مباحث جدید در مورد علت العلل اصلی

15 دسامبر, 2010
 
نوشته‌ : ژان کلود مارتی

آیا می‌توان برای سؤال‌های دیرین و همیشگی معنوی پاسخی منطقی یافت؟ در اینجا  منظور مطالعات تاریخی یا اجتماعی درباره‌ی مذهب نیست، بلکه بررسی فرضیات یا تأییداتی است که در مباحث معنوی و دینی مطرح می‌شوند. همچنین هدف بحثی است مبتنی بر منطق و استدلال که دور از هر گونه تعصب باشد. یعنی ارزیابی عوامل منطقی و علمیِ مفاهیم اصولی در تفکر معنوی و نه توجیه مسائل شرعی یا خرافی  یک مذهب خاص.

اولین فرضیه‌ی متافیزیکی که زیربنای اکثر جریان‌های بزرگ معنوی را تشکیل می‌دهد، وجود خالقی یکتا است که منشأ کل موجودات می‌باشد. درحال حاضر دلایل قطعی برای اثبات این فرضیه وجود ندارد. من در اینجا می‌خواهم این موضوع را مانند یک فیزیکدان ستاره شناس که در مقابل مدلی از جهان قرار دارد، مطرح کنم: آیا آثار و عواملی وجود دارد که با تکیه به آنها بتوان این مدل را آزمایش کرد؟ آیا این موضوع ارزش دارد که فکر، وقت و انرژی خود را صرف بررسی آن نماییم؟ به‌عبارت دیگر، علی‌رغم فقدان دلایل مورد قبول عام برای اثبات آنچه اکثر مکاتب معنوی عنوان می‌کنند، آیا موارد مستدلی پیدا می‌شود که به‌ ما امکان طرح این موضوع را بدهد؟

این سؤال از دوران باستان، فلاسفه و دانشمندان را به فکر واداشته و از دیر باز اظهار نظرات متعددی در این زمینه ارائه شده است. در اینجا تعدادی از آنها که به نظر می‌رسد با این موضوع مرتبط‌اند، شرح داده می‌شود.


نظم یا بی نظمی : انتخاب مدلی برای کائنات

در ابتدا مطالعه‌ی کتاب‌های «ترین کسوان توان»۱ برایم مشکلاتی ایجاد می‌کرد. من در چارچوب تحقیقات علمی، در زمینه‌ی مدل سازی عددی کار کرده‌ام، این رشته‌ در عین جالب بودن بسیار پیچیده‌ است و مسائل حساس و متعددی را در برمی‌گیرد. مثلاً می‌توان حرکت نوسانی یک آونگ را در شرایط جاذبه‌ی منفی (که به‌طور بدیهی وجود ندارد ولی مدل آن قابل تصور است) مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که نوسانات کوچک اولیه کم‌کم تقویت می‌شوند تا حدی که آونگ به دور نقطه‌ی نوسان شروع به چرخش نماید و سرعت چرخش به تدریج بالاتر رود. در این حالت، برنامه‌ریز تصور می‌کند که پدیده‌ای را خلق کرده و بنابراین می‌تواند جهان‌هایی مطابق میل و سلیقه‌ی خود خلق کند.

اما به‌طور عملی‌تر، این برنامه امکان می‌دهد با تغییر جزئی در بعضی پارامترها، یا فرض مقادیر تقریبی، یا با فرضِ اشتباهی در اندازه گیری سرعت، فشار یا حرارت، نحوه‌ی عملکرد یک پدیده را مطالعه کرد. «ترین کسوان توان» چنین تحقیقاتی را دنبال می‌کند، مثلاً تغییر بسیار جزئیِ بعضی اعداد ثابت فیزیک، البته تغییرات بسیار جزئی و نه برگرداندن کامل عدد ثابت جاذبه. در اینجا با اطلاعاتی که در زمینه‌ی تحلیل اعداد داشتم متوجه شدم کار این فیزیکدان قابل تردید نیست.

در وهله‌ی اول اگر عدد ثابت جاذبه را ده برابر کنیم، این مدل نشان می‌دهد که ستاره‌ها به‌طور غیرطبیعی کوچک می‌شوند و از آنها انرژی زیادی صادر نخواهد شد و همه‌ی سوخت خود را در مدت زمان اندکی می‌سوزانند. می‌توان گفت ده برابر کردن این عدد، یک تغییر جزئی نیست. اما ترین کسوان توان می‌گوید تغییر مقدار جرم مخصوص ماده‌ی موجود در جهان ولو در حد فوق‌العاده ناچیزی( خواه آن را کم کنیم یا زیاد) منجر به نابودی دنیا می‌شود. نه این که شکل آن با آنچه در حال حاضر است بسیار متفاوت شود، چنانچه در مثال قبلی مشاهده کردیم،  بلکه در این حالت یا دنیا فرو می‌ریزد و منهدم می‌شود و یا اجرام سماوی و ستارگان نمی‌توانند شکل بگیرند و به‌وجود بیایند. کائناتی که ما می‌شناسیم بر اساس یک تعادل بسیار دقیق قرار گرفته‌اند: تغییری در حدود یک هزارم میلیاردیم این جِرم مخصوص باعث می‌شود که دیگر ماده امکان وجود نداشته باشد. برای یک مهندس امکان چنین دقت و ظرافتی در اندازه‌گیری و طرح و ساخت یک دستگاه غیر ممکن است زیرا این دقت در حد بسیار بسیار ناچیز تا دوازده صفر بعد از ممیز اعشاری دقیق می‌باشد.

بعد از بررسی چند عدد ثابت دیگر که در تشکیل تعادل جهان بی نهایت بزرگ اثر دارند، می‌توان به‌همان ترتیب در محدوده‌ی دنیای بی نهایت کوچک نیز مطالعاتی مشابه انجام داد و به نتایجی حیرت‌انگیز رسید. در اتم، الکترون‌ها و پروتون‌ها دارای بار الکتریکی کاملاً مخالف یکدیگر هستند. در اینجا نیز با تغییرات فوق‌العاده ناچیز، بارهای الکتریکی اتم، ثبات خود را از دست می‌دهند و ماده، بدان صورت که می‌شناسیم نمی‌تواند وجود داشته باشد. در این حالت دنیا به غباری از ذرات اولیه مبدل می‌شود و قابلیت تشکیل اجسام را ندارد.

مثال دیگر تنظیم جِرم نوترون و پروتون است. جِرم نوترون به مقدار بسیار ناچیزی بیشتر از جرم پروتون است. در نتیجه طول عمر نوترون کوتاه است و بعد از حدود پانزده دقیقه تجزیه شده به پروتون تبدیل می‌شود. از سوی دیگر طول عمر محاسبه شده‌ی پروتون از عمر کائنات بیشتر است. بنابراین پروتون‌ها برای ستارگان به عنوان سوخت عمل می‌کنند. حال اگر عکس این بود، یعنی جرم نوترون کمتر از جرم پروتون بود، در این صورت پروتون‌ها به نوترون تجزیه شده و نوترون‌ها به مصرف سوخت می‌رسیدند. در نتیجه سوخت و ساز ستارگان فوق‌العاده سریع‌تر بود و ستارگان در عرض صد سال، تمام سوخت خود را مصرف می‌کردند.

این مکانیزم‌ها که می‌توان آنها را با دانش نسبتاً کمی درک کرد، موجب حیرت و شگفتی‌اند. از سوی دیگر مطالعه‌ی ماده و خواص آن در دنیای بی‌نهایت بزرگ و بی‌نهایت کوچک، تنها زمینه‌ای نیست که حیرت ما را برمی‌انگیزد. یک سلول ساده برای بقا و ادامه‌ی حیات خود به عوامل بی‌شماری نیازمند است که همه‌ی‌ آنها باید به‌طور دقیق جمع باشند، تا بتواند وجود داشته باشد.

هر یک از این مکانیزم‌ها مستلزم تجمع همزمان تعداد زیادی از عوامل و انتظامی بی نهایت دقیق است که زیبایی آن انسان را به تحیر و ناباوری وامی‌دارد، اما حقیقت دارد. در اینجاست که برای توجیه سازش شگفت‌آور این نظامِ به ظاهر اتفاقی، باید میان دو عقیده یکی را انتخاب کرد: در واقع این انتظامات آنچنان دقیق هستند که هر کس بلافاصله در جستجوی قانونی کلی است که از هر لحاظ باعث تشکیل ماده شده است. بنابراین باید گفت، یا هماهنگی این نظامِ دقیق تصادفی بوده و هر کدام از این قوانین مستقل از دیگری  به‌وجود آمده‌اند و یا باید شرطی متافیزیکی قائل شد و وجود یک علت تنظیم کننده را مطرح کرد.

در حالت اول مجبوریم فرض کنیم غیر از دنیای ما دنیاهای بی نهایت زیاد دیگری نیز وجود دارند و این دنیاها دائم در حال به‌وجود آمدن هستند. احتمال به‌وجود آمدن همزمان کلیه‌ی این پارامترها و عواملی که به‌ میان آمد و (همچنین عوامل دیگر) برای ایجاد دنیایی منظم و نظیر دنیای ما به‌قدری ضعیف است که از میان همه‌ی این جهان‌ها فقط دنیای ما با این نظم و ترتیب به‌وجود آمده (یا لااقل این چیزی است که ما متوجه می‌شویم). البته با این فرض جهان‌های دیگر فاقد این انتظامات بوده و همه به‌صورت سوپی از ذرات در حال از هم پاشیدن هستند.

در حالت دوم، باید وجود یک انرژی یا نیروی تشکیل دهنده‌ی فوق مادی یا متشکل از ماده‌ای غیر از آنچه می‌شناسیم را فرض کنیم. من معتقدم که مطالعه‌ی ابعاد دیگر کائنات که توسط تئوری‌های جدید فیزیک عنوان شده، این موضوع را روشن خواهد کرد، حتی اگر در حال حاضر نتواند پاسخ کاملی به آن بدهد. در اینجا در مقابل سؤالی قرار می‌گیریم : چگونه تصادف قادر است همه چیز را از هر لحاظ به این صورت کامل درست کند که به نظر ما معجزه‌آسا بیاید؟


اصل علیت مستلزم علت العلل اصلی است

آیا مطرح کردن چنین سؤالی غیر علمی است؟ آیا تصور علتِ به‌وجود آورنده مغایر عقل و منطق است؟ از زمان ارسطو، منطق بر اساس اصل علیت قرار گرفته و اثر آن در تمام زمینه‌ها مشاهده می‌شود. تمام علوم تجربی بر پایه‌ی اصل علیت قرار دارد. اصول فیزیکی مانند فرضیه‌های ریاضی پایه‌ی علم را تشکیل می‌دهد. اگر پایه‌ خراب شود همه چیز از هم می‌پاشد، و یا حد‌اقل، باید همه چیز را دوباره از نو شروع کرد. علم و علیت جدایی‌ناپذیرند. اصل علیت مرکز همه‌ی استدل‌ها بوده و در تمام آزمایش‌ها و روش‌های علمی به‌کار می‌رود.

حدودِ سال ۱۰۰۰ میلادی، ابن سینا پایه‌های فلسفه‌ی علمی را بنیان نهاد و با الهام از منطق ارسطو بسیاری از اصول عنوان شده توسط او را به‌طور دقیق توسعه داد. فلسفه‌ی ابن سینا اهمیت بسیاری دارد. او راجر بیکن فیلسوف انگلیسی قرن هیجدهم را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. ابن سینا مبانی اصل اینرسی که بعدها موضوع تحقیقات گالیله شد و تئوری تکامل را فرمول بندی کرد (اینها فقط چند نمونه از کارهای او بود) و همچنین به عنوان فیلسوف، پایه گذاری اصل علیت را دوباره شروع نمود. در محدوده‌ی این منطق، تمام موجودات ( موجود، شی، یا پدیده) را باید در عین حال هم علت و هم معلول در نظر گرفت. هر چیز علت موجودی دیگر و معلول عمل یک یا چند علت است که آن را به‌وجود آورده‌اند. تمام پدیده‌های فیزیکی( که موجودات بی‌جان را بررسی می‌کنند ) یا بیولوژیکی ( که موجودات زنده را بررسی می‌کنند) در محدوده‌ی علت و معلول قرار دارد. به‌طور کلی تمام روش‌های علمی در این چارچوب قرار می‌گیرند: شناخت هر پدیده از طریق تحقیق در مورد عللی که آن را سبب شده به‌دست می‌آید. تسلط بر علل باعث تسلط بر پدیده‌ها و در نتیجه پیشرفت تکنولوژی شده است. این پیشرفت‌ها با دشواری‌هایی همراه بوده است اما نتایجی از آنها حاصل شده است: علم از طریق ساخت مدل‌های نظری پیشرفت می‌کند و امکان پیش بینی رفتار اشیا را در رابطه با مدلی که به آن علل مربوط می‌شود، میسر می‌سازد. مثلاً اگر به جسم متحرکی فلان نیرو وارد شود حرکت آن به فلان طریق خواهد بود و از نظر تئوری می‌توان مسیر واقعی حرکت آن شی را پیش بینی کرد.

شناخت هر چیز، منتهی به دیدن علت یا علل آن می‌شود، بنابراین به‌طور ذهنی می‌توان با دنبال کردن سلسله‌ی علت و معلول به علتی رسید که آن را ایجاد کرده است. اگر دنیا را به‌ صورتی که در حال حاضر می‌شناسیم، به‌عنوان مجموعه‌ای از اشیا در نظر بگیریم، ( سیارات، ستارگان، کهکشان‌ها) با دنبال کردن زنجیر عللی که باعث ایجاد آنها شده، دانشمندان توانسته‌اند به تعبیری در حد نهایی یک واقعه برسند که به آن بیگ بنگ می‌گویند و معتقدند بیگ‌بنگ اصل پدیده‌هایی است که می‌شناسیم.

این استدلال ذهنی و منطقی، آیا ما را تا بی‌نهایت از علتی به علتی دیگر می‌برد؟ از نظر تئوری چنین چیزی ممکن است ولی آیا از نظر عملی معنی دارد که پدیده‌هایی مثل فضا، زمان یا ماده از روز ازل وجود داشته‌اند؟ آیا این که زمان همیشه وجود داشته است، یک تناقض نیست؟ ما خود پوچی چنین دورِ تسلسلی تا بی نهایت را حس می‌کنیم. برای حل این مشکلِ منطقی بود که ابن سینا مفهوم واجب بالذات را عنوان کرد، یعنی علتی که به هیچ علت دیگری جز خود متکی نیست؛ علتی که خود علت است. او این علت العلل اول را « اصل اول» نام  نهاد، یعنی اصلی که بر آن اساس همه چیز استوار است.

این استدلال را به دشواری می‌توان رد کرد، زیرا در روش علمی نیز از همین منطق استفاده می‌شود. پس اگر به من بگویند اصل علیت از طریق آزمایشی مشهور در معرض سؤال قرار گرفته، تنها می‌توانم بگویم این تناقضی است که بعد ها جواب آن یافت می‌شود. این که تغییر وضعیت یک ذره‌ی اولیه، اثری آنی و مستقل از فاصله‌ی آن با ذره ای دیگر که قبلاً با آن در تماس بوده ایجاد می کند، اصل علیت را به شرطی زیر پا می گذارد که تنها راه تماس دو ذره از طریق نور یا امواج الکترومغناطیسی باشد. شاید نوع دیگری از تبادل اطلاعاتی، با طبیعتی دیگر، که در آن سرعت حرکت به‌طور سرسام آوری بیش از سرعت نور باشد، یا از خواص یک بُعد دیگر، غیر از چهار ابعاد فضا و زمان (که احساسات ما به آن دسترس دارند) استفاده شود.

ممکن است عنوان کردن چنین استدلال هایی ظاهراً به افسانه های علمی یا تخیل تعبیر شود. من شاگرد گاستون کازانووا ریاضی‌دان برجسته  بودم که یکی از بزرگ‌ترین متخصصین فرضیه‌ی نسبیت در استدلال ریاضی بود. به خاطرم هست یکی از استدلالهای او که مرا مبهوت کرد این بود که به سادگی ثابت کرد تعداد ابعاد جهان باید عددی فرد باشد (به‌طور دقیق تر مجموع مختصات کووریانت و کنترا وریانت تانسور دنیا فرد است و دلیل آن از طریق جبر تانسوری بود. باید دانست که این رشته‌ی ریاضی که در اواخر قرن نوزدهم کشف شد، وسیله‌ی اصلی در اثبات نسبیت عمومی به حساب می‌آید). ما در فضایی چهار بُعدی زندگی می‌کنیم: سه بعد فضایی و یک بعد زمانی. پس باید لااقل یک بعد دیگر در اینجا مخفی باشد و بدین ترتیب این استدلال مجوزی برای وجود ابعاد دیگر را تشکیل می‌دهد.

از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت اصل علیت به  یک علت العلل اصلی نیازمند است که ایجاد کننده‌ی کائنات است.

در این جا هدف، توجیه مکتب طراحی هوشمند (intelligent design) نیست چون از نظر علمی این مطلب قابل قبول نیست. ولی نمی‌توانم فرض را بر این قرار ندهم که این استدلال های منطقی به وجود یک علت خالق و ایجاد کننده منتهی می‌شود و وجود یک «انرژیِ» انتظام دهنده، سؤالی به‌جا و از نظر علمی قابل تحقیق است.



برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr

**************************

۱- فیزیکدان امریکایی Trinh Xuan Thuan


**************************

برای مطالعه بیشتر
استاد الهی، معرفت الروح

Trinh Xuan Thuan, Le chaos et l’harmonie, Folio Gallimard
Trinh Xuan Thuan, La mélodie secrète, Folio
Stephen Hawking, Une brève histoire du temps, Flammarion
Stephen Hawking, L’Univers dans une coquille de noix, Odile Jacob
Brian Greene, L’Univers élégant, Robert Laffont
Trinh Xuan Thuan, Ilya Prigogine, Albert Jacquard, Joël de Rosnay, Jean-Marie Pelt, Henri Atlan, Le monde s’est-il créé tout seul ? , Albin Michel