کوشش، همان نتیجه است

31 دسامبر, 2009
 
نویسنده: استفان کالوز

کوشش مجموعه‌ تلاش‌هایی است که برای رسیدن به یک هدف صورت می‌گیرد. از اصطلاح « نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود» چنین به نظر می‌رسد که عکس آن نیز درست است، بدین معنی که « حاصل رنج لزوماً گنج باید باشد». اما برای شخصی که در جهت بهتر شدن خودتلاش‌ می‌کند، شاید نتیجه‌ی به دست آمده نتیجه‌ی مورد انتظار نباشد.

« سالهاست تلاش می‌کنم توجه بیشتری نسبت به رعایت حق دیگران داشته باشم و بیشتر به فکر اطرافیانم باشم. با این حال اغلب این موضوع را فراموش می‌کنم و فرصت‌هایی را که برای اظهار محبت و توجه به دیگران پیش می‌آید را از دست می‌دهم. هر بار فکر می‌کنم در این مورد پیشرفت نکرده‌ام و احساس می‌کنم، هدفی که برای خود قرار داده‌ام دور از دسترس است. با این حال ناامید نمی‌شوم و به کوشش خود ادامه می‌دهم…»

از گفته‌ی این شخص چنین بر می‌آید که وقتی سال‌ها با یک نقطه ضعف، مبارزه می‌کنیم، ولی نتیجه‌ی چندانی به دست نمی‌آوریم، ادامه‌ی تلاش و کوشش در این زمینه بسیار مشکل می‌شود. در واقع بعضی از نقاط ضعف ما آن‌قدر عمیق و دامنه‌دار‌اند که هر چه کوشش کنیم، باز هم نمی‌توانیم، بطور قطعی آنها را از وجود خود بزداییم. شاید هم خاصیت این نقاط ضعف این است که همچون دردی مزمن باعث می‌شوند هیچ‌وقت در خود احساس آرامش نکنیم. گاهی اوقات وقتی با یکی از نقطه ضعف‌های خود مبارزه می‌کنیم، ممکن است به نظر بیاید که پیشرفت محسوس و سریع است یا تصور شود که بعد از مدتی مبارزه، آن نقطه ضعف از بین خواهد رفت. از بین رفتن قطعی یک ضعف اخلاقی، چنانچه بر فرض، امکان هم داشته باشد، مستلزم چنان پشتکار و تلاش دامنه‌داری است که اگر بعد از چند ماه یا حتی چند سال مبارزه، برآوردی از آن بکنیم، به نظرمان می‌رسد که در حال رکود و توقف بوده‌ایم. به این می‌ماند که در جهت مخالفِ حرکتِ یک پله برقی، قدم برداریم و علی‌رغم خستگی و زحمتی که متحمل می‌شویم، هیچ به جلو نرویم. توقع پیشرفت محسوس داشتن ما را به دام می‌اندازد، چنین توقعی گرچه منطقی و بجا به نظر می‌رسد، ولی می‌تواند توقعی بیجا باشد. حال به درد دل دوست‌مان برگردیم و نکته‌ای آموزنده از تجارب‌اش را بینیم.

« با این حال نا امید نیستم و به کوشش خود ادامه می‌دهم… با آنکه نتایج، آنچه در وهله‌ی اول انتظار داشتم نیستند و تبدیل به یک انسانِ شریف و نمونه‌ی سخاوت و نوع دوستی نشده‌ام، اما در گذشته، دیگران اشکال مرا می‌دیدند، ولی الان خودم آن را می‌بینم. قبلاً فرصت‌هایی که به من امکان می‌داد، اشکال خود را ببینم، نادیده می‌گرفتم، و حتی آن‌ها را نمی‌دیدم، در حالی که الان با آن که هنوز هم به طور کامل متوجه همه‌ی فرصت ها نمی‌شوم، اما موقعیت ها را بهتر درک می‌کنم. گویی آگاهی من صیقل داده شده، دید بهتری پیدا کرده ام و تجارب زندگی را با عمق بیشتری احساس می‌کنم. به عبارت دیگر، احساس می‌کنم کمی پخته‌تر شده‌ام و همان آدم قبل نیستم.»

به‌طور خلاصه می‌توان گفت پیشرفت همیشه وجود دارد ولی اکثر اوقات متوجه آن نیستیم. زیرا پیشرفت ما فقط در زمینه‌ی آن عملِ بخصوص نیست ( علامت بیرونی کمال) بلکه در شناختی است که از خود پیدا کرده‌ایم و همچنین در شناختی است که از یک صفت اساسی دیگر به‌نام اراده پیدا کرده‌ایم (علامت درونی کمال). نقطه ضعف از وجود ما ریشه کن نشده است و هنوز به آرامش نرسیده ایم، ولی نگرش‌مان از خود و اطراف‌مان تغییر کرده است.

حال که بسیاری از اوقات نتایج نامحسوس و نادیدنی هستند و افق دور به‌نظر می‌رسد چه کنیم تا از میدان به در نرویم؟ در اینجا باید مثال یک قهرمانِ پرش را، که اغلب در تلویزیون می‌بینیم، سرمشق خود قرار دهیم. ببینیم در ذهن او که با عمل خار‌ق‌العاده‌اش تحسین همگان را بر می‌انگیزد، چه می‌گذرد؟ این شخص به‌طور مداوم عضلات خود را تقویت می‌کند. همیشه خود را به جهش نهایی نزدیک می‌کند. با این حال، هیچ وقت دروناً، از کار خود راضی نیست، و میل به جهش بیشتر و بیشتر دارد. چون برای خود، حد ثابتی را تعیین نکرده است. هر رکورد جدیدی را که می‌شکند، باز در صدد است تا از آن نیز فراتر رود. او به‌طور مداوم، در حال نزدیک شدن به حرکت کامل، و الگوی کمالی است که عملاً قابل دسترس نیست. این نهالِ فکریِ رسیدن به کمال است که باید در خود کاشت و آبیاری کرد تا ذهنیتِ «کوشش بدون نتیجه»، که باعث دلسرد کردن و بیرون راندن ما از میدان مبارزه است، از میان برود.

در این جا کار تمام نمی‌شود. این کارآیی تحسین آمیز، تنها قسمت «آشکار» کوشش محسوب می‌شود. در اینجا کوشش ارزشمند دیگری در نهادِ کار وجود دارد که به چشم نمی‌آید. این تلاشی نادیدنی است که در پشت پرده به ثمر می‌رسد، و با زندگی روزمره آمیخته است. تلاشی روزانه‌ که آن ورزشکار ماه‌ها و سال‌ها انجام می‌دهد. هر روز صبح، سر ساعت معینی از خواب بیدار می‌شود، رژیم غذایی مخصوصی را رعایت می‌کند، چندین ساعت نرمش و ورزش و تمرین سرعت می‌کند، خود را به دیر خسته شدن و مقاومت عادت می‌دهد، تا بالاخره به پرش از مانع برسد و آن را هم چند ساعت تمرین می‌کند. او این کار را هر روز با صلابت و دور از انظار، نه به‌خاطر افتخار و مباهات، بلکه از روی وظیفه انجام می‌دهد. این زحمت را به این دلیل متحمل می‌شود که می‌داند این کوشش، شرط ضروری پیشرفت و حفظِ کارایی بدنی او می‌باشد. حال اگر رکورد جدیدی را هم نشکند، این تلاش روزمره و ممتد که در خود پرورانده است نه تنها قدرت عضلانی او را افزایش داده، بلکه ظرفیت قلب و گردش خون و سوخت و ساز بدنش را تنظیم کرده است. اگر از کار برجسته‌ی او که در مسابقه‌ی نهایی در تلویزیون پخش می‌شود صرف نظر کنیم، ورزشکار ما از نقطه نظر فیزیولوژیکی یک فرد موفق محسوب می‌شود، چون به مدد کوشش، شرایط بدنی فوق العاده‌ای پیدا کرده است.

در معنویات هم به‌همین ترتیب است. کوشش، ما را تغییر می‌دهد، ولی ما آن را همیشه حس نمی‌کنیم. در واقع هر کوششی مؤثر است، چه آن را احساس کنیم، چه نکنیم. این تأثیر بر عمقِ وجود ما اِعمال می‌شود و ماهیت ما را تغییر می‌دهد. روح ما، یعنی عمق وجود ما را استحکام می‌بخشد و جلا می‌دهد. اگر همانند آن ورزشکار که حدی برای خود قرار نمی‌دهد، هدف فوری و کوتاه مدت را مقصد نهایی خود قرار ندهیم، هر روزی که می‌گذرد قدم کوچکی به‌سوی کمال خود برمی‌داریم، و به این واقعیت شگفت انگیز می‌رسیم که هر کوششی که به منظور نزدیک شدن به انسانیت حقیقی باشد، به ما انرژی تازه‌ای می‌دهد تا در جهت دیگری کوشش کنیم. نتیجه‌ی کوشش، کوشش است.

برگرفته از سایت e-ostadelahi.fr