حذف مرگ

29 اکتبر, 2016
 
0047500 مسئلۀ آگاهی در علم امروز

دکتر سام پرنیا۱ که محقق پیشتاز در زمینۀ مطالعات علمی در مورد مرگ و تجربۀ نزدیک به مرگ است در کتاب اخیر خود «حذف مرگ»۲ حاصل مطالعات و تحقیقاتش در حوزۀ مرگ، رابطۀ ذهن و مغز و طب احیا را در اختیار پزشکان قرار داده و در عین حال به معمای اصلی زندگی انسان پرداخته است: بعد از مرگ و در حین فرایند آن چه اتفاقی برای هوشیاری انسان رُخ می‌دهد.

طبق شواهد موجود، ذهن و روان انسان تا چند ساعت بعد از مرگ به حیات خود ادامه می‌دهد. دکتر پرنیا بر این اساس نشان داده است که چطور تحقیقات پزشکی انجام شده در زمینۀ نجات بیماران ایست قلبی، امکان وجود نوعی «زندگی پس از مرگ» را برملا می‌سازد. سوالات مربوط به «خود» و «روح» که زمانی به حوزۀ مذهب یا فلسفه یا حتی داستان‌های علمی تخیلی محدود بود،‌ اکنون بر اساس این تحقیقات علمی موشکافانه دوباره مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

شواهد موجود در این کتاب حاکی از این است که ما در مرز اکتشاف علمی جدید و فراگیر درباره هوشیاری قرار داریم که ماهیت ذهن را آشکار می‌کند و آینده‌ای را نوید می‌دهد که مرگ در آن شکست نهایی نیست، بلکه برگشت‌پذیر است: « مرگ طی تاریخ بشریت، همواره اوج ناامیدی و نهایت شکست انسان بوده است. ولی پیشرفت‌های علمی اخیر، تحولی اساسی در ادراک ما از مرگ ایجاد کرده است، که برداشت قطعی و نهایی ما از آن را به زیر سوال برده و به دنبال آن، بسیاری از دیدگاه‌های ریشه‌دارمان دربارۀ مرگ را از رده خارج ساخته است… علم پیامدهایی را که پیش از این غیرقابل تصور بودند، به مسائلی کاملاً باور کردنی تبدیل کرده است…»

کتاب «حذف مرگ» شامل یازده فصل است. در فصل اول کتاب نویسنده نحوۀ شکل‌گیری مطالعاتش در زمینه مرگ را شرح می‌دهد و در فصول بعدی به موضوع امکان بازگشت از مرگ پرداخته و می‌گوید که مرگ یک لحظه نیست بلکه یک فرایند است …. فرایندی که طی آن سلولهای مغزی را از حالت امکان آسیب‌پذیری قابل برگشت به حالت آسیب غیر‌قابل بازگشت تغییر می‌دهد… و سپس به موضوع احیا می‌پردازد و موضوع تجربه نزدیک به مرگ را با رویکردی علمی بررسی می‌کند. در فصول انتهایی کتاب با بررسی نظریات فلاسفه، مفهوم «روح» و روان را مطرح می‌کند. او می‌گوید: « شاید عجیب به نظر برسد ولی دانشمندان هم نظریات مربوط به ماهیت روح را مورد بررسی قرار داده‌اند. این موضوع در علم امروزی «مسئله آگاهی» نام دارد. سپس این سوال را مطرح می‌کند که منشا افکار، عواطف، احساسات و در واقع هر چیز دیگری که ما را تشکیل می‌دهد چیست؟ سوالِ دیگری که در این کتاب مطرح می‌شود این است که بعد از مرگ چه اتفاقی برای روحِ انسان رخ می‌دهد؟ آیا روح به حیات خود ادامه می‌دهد و در این صورت چه مدتی؟

در زیر، بخشی از فصل هشتم «مغز، روح و آگاهی» می‌آید.

«… بررسی دربارۀ آگاهی، به اکتشاف پدیدۀ الکترومغناطیس در قرن نوزدهم یا مکانیک کوانتوم در قرن بیستم شباهت دارد، که به وسیلۀ هیچ‌یک از اصول شناخته شدۀ قبلی قابل توجیه نبودند. استدلال برخی از افراد مانند دیوید چالمرز فیلسوف این است که این موجودیت علمی جدید و تجزیه‌ناپذیر محصول مغز است. در حالی که برخی دیگر معتقدند موجودیتی کاملاً مجزاست که به وسیلۀ مغز به وجود نمی‌آید.

احتمالاً برجسته‌ترین دانشمندی که به نفع چنین تفکیکی میان ذهن، آگاهی و مغز استدلال کرده، برندۀ جایزۀ نوبل، سرجان اکلز مرحوم بود، که یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان عصب‌شناس در سراسر دنیا محسوب می‌شود. … طبق نظریۀ او خودِ ذهن، آگاهی یا روح، نقش فعالی در گزینش و ادغام فعالیت‌ سلول‌های مغزی و تبدیل آن به تمامیتی یک‌پارچه ایفا می‌کند. به عقیدۀ او این تفکر که همۀ کارها را مغز انجام می‌دهد و تجارب آگاهانه تنها بازتابی از فعالیت‌های مغزی هستند اشتباه است. او این مسئله را تحت عنوان دیدگاه فلسفی مطرح کرده است. اکلز گفته است: « اگر چنین بود، خودآگاه ما چیزی جز ناظری منفعل بر عملکردهای دستگاه عصبی مغز نبود. و باورهای ما در این‌باره که واقعا می‌توانیم تصمیم بگیریم و اعمالمان را کنترل کنیم توهمی بیش نبودند. اکلز همچنین گفته است که « آمیزه‌ای از دو چیز یا دو موجودیت وجود دارد؛ از سویی مغز ما و از سوی دیگر خود‌آگاه ما» به عقیدۀ او مغز ابزاری است که خطوط ارتباطی با دنیای خارج از انسان را در اختیار خودآگاه او قرار می‌دهد. و « این کار را با دریافت اطلاعات از طریق سیستم عظیم حسی میلیون‌ها فیبر عصبی انجام می‌دهد که باعث ایجاد تکانه‌های مغزی می‌شوند. تکانه‌های مغزی سپس به شکل الگوهای اطلاعاتی رمز‌گذاری‌شده‌ای که در لحظه به لحظۀ تجاربمان که شامل دریافت‌ها، افکار،‌ عقاید و خاطراتمان رمز گشایی می‌شوند پردازش می‌شوند… .»

«پروفسور بهرام الهی، استاد برجستۀ جراحی و آناتومی، که به شدت به موضوع آگاهی یا روح و ماهیت آن علاقه‌مند است، چنین بیان کرده است که گرچه روح و مغز از هم مجزا هستند، وجودی که روح می‌نامیم غیر مادی نیست. بلکه از مادۀ بسیار لطیفی ساخته شده که گر چه هنوز کشف نشده است، اما به مفهوم امواج الکترو مغناطیس شباهت دارد که قادر به حمل صداها و تصاویر است و قوانین، اصول و قواعد دقیقی بر آن حاکم است. از این رو از دیدگاه پروفسور الهی هر چیزی که در ارتباط با این وجود قرار دارد، باید یک نظام علمی کشف نشده در نظر گرفته شود و مانند سایر نظام‌های علمی به روش واقع‌گرایانه و عینی بررسی شود. به اعتقاد او از آنجا که علم روشی نظام‌مند و تجربی برای دستیابی به آگاهی دربارۀ قلمروی از واقعیت است، موضوع روح انسان هم می‌تواند و باید با همان عینیت و واقع‌گرایی مورد بررسی قرار گیرد. هر رشتۀ علمی مانند شیمی، بیولوژی و فیزیک قوانین، قواعد و اصول خاص خود را دارد و روح هم باید تحت قوانین، قواعد و اصول خاص آن مورد بررسی قرار گیرد. از دیدگاه او روح هم وجودی علمی و نوعی ماده است، هر چند لطیف‌تر از آن است که با ابزار علمی دنیای امروز سنجیده شود. از این رو از منظر او مغز ابزاری است که اطلاعات را به و از هر دو دنیای بیرون ودرون انسان مخابره می‌کند، ولی روح وجود علمی مجزا و لطیفی است که مستقیما با مغز تعامل دارد. علاوه بر این، از آنجا که روح انسان وجودی مجزا و در عین حال واقعی است که ماهیت اصلی انسان را تعیین می‌کند. بعد از مرگ به حیات خود ادامه می‌دهد. پس برای انسانی که می‌میرد، همان سطح دانش،‌ درک و دریافتی که روی زمین داشته، باقی می‌ماند. به همین علت است که افراد با «تجربۀ نزدیک به مرگ» یا مرگ واقعی، آنچه را دیده‌اند بر مبنای سطح آموخته‌ها و افکارشان تفسیر می‌کنند. به این ترتیب سطح دریافت از واقعیتی که بعد از مرگ وجود دارد،‌ مستقیما متناسب با سطحی است که در زندگی کسب شده است. فرد ملحد پس از تجربۀ واقعی مرگ کماکان دیدگاه قبلی‌اش را دارد. در حالی که کسی که اعتقادات خاصی دارد، آنچه می‌بیند را بر اساس باورهایش تفسیر می‌کند. بر اساس این مشی فکری همچنین می‌توان در طی زندگی روی زمین فکر را پرورش داد و در نتیجه از طریق عمل به اصول اخلاقی صحیح، میدان ادراک خود را به درستی گسترش داد. قدم گذاشتن در فرایندی که طی آن عمق شناخت مربوط به واقعیات پس از مرگ در انسان ( از طریق عمل کردن اصول اخلاقی صحیح)‌ افزایش می‌یابد، هدف از زندگی ماست… .»

**************************************

۱ – دکتر سام پرنیا مدیریت تحقیقات «هوشیاری در حین احیا» را بر عهده دارد و در دو کشور انگلستان و امریکا مشغول به کار است. او مقالات متعددی در مجلات علمی در زمینه تجربیات نزدیک به مرگ نوشته است. دکتر پرنیا در بیمارستان هر روز با موضوع مرگ و زندگی رویارو است. او در دوران کار در بخش مراقبت‌های ویژه، شواهد بیمارانی که تجربه نزدیک به مرگ داشته‌اند را جمع‌اوری و بررسی کرد. سپس نتایج تحقیقات خود را در اولین کتابش تحت عنوان « وقتی می‌میریم چه می‌شود؟ » در اختیار خوانندگان قرار داد.
۲ – حذف مرگ، ۱۳۹۴ انتشارات پندارتابان.