دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی

4 آوریل, 2016
 
« ظاهر، باطن، دنیا و آخرت. . . هر چه بخواهید در ریشه محبت است.»
استاد الهی، برگزیده، گ۳
 
 
armstrong_1 کارن آرمسترانگ، متخصص تاریخ ادیان، از سال ۲۰۰۹ م با بنیانگذاری منشور مهربانی، در سراسر جهان بسیار تأثیر گذار بوده است. در این منشور اصل مهربانی که در قلب تمامی ادیان و نظام‌های اخلاقی و سنت‌های معنوی قرار دارد این‌طور معنی شده است:

« در تمامی اوقات با سایرین چنان رفتار نماییم که خودمان انتظار داریم با ما رفتار شود. فضیلت مهربانی ما را بر آن خواهد داشت تا آنجا که در توان داریم برای تسکین درد و رنج همنوعان‌مان، خود را از مرکز دنیای‌مان کنار بکشیم و فرد دیگری را جایگزین خود کنیم و به قداست و حرمت هر یک از افراد بشر احترام بگذاریم و انصاف و برابری و احترام را در حد غایی و بدون استثنا، بر هر یک روا داریم.»

کارن آرمسترانگ در کتاب دوازده گام به سوی مهربانی۱ روشی عملی برای اجرای قانون طلایی که زیربنای تمام ادیان بزرگ می‌باشد ، ارائه می‌دهد. روشی که تمامی پیامبران، بزرگان معنوی و خردمندان در طی تاریخ مطرح کرده‌اند : با دیگران همانطور رفتار کنیم که می‌خواهیم آنها با ما رفتار نمایند. کاری که انجام آن در دنیای امروز چندان هم آسان نیست.

در کتاب دوازده گام به سوی مهربانی، نویسنده از ما دعوت می‌کند طی دوازده گام «آموزشی»، ایده‌های پیش‌ساخته را کنار بگذاریم و به‌تدریج از الگوهای فکری فرهنگی، آموزشی و عاطفی که ما را از یکدیگر جدا می‌کند، فاصله بگیریم. او در کتاب خود با استفاده از منابع متعدد تاریخی، فرهنگی یا مذهبی و زندگی روزمره، مجموعه‌ای از تمرین‌های ساده و قابل اجرا را برای پرورش مهربانی در خود پیشنهاد می‌کند.

در یکی از اولین گام‌ها تحت عنوان « به دنیای خودت نگاه کن» تأکید زیادی بر خانواده دارد و تمرین‌هایی برای رفتار مناسب در خانواده ارائه می‌دهد. و در گام‌های بعدی به تدریج، تمرین‌ها پیچیده‌تر می‌شوند و به کسانی که در اطراف ما هستند گسترش می‌یابند: یک دوست، یک نفر که نسبت به او بی‌تفاوت هستیم و یک نفر که از او خوشٰ‌مان نمی‌آید. و در فصول آخر کتاب، مهربانی را می‌توانیم حتی در مورد دشمنان‌مان نیز به اجرا درآوریم.

نویسنده در این کتاب سعی می‌کند نشان دهد که حتی در این جهان از هم پاشیده، افرادی توانسته‌اند گذشت کنند و به فکر دیگران بودن را در برنامه زندگی‌شان وارد کنند. بررسی زندگی اسطوره‌های مهربانی به ما نشان می‌دهد که چگونه عمل کنیم. آنگاه می‌توانیم به جای نومیدی از شکست‌های پی‌درپی، به یاد آوریم که ادامۀ کوشش و تمرین موجب دستیابی به کمال می‌شود.

در زیر قسمتی از گام پنجم کتاب با عنوان ذهن آگاهی آمده است.

«هنگام عمل به جنبه‌های گوناگون عشق غیر قابل سنجش، بالاخره از نمادهای بی‌شمار خودخواهی آگاهی خواهیم یافت. نمادهایی که ما را از تمایل به رفتار محبت‌آمیز و دوستانه بازمی‌دارد و افکاری مانند محبت به دشمن را مورد تمسخر قرار می‌دهد. این گونه وسوسه‌ها مانع می‌شوند دریابیم که «من» نه وجودی استثنایی هستم و نه از مشکلات زندگی مصون می‌باشم. هدف از ذهن‌آگاهی – یکی از طیف‌های رفتاری که بودا را به سوی روشنایی و بصیرت رهنمون کرد – آنست که با توجه به شیوۀ کارکرد ذهنمان بتوانیم خود را از بروزات ناشایست ایگو دور نگهداریم.

البته شما با مطالعۀ کتاب‌ها و متون بسیاری که در این زمینه وجود دارد می‌توانید از ساختار سلسله اعصاب و مغز و همچنین چگونگی اثر مدیتیشن در تقویت سلامت درونی آگاه شوید، اما چنین فرایندی ضرورت خاصی ندارد. در این مورد نیز عمل به مراتب بیشتر از تئوری حائز اهمیت است. به عبارت دیگر، شما متوجه خواهید شد، همانطور که با رفتن به یک باشگاه ورزشی و انجام تمرین‌های لازم می‌توانید سلامت جسمانی‌تان را بهبود بخشید، می‌توانید روی فرایند عملکرد ذهنی‌تان کار کنید.

ذهن‌آگاهی، در واقع نوعی مدیتیشن است که به طور طبیعی و همزمان با انجام امور عادی روزمره انجام می‌دهیم. این فرایند به ما امکان می‌دهد که کنترل بیشتری روی ذهنمان داشته باشیم و بتوانیم از وسوسه‌های دیرینه اجتناب کرده و آنها را با روش‌های رفتاری پسندیده جایگزین نماییم. این درست همان شیوهای است که بودا برای تبدیل انگیزش‌های مضر (از قبیل طمع، شهوت یا حسرت) به فضیلت‌های رفتاری به کار می‌بست. درست همانگونه که یک موسیقیدان می‌بایست یاد بگیرد که چگونه وسیلۀ موسیقی‌اش را کوک کند، و یا یک سوارکار باید بداند چگونه اسب خود را تعلیم دهد، ما هم باید بیاموزیم که چگونه انرژی ذهنی‌مان را به نحو سازنده‌تر و با محبت و مهربانی بیشتر به کار ببریم. این روش، آن مدیتیشنی نیست که در تنهایی و ورای امور عادی‌مان انجام دهیم. در ذهن‌آگاهی، ما ذهناً خودمان را کنار می‌کشیم و رفتارهای‌مان را مشاهده می‌کنیم تا متوجه شویم در برهمکنش روزمره با دیگران چه چیزهایی ما را عصبانی و ناراحت می‌کند و چگونه می‌توانیم تجربیات‌مان را تجزیه و تحلیل کنیم و چگونه توجه خود را بر همان لحظه متمرکز نماییم. منظور از ذهن‌آگاهی آن نیست که دچار وسواس، احتیاط یا احساس گناه مفرط بشویم، حتی منظورمان آن نیست که به شیوه‌ای تهاجمی با احساسات منفی و ناپسندی که از ذهنمان می‌گذرد برخورد نماییم. منظور از ذهن‌آگاهی آنست که ما را کمک نماید تا بتوانیم آنها را به شیوه‌ای ابتکاری در مسیر مناسبی بیندازیم.

در حالت ذهن‌آگاهی، ما مغز تحلیل‌گر جدیدمان را به کار می‌گیریم تا بتوانیم از فرایندهای غریزی و غیرارادی مغز قدیمی‌مان آگاه شویم. در این راستا، می‌بایست در «آن لحظه »زندگی کنیم و نحوۀ حرف زدن، راه رفتن و خوردن‌مان را دقیقاً زیر نظر داشته باشیم. …

به هر حال، باید در نظر بگیریم که این عواطف اولیه چگونه موجب ناخوشی‌مان می‌شوند. مثلاً وقتی افکار ناشی از خشم، تنفر، حسادت، رنجش یا انزجار بر ما چیره می‌شوند، وسعت نگرش و میزان خلاقیت محدود می‌شود. خود من، در مواقعی که دچار رنجش می‌شوم، قادر به نوشتن نیستم. وقتی درگیر این گونه حالات خصومت‌آمیز می‌شویم، بیشتر فقط به خودمان می‌اندیشیم و تقریباً نمی‌توانیم به هیچ چیز دیگری فکر کنیم و وسعت دیدمان کاهش می‌یابد. در این گونه موارد، فقط سایرین را مسئول تمامی مشکلات و درد و رنجهای‌مان تلقی می‌کنیم. اما با سلاحِ ذهن آگاهی، به تدریج می‌آموزیم که در بیشتر موارد خشم درونی خودمان است که موجب رنج‌مان می‌گردد. وقتی عصبانی می‌شویم، غالباً کاستی‌های سایرین را به میزان اغراق‌آمیزی بزرگتر و بیشتر جلوه می‌دهیم، همانطور که وقتی نسبت به کسی علاقه داشته باشیم، بیشتر روی صفات مثبت او تمرکز می‌کنیم و کاستی‌ها و اشتباهاتش را نادیده می‌گیریم، اگر چه دروناً به نوعی می‌دانیم که این خودفریبی است.

به همین منوال، متوجه می‌شویم که آن انگیزش اکتسابی که در آغاز موجودیتمان ما را برای یافتن غذا تشویق می‌کرد، هیچگاه کاملاً ارضا نمی‌شود. همانطور که شما به پیشرفت خود ادامه می‌دهید، مشاهده می‌کنید که تقریباً بلافاصله بعد از برآورده شدن یکی از خواسته‌هایتان، خواستۀ دیگری پدیدار می‌شود و اگر خواسته‌تان به نتیجۀ مورد نظر نرسد، مأیوس می‌شوید. البته به زودی خواهید آموخت که هیچ چیز همیشگی نیست. یک احساس آزردگی و رنجش، یا فکری که لحظه‌ای قبل موجب نگرانی‌تان گشته بود و تمامی فکرتان را به خود مشغول کرده بود، می‌تواند به زودی برطرف گردد، اما دوباره، لحظه‌ای بعد رویدادی نه چندان غیر عادی، مثل پایین آمدن ناگهانی دمای هوا و یا شنیدن یک صدای بلند و ناهنجار حواستان را پرت می‌کند و تمرکزتان را به هم می‌زند. ما انسان‌ها به نُدرت در وضعیتی دائمی باقی می‌مانیم،… به تدریج، وقتی متوجه تغییرپذیری‌مان می‌شویم، دیگر مثل گذشته، بر روی نظرات و خواسته‌هایمان پافشاری نمی‌کنیم. کمکم به این نتیجه می‌رسیم که تمایلات و وابستگی‌های فعلی، واقعاً معرف «ما» نیستند، چون به احتمال زیاد تا چند لحظۀ دیگر موضوع دیگری ذهنمان را به خود مشغول خواهد کرد.

چنین ارزیابی بی‌طرفانه و معقولی از روش رفتاریمان به ما کمک می‌نماید متوجه شویم که قضاوت‌های ما غالباً از موضع تعصب، یا حب و بغض هستند و بستگی به حالت روانی گذرا و لحظه‌ای‌مان دارند و پیشداوری‌های مداوم، ما را به مخالفت کردن با افرادی وامی‌دارد که به نظر می‌آید سد راهمان هستند. در این گونه موارد، متوجه می‌شوید که به چه آسانی سبب آزار و درد و رنج سایرین می‌شوید، به عنوان نمونه در رویارویی با کوچک‌ترین اشتباه یا دردسری، بی‌صبرانه گله و شکایت می‌کنید. اگر فروشنده در پرداخت بقیه پولتان لحظه‌ای درنگ نماید، حالت اعتراض‌آمیز به خودتان می‌گیرید، یا اگر کسی چیزی بگوید ابروهایتان را بالا می‌اندازید و با حالت تمسخر به او نگاه می‌کنید. اما از سوی دیگر، خودتان هم می‌دانید که اگر فرد دیگری با شما به همین شیوه رفتار نماید تا چه حد ناراحت می‌شوید و برعکس، رفتار محبت‌آمیز و یا کمک هر چند جزیی سایرین تا چه حد در روحیه‌ی شما تأثیر مثبت می‌گذارد و حالت روانی‌تان را بهبود می‌بخشد.

هنگامی که متوجه شویم علت اصلی درد و رنج در درون خودمان است، انگیزه پیدا می‌کنیم تا آن را تغییر دهیم. ما متوجه خواهیم شد که اگر به جای خشم و پریشانی با خود در صلح و صفا باشیم، خوشحال‌تر خواهیم بود. … به جای آنکه نگران آنچه فردا رخ خواهد داد باشیم یا حسرت بخوریم که ای کاش در موقعیت هفتۀ گذشته بودیم، باید یاد بگیریم که چگونه در زمان حال زندگی کنیم و همین لحظه از عمرمان را به بهترین شیوۀ ممکن بگذرانیم. به جای آنکه اجازه دهیم خاطره‌ای از گذشته همچون ابر تاریکی، حالت روانی کنونی‌مان را بپوشاند، باید یاد بگیریم، از خوشی‌های کوچک و ساده که در دسترسمان است لذت ببریم. … اما این هدف نهایی نیست. این روش رفتاری می‌بایست به طور طبیعی از ما بروز نماید و پس از چند روز، با کیفیت سودمند و مفیدی با مفاهیم گام بعدی آمیخته و هماهنگ گردد.

****************************

۱ – دوازده گام به سوی زندگانی با مهربانی، مترجم: م. دانایی نشر پنج