمئن می‌کند. بدون این تأیید درونی، چگونه می‌توان به درک حقیقت رسید؟ افلاطون معتقد است که شناخت حقیقت در واقع بازشناختن آن است. یعنی تا دروناً ندانیم که گفته‌ی کسی حقیقت دارد، تا هنگامی که فقط حرف او را می شنویم ولی در درون خودمان مطمئن نشده‌ایم که حقیقت دارد، گفته‌ی او برای ما حقیقت نخواهد داشت. این شناخت درونی تنها در صورتی حاصل می‌شود که قوه‌ی بازشناختن و تصدیق آن حقیقت در ما وجود داشته باشد. این موضوع برای اثبات وجود خدا که در عرفان حق نامیده می‌شود نیز صدق می‌کند. در واقع، شناخت خدا، بازشناختن اوست یعنی توانایی شناختن او از طریق یکی از مظهراتش.

در معنویت، افرادی هستند که به کسی که او را مظهر خدا می‌دانند، ایمان می‌بندند. برای مثال، در زمان حضرت مسیح، تعدادی از افراد مسیح را مظهر خدا می‌دانستند و تعداد دیگری او را به این مقام نمی‌شناختند. علت این تفاوت بینش چیست؟ این تفاوت قابل قیاس با تفاوت بینش یک فارغ‌التحصیل رشته‌ی پزشکی و یک دانشجوی سال اول پزشکی است. وقتی یک عکس ریه را به هر دو آنها نشان بدهیم، هر دو به یک تصویر نگاه می‌کنند ولی یک چیز را نمی‌بینند. واضح است که برداشت یک فارغ‌التحصیل پزشکی قابل اعتمادتر است، زیرا که او در این زمینه آموزش بیشتری دیده و فراست بیشتری کسب کرده است. شناخت خالق نیز موضوعی درونی است. استاد الهی می‌گوید: «حق در همه چیز هست. تا حق وجود نداشته باشد اشیاء موجودیت و ثبوت ندارند، منتها چشم حق بین لازم است که حق را تشخیص دهد». بنابراین مسئله‌ی اصلی، یافتن دلایل وجود خدا نیست، بلکه باید دیده‌ی حق بین را در خود پرورش دهیم.

ملک‌جان نعمتی می‌گوید: «غبار نفس است که نمی گذارد خدا را بشناسیم». این مطلب به طور روشن نشان می‌دهد که مانع اصلی در راه خداشناسی نفس اماره است. در اصطلاح می گویند هوای نفس انسان را کور می‌کند. عصبانیت نمی‌گذارد که بدون غرض حد حقوق خود را تشخیص دهیم. ناشکری مانع از دیدن نعمت هایی می‌شود که از آنها برخورداریم. حسادت سبب می‌شود که روی صفات منفی افراد(هر چند ناچیز) تمرکز کنیم. خست طبع سبب می‌شود متوجه احتیاجات دیگران نشویم و مثال‌های بسیار دیگر. نکته مهم این است که هر وقت بر خلاف انسانیت رفتار کنیم، و به خودخواهی و تمایلات منفی خود فرصت عمل بدهیم، غبار غلیظی جلوی دیدمان را می‌گیرد و مانع از خودشناسی می‌شود.

وقتی متوجه شویم که نفس اماره‌مان مانع مشاهده خالق می‌شود، راه حل برایمان واضح می‌شود: باید به آنچه استاد الهی آن را مبارزه با نفس می‌نامد، اقدام کنیم. به طور خلاصه، این مبارزه مستلزم کوشش مداوم برای مهار کردن انگیزش‌های منفی مثل حسادت، حرص، خشم، کینه و غیره‌ است. بدین معنی که باید در جهت مخالف این امیال قدم بر داریم، نوعدوست باشیم، به دیگران توجه بیشتری کنیم و حقوق و آسایش آنها را با در نظر گرفتن شأنیت و حقوق خودمان رعایت کنیم. اگر بتوانیم چنین عملکردی را به طور مستمر انجام دهیم، تدریجاً غبار کدری که روح ما را پوشانده رقیق‌تر می‌شود و سرانجام می‌توانیم اثر الهی که در روحمان ثبت شده است را تشخیص دهیم. وقتی به این مرحله رسیدیم به خدا ایمان می آوریم، البته نه ایمانی کورکورانه و ناشی از یک تربیت متعصبانه بلکه ایمان به حقیقت که ما را به دور مثبت رهنمون می‌کند. شناخت خدا ما را به مبارزه با نفس تشویق می‌کند و مبارزه با نفس، حضور خدا را برای ما ملموس و آشکار می‌کند تا جایی‌که ایمان به اطمینان تبدیل می‌شود.



برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr