دینداری داریم تا دینداری

12 فوریه, 2010
 
نوشته‌: استفان کالوز

مقصود از دینداری چیست؟

وقتی صحبت ازدینداری به میان می‌آید، غالباَ منظور « عمل کردن به یک دین خاص است»، یعنی رعایت مجموعه‌ای از آداب دینی مانند دعا، روزه، پرهیز غذایی، برگزاری مراسم دینی… . به طور کلی عامه‌ی مردم عادت دارند معنویات را به دین تقلیل داده و عمل به دین را به رعایت آداب ظاهری و شرعی و حلال و حرام و غیره محدود کنند. با چنین نگرشی این ابهام به وجود می‌آید که ایمان داشتن بدون وابستگی به دینی خاص امکان پذیر نیست، و عکس آن را  نادیده می‌گیرند که افراد زیادی آداب ظاهری دین را به طور کامل رعایت می‌کنند، بی‌آنکه اعتقادی به بُعد معنوی آن داشته باشند. من شخصاٌ با چنین نمونه‌هایی مواجه شده‌ام.

فرض کنیم معنی بعضی آداب دینی، مثلاً دعا خواندن که فواید معنوی آن را می‌دانیم، مشخص باشد. اما جز مواردی چند، چه برداشتی از دینداری داریم؟ اگر  دینداری را فراتر از رعایت آداب شرعی در نظربگیریم،  مفهوم عملی آن چیست؟

استاد الهی درتعریف جامع و مختصری، می‌گوید عمل یعنی پرورش دادن فضایل در «خود» از طریق مبارزه با عیوب ذاتی یا اکتسابی. اولین برداشت ما از این تعریف این است: از آنجایی‌که هدف از عمل، تغییر« خود» می‌باشد، و « خود» ( جز درخواب یا در حالت بیهوشی) دائماً با ما و در مقابل ماست، بنابراین، امکان عمل کردن در تمام لحظات زندگی فراهم است. یعنی ساده‌ترین اتفاقات زندگی روزمره‌ به ما فرصت می‌دهد تا با ضعف‌های خود مبارزه کنیم و صفات متعالی را در خود پرورش دهیم. هر روز از لحظه‌ای که بیدار می‌شویم تا هنگام خواب، افکار و تمایلات زیادی از ذهن‌مان می‌گذرد، بنابراین در طول روز فرصت عمل کردن در اختیار ماست. پس برخلاف آنچه غالباً تصور می‌شود، انجام عمل معنوی محدود به مکانی خاص یا ساعتی خاص یا روزی خاص نیست. عمل تار و پود زندگی روزمره‌ی ماست، به شرطی که فعالانه در  پی آن باشیم و هر پیشامدی را موقعیتی برای عمل به اصول اخلاقی در نظر بگیریم. حال کمی تئوری را کنار بگذاریم و با آوردن چند مثال از خود بپرسیم  مفهوم دینداری در عمل چیست؟

عضو جدید

«من عضو انجمنی هستم که بین اعضای آن همکاری صمیمانه‌ای وجود دارد. من دوست دارم در این انجمن مفید  و مورد توجه باشم و این انگیزه سبب شده، بتوانم از استعدادها و توانایی‌هایم استفاده کنم و در ضمن مورد توجه هم  قرار بگیرم. یک روز فرد جدیدی به یکی از جلسات ما  آمد و طبیعتاٌ میل داشت عضو دائمی گروه بشود. بعد از رفتن او همه‌ی اعضا جمع شدیم تا در مورد قبول او در گروه تصمیم بگیریم.  این شخص در همان برخورد اول صفات مثبت خود را نشان داده بود و اکثراً از قبول چنین شخص با صلاحیتی در گروه خوشحال بودند. اما من بدون هیج دلیل مشخصی، از ملحق شدن او به گروه، احساس ناراحتی مبهمی می‌کردم و به تدریج که همه در قبول او مصمم تر می‌شدند، این ناراحتی در من افزایش می‌یافت و به طور ناخود آگاه از ورود او به جمع مان اکراه داشتم.  بدون هیچ دلیل منطقی و موجهی احساس می‌کردم موقعیتم مورد تهدید قرار گرفته است. تا آن روز همیشه مورد تحسین همه بودم و تصور نمی‌کردم یک عضو جدید بتواند موقعیت مرا  به خطر بیندازد. میل شدیدی مرا وادار می‌کرد تا با بیان دلائل مختلف از قبول آن شخص که بی تردید او را رقیب خود می‌دانستم جلوگیری کنم. تا جایی که می‌خواستم برای تغییر نظر سایرین، موضوعی را  که ربطی هم به فعالیت او در گروه نداشت، به میان بکشم و  وجهه‌ی او را پایین بیاورم.»

برنامه به هم می خورد

«موقع نهار است و قرار است با یکی از دوستانم ناهار بخورم. از وقتی کارش را عوض کرده او را ندیده ام ومدت هاست هر دو منتظر چنین فرصتی هستیم، ولی تا امروز به خاطر نداشتن وقت یا دلایل دیگر این دیدار به تعویق افتاده است. حرف‌های زیادی برای گفتن داریم، به‌خصوص که مدتی است مسائل عاطفی برایش پیش آمده است و می‌خواهد در این مورد با من حرف بزند. بالاخره بعد از مدت‌ها موقعیت فراهم شد. حرف‌های زیادی برای گفتن داریم. ولی هنوز سر میز ننشسته‌ایم که یکی از آشناهای قدیمی من سر می‌رسد. من با این شخص دوستی نزدیکی ندارم ولی او  دوست دارد با من معاشرت داشته باشد. اجباراً سلام می‌کنم. در ضمن او تنهاست و سر میز ما هم جا هست. در لحظه‌ی بسیار کوتاهی این مسأله‌ی حساس برایم مطرح می‌شود: من و دوستم بی‌صبرانه می‌خواهیم با هم درد دل کنیم. اگر از این شخص دعوت کنم به ما ملحق شود همه‌ی برنامه‌‌مان  به هم می‌ریزد و باید دوباره قرار جدیدی بگذاریم…..»

نتیجه

از این دو تجربه‌ی ساده می‌توان چندین درس گرفت: در هر دو تجربه، گوینده علی‌رغم آرامش ظاهری، درگیر آشفتگی و جدال درونی است. با نگاهی به این دو واقعه متوجه جریان‌های فکری، احساسات متناقض، انگیزش‌های درونی، استدلال ، تردید، خویشتن داری و غیره می‌شویم. به طور کلی در هر دو تجربه فرد  تحت تأثیر احساسات آنی و ظاهراٌ مُجاز، می‌خواهد در جهت راحتی و حفظ منافع خود عمل کند. ولی این تمایل هر بار با الزام دیگری که تمایل به اهدافی والا، مانند احترام به دیگران، گذشت، جوانمردی، صداقت، استغنای طبع یا به طور خلاصه بگوییم، انسانیت دارد، مواجه می‌شود. گرچه چنین مواردی به نظر ابتدایی و ساده  می‌رسد، اما در زندگی به دفعات با مواردی مشابه روبه‌رو می‌شویم که در ما « طوفانی درونی» ایجاد می‌کنند. در مثال‌های بالا از عکس‌العمل نهایی دو فردی که تجربیاتشان را تعریف کرده‌اند، مطلع نیستیم  و نمی‌دانیم آیا موفق به رسیدن به هدف عالی و انسانیِ خود شده‌اند یا خیر. ممکن است موفق نشده باشند، اما اگر در برابر میل درونیشان مقاومتی کرده باشند،  قطعاٌ در درون خود احساس سوزشی کرده‌اند که نشان می‌دهد مبارزه‌ای درونی صورت گرفته است. در اِزای این سوزش و متناسب با کوششی که کرده‌اند هر کدام کمی انسانیت را در خود پرورش داده‌اند. ورزشکاران حرفه‌ای با این حرارت و احساس کرختی که بعد از ورزش‌های طولانی پیش می‌آید و حاصل سوختن اسید لاکتیک در عضلات است آشنا هستند و می‌دانند که تلاش آنهاست که عضلات را قوی می‌کند و باعث افزایشِ قُطرِ تک تک سلول های عضلانی می‌شود.

از این دو واقعه درس دیگری می‌گیریم که شاید اهمیت آن از اولی هم بیشتر باشد. در هر یک از این دو مورد، موقعیتی بسیار عادی و پیش پا افتاده مطرح شده که اگر برای خود ما اتفاق می‌افتاد، ممکن بود متوجه آن نشویم. ولی وقتی از دور و به عنوان «نظاره‌گر » به موضوع نگاه می‌کنیم  همه چیز واضح به نظر می‌رسد. اما در آن لحظه‌ای که اتفاقی پیش می‌آید این کشمکش درونی را احساس نمی‌کنیم و حتی ارزش اخلاقی آن  را کاملاٌ  فراموش می‌کنیم. موقعیت عمل به معنویت همه جا و در تمام شرایط پیش می‌آید اما این موقعیت‌ها چنان با زندگی روزمره‌‌ی ما عجین هستند که به راحتی از کنار آنها می‌گذریم. موقعیت‌هایی که برای عمل پیش می‌آید تار و پود نامریی زندگی روزمره‌ی ما را تشکیل می‌دهد. عمل کردن احتیاج به مکان، زمان یا شرایط به‌خصوصی ندارد و در اینجاست که تفاوت میان رعایت آداب شرعی و عمل به بُعد معنوی آشکار می‌شود.

البته هدف از این بحث، رد کردن آداب و ارزش‌های به‌اصطلاح شرعی، به‌خصوص دعا و لحظه‌های مؤثر عبادت و توجه نیست، برای مثال، انجام آداب شرعی برای روح  به‌منزله‌ی رساندن ویتامین به روح است. با اینکه ویتامین برای متابولیسم بدن لازم است و کمبود آن می‌تواند منجر به مرگ شود، اما اگر یک رژیم غذایی فقط شامل ویتامین باشد، باز هم منجر به مرگ می‌شود و حتی مرگ سریع‌تری را سبب می‌شود.

مردم غالباً از من می‌‌پرسند: آیا شما به دین تان عمل می کنید؟  بعد از خواندن این مقاله از خودم می‌پرسم:  آیا من به دین‌ام عمل می‌کنم؟

برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr